حج و مهدويت

مشخصات كتاب

سرشناسه : الهي نژاد، حسين، 1345 -

عنوان و نام پديدآور : حج و مهدويت/حسين الهي نژاد.

مشخصات نشر : تهران: نشر مشعر، 1391.

مشخصات ظاهري : 167ص.

شابك : 978-964-540-377-3

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

موضوع : حج -- فلسفه

موضوع : مهدويت

موضوع : موعود گرايي

رده بندي كنگره : BP188/9/الف74ح3 1391

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : 2748238

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ديباچه

الحمدلله رب العالمين وصلى الله على محمد وآله الطاهرين

منجى گرايى و عقيده به آينده اى روشن براى انسان ها، از باورهاى مشترك بين همه اديان الهى و حتى غير الهى است. در بينش اسلامى، كسى رهايى بخش بشر از ظلمت است كه همنام پيامبر اسلام (ص) و از عترت پاك اوست. بنابر باور شيعه، ايشان هم اكنون ميان امت حضور دارند و ناظر بر اعمال و رفتار آنان اند. ايشان هر سال در موسم حج حاضر مى شوند و بين باور به آن حضرت و موسم حج ارتباطى استوار وجود دارد.

اما اينكه اين ارتباط دوسويه كدام است و نقش هر يك از اين دو در ديگرى چيست و در تقويت و استحكام عقيده به ديگرى چه نقشى براساس كتاب و سنت دارد و سرانجام نقش حج و كعبه در رخداد ظهور چگونه است؟ پرسش هايى است كه محقق ارجمند جناب آقاى «الهى نژاد» به آن پاسخ گفته است. گروه كلام و معارف، ضمن تقدير و تشكر از تلاش علمى ايشان، از خداوند متعال

ص:10

مى طلبد اين اثر را عاملى براى تقويت باور به مهدى موعود و احساس حضور ايشان در همه زمان ها و مكان ها، به ويژه در موسم حج، قرار دهد.

انه ولى التوفيق

گروه كلام و معارف

مركز تحقيقات حج

ص:11

مقدمه

نقش باور در ساماندهى امور دنيا و آخرت، بى نظير و تأثيرگذار است. به گونه اى كه زندگى بشر بدون باور و ايدئولوژى بى معنا و بى خاصيت مى شود و شايد هيچ انسانى زندگى خويش را بدون باور و ايدئولوژى تجربه نكرده باشد.

اگر انسان زندگى اش را براساس باورهاى درست پى ريزى كند، دنيا و آخرت خويش را سامان مى دهد.

دين اسلام آخرين و كامل ترين دين آسمانى است كه خداوند به سوى بشر فرستاده است. اسلام داراى برنامه ها و قوانين جامعى است كه بشر را براساس اين قوانين، بهتر و سريع تر به هدف مى رساند.

«حج» و «مهدويت» ، از جمله باورهاى مهم اسلامى است كه در زندگى مسلمانان تأثير بسزايى دارد و مسلمانان نيز به نقش تأثيرگذارى آن آگاه اند؛ تأثيراتى چون «گسترش اتحاد و همگرايى ميان مسلمانان» ، «گسترش عدالت در جهان» ، «رشد خداشناسى و عبوديت» ، «تقويت و رشد اقتدار امت اسلامى» ، «پويايى و بالندگى امت اسلامى» ، «ترويج

ص:12

معنويت و دين در جهان» . از دو باور مهم حج و مهدويت قابل برداشت است.

بنابراين بايد درباره نقش تأثيرگذارى اين دو موضوع در هم و نيز تأثيرگذارى آنها در ساماندهى جامعه، بيشتر تحقيق و پژوهش شود كه هدف اين نوشتار نيز همين است.

در روايات اسلامى تعبيرات آموزنده و سازنده اى درباره حج ديده مى شود و از مجموع آنها مى توان گفت كه اين مناسك بزرگ، داراى چهار بعد است:

١. بعد اخلاقى و عبادى؛

٢. بعد سياسى و اجتماعى؛

٣. بعد فرهنگى؛

4. بعد اقتصادى.

در بعد سياسى و اجتماعى، هرگاه اين مراسم طبق دستور اسلام انجام شود، سبب عزت مسلمانان، تحكيم پايه هاى دين، وحدت كلمه، مايه قدرت و شوكت برابر دشمنان و اعلام برائت از مشركان مى شود.

اين كنگره عظيم الهى، بهترين فرصت را به مسلمانان براى بازسازى نيروهاى خويش، تقويت پيوند برادرى، خنثا كردن توطئه هاى دشمنان و باطل كردن نقشه هاى شيطانى آنها مى دهد.

وجود مجموعه اى چنين فراگير و همگانى با انگيزه هاى بسيار والاى معنوى در دنيا بى نظير است. افسوس كه مسلمانان هنوز قدرت عظيم حج را در نيافته اند، وگرنه هر سال مى توانستند زير سايه آن، بزرگ ترين خدمت را به اسلام بكنند و شديدترين ضربه را بر پايه كفر بزنند؛ به

ص:13

همين دليل در بعضى از روايات اسلامى آمده است:

« لا يَزالُ الدّينُ قائما ما قامتِ الكعبةُ»(1)؛ «آيين اسلام برپاست تا كعبه برپاست» . گويا بعضى از دشمنان قسم خورده اسلام، به خوبى قدرت عظيم حج را در مسائل سياسى دريافته اند كه شديدترين موضع گيرى را برابر آن داشته اند.

«گلادستون» ، نخست وزير سياستمدار انگلستان، زمانى در مجلس عوام اين كشور گفت:

مادام كه نام محمد در مأذنه ها [صبح و شام] به عظمت ياد مى شود و قرآن برنامه زندگى مسلمانان است و حج [هر سال با شكوه تمام] برگزار مى گردد، جهان مسيحيت در خطر بزرگى است و ما از اصلاح جهان (البته اصلاح از ديدگاه خودشان كه مساوى با استعمار است) عاجز خواهيم بود.

در بعضى نقل ها جمله هاى ديگرى نيز به آن افزوده شده است كه «گلادستون» در ادامه اين سخن افزود: «بر شما سياستمداران مسيحى واجب است كه نام محمد را از اذان مسلمانان حذف كنيد و ياد او را از خاطره ها ببريد. قرآن را بسوزانيد و كعبه را ويران كنيد» .

اين جمله نيز معروف است كه يكى از رجال مسيحى و غرب مى گويد: «واى بر مسلمانان اگر معناى حج را نفهمند و واى بر ديگران اگر مسلمانان معناى حج را بفهمند»(2)؛ چنان كه در وصاياى اميرمؤمنان على (ع) آمده است:


1- علل الشرايع، ابن بابويه شيخ صدوق ، ج٢، ص٣٩6.
2- پيام امام اميرالمؤمنين ع : شرح تازه و جامعى بر نهج البلاغه، ناصر مكارم شيرازى، ج١، ص٢6٣.

ص:14

وَ اللهَ اللَهَ فِى بَيْتِ رَبِّكُمْ، فَلَا يَخْلُوَنَّ مِنْكُمْ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ يُتْرَكْ لَمْ تُنَاظَرُوا فَإِنَّ أَدْنَى مَا يَرْجِعُ بِهِ مَنْ أَمَّهُ أَنْ يُغْفَرَ لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ ذَنْبِه.(1)

خدا را! خدا را! درباره خانه خدا، تا هستيد آن را خالى مگذاريد؛ زيرا اگر كعبه خلوت شود، شما از آن پس مهلتى نيابيد و منقرض خواهيد شد و كمترين ره آوردى كه زائر آن بيت با خود مى آورد، آمرزش گناهان گذشته اوست.

از جمله باورهاى مهم اسلامى، منجى گرايى و مهدوي باورى است. اين عقيده را نه تنها با آيات و روايات بلكه با فطرت انسانى نيز كه به منزله خاستگاه آن است مى توان اثبات كرد.

فطرى بودن منجى گرايى و سرانجام نيك براى بشر را مى توان در قالب شاخصه هايى نظير همگانى و جاودانه بودن آن، و نيز همراه بودن آن با آفرينش انسان جست وجو كرد؛ زيرا با بررسى تاريخ ثابت مى شود كه باور به مقوله منجى در وجود همه انسان ها، با مليت، نژاد و فرهنگ گوناگون، نهادينه شده است؛ يعنى با بررسى تاريخ فرد يا ملتى كه درباره سرنوشت تاريخ خويش بى توجه باشد يافت نمى شود و اين، خود دليل بر فطرى بودن مهدويت است.

اما منجى گرايى مهدوى با رويكرد نقلى كه در اسلام مطرح است و قرآن و سنت آن را پشتيبانى مى كند و خاستگاه آن به حساب مى آيد، بيش از دويست آيه و نيز بيش از دو هزار روايت آن را اثبات مى كند(2)و


1- كتاب سليم بن قيس الهلالى، سليم بن قيس هلالى، ص٩٢6؛ من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، ج4، ص١٩٠؛ التهذيب، شيخ طوسى، ج٩، ص١٧6.
2- معجم احاديث الامام المهدى، على كورانى، ج١، ص١٣.

ص:15

شايد كمتر موضوعى اين مقدار پشتوانه از روايت و آيه داشته باشد؛ تا جايى كه برخى از انديشمندان اهل سنت نيز در اين خصوص ادعاى تواتر كرده(1)و صدور آن را از پيامبر گرامى اسلام (ص) و جانشينان او قطعى دانسته اند.


1- فتح البارى، عسقلانى، ج5، ص٣٨٢.

ص:16

ص:17

بخش اول: كليات

اشاره

ص:18

ص:19

فصل اول: مفهوم شناسى حج و مهدويت

واژه حج

حج در لغت به معناى قصد است(1)و در اصطلاح به قصد كردن و رفتن به سوى مكه براى انجام دادن مناسك حج اطلاق مى شود (2)؛ چنان كه در قرآن واژه حج به همين معنا آمده است:

وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً (آل عمران:٩٧)

و براى خدا بر مردم [واجب] است كه آهنگ خانه [او] كنند، آنهايى كه توانايى رفتن به سوى آن را دارند.

همچنين در آيه ديگر آمده است:

إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ. . . (بقره:١5٨)


1- لسان العرب، ابن منظور، ج٢، ص٢٢6.
2- المفردات، راغب اصفهانى، ج١، ص٢١٨.

ص:20

صفا و مروه از شعائر الهى است. بنابراين هركس كه حج خانه خدا يا عُمره انجام دهد. . . .

در روايت از امام باقر (ع) درباره علت نام گذارى حج سؤال شد. ايشان، رستگارى را علت نام گذارى دانستند:

قَالَ قُلْتُ لَهُ لِمَ سُمِّىَ الحَجُّ حَجّاً قَالَ حَجَّ فُلَانٌ أَىْ أَفْلَحَ فُلَان.(1)

راوى مى گويد محضر مبارك امام (ع) عرض كردم: «براى چه حج را حج ناميده اند؟» حضرت فرمود: «براى آنكه وقتى مى گويند فلانى حج به جا آورد، يعنى فلانى رستگار شد» .

حج در اصطلاح به حج اكبر و حج اصغر تقسيم شده است. حج اكبر به روز عرفه (روز نهم ذى حجه) و روز عيد قربان (روز دهم ذى حجه) تعريف شده است؛ زيرا در اين دو روز، بيشترين اعمال حج انجام مى شود؛ چنان كه امام صادق (ع) در دو روايت مى فرمايد:

« الحَجُّ الْأَكْبَرُ يَوْمُ النَّحْر»(2)و

« الحَجُّ الْأَكْبَرُ يَوْمُ الْأَضْحَى» . (3)اما حج اصغر در روايات به عمره تفسير شده است. در روايت امام صادق (ع) چنين آمده است:

مُعَاوِيَةَ بن عَمَّارٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ عَنْ يَوْمِ الحَجِّ الْأَكْبَرِ فَقَالَ هُوَ يَوْمُ النَّحْرِ وَ الْأَصْغَرُ الْعُمْرَة.(4)

معاويۀ بن عمار مى گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم: «حج اكبر چه روزى است؟» حضرت فرمود: «حج اكبر، روز عيد نحر (عيد قربان) و حج اصغر، عمره [مفرده] است» .


1- علل الشرايع، ج٢، ص4١١.
2- كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ج4، ص٢٩٠.
3- معانى الاخبار، ابن بابويه شيخ صدوق ، ص٢٩5.
4- همان.

ص:21

واژه مهدويت

واژه مهدويت نوبنياد است. مهدويت، مصدر جعلى از واژه مهدى است؛ اعم از اينكه اسم فاعل باشد يا اسم مفعول؛ نظير جاهليت و. . . .

در قرآن نيز مصدر جعلى استعمال شده است؛ مانند كلمه جاهليت در اين آيه:

أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ (مائده: 5٠)

آيا آنها حكم جاهليت را [از تو] مى خواهند؟ ! و چه كسى بهتر از خدا براى قومى كه اهل ايمان و يقين هستند، حكم مى كند؟ !

اما در اصطلاح اسلامى، مهدويت به معناى خوش فرجامى بشر در پايان تاريخ و ظهور امام مهدى (عج) است. آنچه ما در اين نوشتار به آن مى پردازيم، بررسى ارتباط بين امام مهدى (عج) و مراسم ساليانه حج و مكان مقدس كعبه است؛ زيرا براساس باور شيعه، بين مراسم حج و حضور همه ساله حضرت در آن موسم و قيام حضرت از كنار كعبه، ارتباط وثيقى وجود دارد.

ص:22

ص:23

فصل دوم: ديرينگى حج و مهدويت

ديرينگى كعبه و حج

از آنجا كه موضوع كعبه و حج، همواره براى پيروان اديان الهى شناخته شده بوده است، مى توان قدمت آن را به درازاى عمر بشر دانست كه آيات و روايات نيز به اين امر دلالت دارند.

براساس آيات قرآن، كعبه نخستين بنايى است كه روى زمين ساخته شد. خداوند مى فرمايد:

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ (آل عمران: ٩6)

نخستين خانه اى كه براى مردم [و نيايش خداوند] بنا نهاده شد، همان است كه در سرزمين مكه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است.

مفسران در تفسير اين آيه اختلاف كرده اند؛ برخى گفته اند قبل از خانه خدا هيچ خانه اى روى زمين بنا نشده است و برخى ديگر گفته اند

ص:24

هيچ خانه اى كه براى عبادت باشد بنا نشده است.(1)

در «تفسير على بن ابراهيم» آمده است:

سُمِّيَتْ مَكَّةُ أُمَّ الْقُرَى لِأَنَّهَا أَوَّلُ بُقْعَةٍ خَلَقَهَا اللَهُ مِنَ الْأَرْضِ لِقَوْلِهِ ( إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً) . (2)

مكه ام القرى ناميده شد، چون نخستين سرزمين از زمين بود كه خداوند آن را آفريد، به دليل كلام پروردگار كه مى فرمايد: «نخستين خانه اى كه براى مردم، [و نيايش خداوند] بنا نهاده شد، همان است كه در سرزمين مكه است كه پربركت است.

در آيه ديگر، كعبه را خانه اى كهن ناميده است:

ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ (حج:٢٩)

سپس بايد آلودگى هايشان را برطرف سازند و به نذرهاى خود وفا كنند و بر گِرد خانه گرامى كعبه طواف كنند.

واژه عتيق ميان مفسران به سه معناست:

١. قديم؛

٢. خالص؛

٣. آزاد و رها.(3)

در صورتى كه واژه عتيق را به معناى قديم بگيريم، مقصود ما حاصل است. «عياشى» در تفسيرش از «حلبى» ، از امام صادق (ع) نقل مى كند كه


1- احكام القرآن، احمد بن على جصاص، ج٢، ص٣٠٢.
2- تفسير قمى، على بن ابراهيم قمى، ص5٩5.
3- احكام القرآن، محمد ابن عربى، ج٣، ص١٢٨4.

ص:25

حضرت فرمود:

بر سنگى از سنگ هاى كعبه نوشته شده است: «منم خداوند صاحب مكه. آفريدم آن را روزى كه آسمان ها، زمين، خورشيد و ماه را آفريدم»(1)

«ابوحمزه ثمالى» مى گويد:

در مسجدالحرام محضر حضرت ابوجعفر (باقر) (ع) بودم. به ايشان عرض كردم: «براى چه خداوند كعبه را بيت العتيق ناميده است؟» . حضرت فرمود: «خداوند هيچ خانه اى را بدون صاحب و ساكن روى زمين بنا نكرد، مگر اين خانه را؛ زيرا احدى در آن ساكن نيست و صاحبى به جز خداوند ندارد» . و نيز فرمود: «خداوند اين خانه را پيش از خلقت مخلوقات آفريد. پس از آن، زمين را ايجاد كرد و از زير آن كشيد و پهن كرد» (2)

حج، مأموريت همه انبيا

ميان حج و نبوت رابطه ديرين و وثيقى وجود دارد؛ يعنى موضوع حج از همان ابتداى رسالت و بعثت انبيا عليهم السلام مطرح بوده است. حتى قدمت حج، براساس برخى احاديث، به پيش از آفرينش انسان باز


1- الْعَيَّاشِى، عَنِ الحَلَبِى عَنْ أَبِي عَبْدِالله ع قَالَ إِنَّهُ وُجِدَ فِى حَجَرٍ مِنْ حَجَرَاتِ الْبَيْتِ مَكْتُوباً إِنِّى أَنَا اللَهُ ذُو بَكَّة خَلَقْتُهَا يَوْمَ خَلَقْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ يَوْمَ خَلَقْتُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ ؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، ج54، ص65.
2- أَبِى حَمْزَة الثُّمَالِى قَالَ قُلْتُ لِأَبِى جَعْفَرٍ ع فِى المَسْجِدِ الحَرَامِ لِأَى شَىءٍ سَمَّاهُ اللَهُ الْعَتِيقَ قَالَ لَيْسَ مِنْ بَيْتٍ وَضَعَهُ اللَهُ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا لَهُ رَبٌّ وَ سُكَّانٌ يَسْكُنُونَهُ غَيْرَ هَذَا الْبَيْتِ فَإِنَّهُ لَا يَسْكُنُهُ أَحَدٌ وَ لَا رَبَّ لَهُ إِلَّا اللَهُ وَ هُوَ الْحَرَامُ وَ قَالَ إِنَّ اللَهَ خَلَقَهُ قَبْلَ الخَلْقِ ثُمَّ خَلَقَ اللَهُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِ فَدَحَاهَا مِنْ تَحْتِه؛ علل الشرايع، ج٢، ص٣٩٩.

ص:26

مى گردد. پس عمر حج از عمر بشر بيشتر است؛ چنان كه امام صادق (ع) در اين باره مى فرمايد:

فَكَانَ أَوَّلُ مَا حَجَّتْ إِلَيْهِ المَلَائِكَةُ وَ طَافَتْ بِهِ فِي هَذَا الْوَقْتِ فَجَعَلَهُ سُنَّةً وَ وَقْتاً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.(1)

فرشتگان نخستين كسانى بودند كه حج را انجام دادند. آنان در همين وقت (ماه ذي حجه) طواف كردند. پس پروردگار همان اعمال فرشتگان را براى بندگان تا روز قيامت سنت قرار داد.

عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سُئِلَ أَبُوجَعْفَرٍ (ع) عَنِ الْبَيْتِ أَكَانَ يُحَجُّ إِلَيْهِ قَبْلَ أَنْ يُبْعَثَ النَّبِيُّ (ص) قَالَ نَعَمْ لَا يَعْلَمُونَ أَنَّ النَّاسَ قَدْ كَانُوا يَحُجُّونَ وَ نُخْبِرُكُمْ أَنَّ آدَمَ وَ نُوحاً وَ سُلَيْمَانَ قَدْ حَجُّوا الْبَيْتَ بِالْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّيْرِ وَ لَقَدْ حَجَّهُ مُوسَى عَلَى جَمَلٍ أَحْمَرَ يَقُولُ لَبَّيْكَ لَبَّيْك.(2)

زراره از امام باقر (ع) سؤال مى كند كه آيا قبل از پيامبر گرامى اسلام (ص) نيز مردم حج به جا مى آوردند؟ حضرت فرمود: «بله، مردم حج به جا مى آوردند. حضرت آدم، نوح و سليمان با جن و انس و پرندگان حج مى كردند و همچنين حضرت موسى (ع) با شتر قرمز حج مى كرد و مى گفت لبيك لبيك» .

ديرينگى مهدويت

باورداشت منجى، باورداشتى پردامنه و داراى گستره وسيع است؛ به طوري كه همه پيروان اديان آسمانى و بيشتر اديان غير آسمانى به نوعى


1- علل الشرائع، ج١، ص ٨6٩؛ عيون اخبارالرضا ع ، ابن بابويه شيخ صدوق ، ج٢، ص١٢٠؛ مسند امام الرضا ع ، عزيزالله عطاردى، ج٢، ص٢١٨.
2- تفسير العياشى، العياشى، ج١، ص١٨6.

ص:27

بدان اعتقاد دارند. بى شك وقتى اديان سابقه اى ديرينه داشته باشند، منجى گرايى نيز داراى سابقه ديرينه خواهد بود. خداوند در قرآن مى فرمايد:

وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (انبياء: ١٠5)

در زبور بعد از ذكر [تورات] نوشتيم بندگان شايسته ام وارث [حكومت] زمين خواهند شد.

امام باقر (ع) در تفسير اين آيه مى فرمايد:

« هُم أصحابُ المهدي فِي آخِر الزَّمان»(1)، ؛ «آنها [بندگان صالح و شايسته]، اصحاب امام زمان (عج) هستند» .

گفتنى است در كتاب هاى تفسيرى درباره اين آيه، نكاتى مطرح شده است:

١. «زبور» به معناى همه كتاب هاى آسمانى و «ذكر» به معناى لوح محفوظ يا ام الكتاب است.(2)

٢. زبور به معناى كتاب حضرت داود و ذكر به معناى تورات است.(3)

در تفسير نخست، ديرينگى منجى گرايى و نجات بخشى به خوبى قابل برداشت است؛ يعنى موضوع موعودگرايى به پيش ازخلقت بنى آدم بر مى گردد و نزد علم الهى محفوظ بوده است. بنابر تفسير دوم نيز مى توانيم قدمت مهدويت را به اديان آسمانى گذشته سرايت دهيم و ديرينگى


1- تفسير نورالثقلين، عبدعلى عروسى حويزى، ج٣، ص464.
2- بحرالعلوم، نصر بن محمد سمرقندى، ج٢، ص445؛ البرهان، سيدهاشم بحرانى، ج٣، ص٨4٧.
3- البلاغ، محمد صادقى تهرانى، ص٣5٧.

ص:28

آن را به تاريخ پيش از اسلام بازگردانيم. البته آيات بسيارى در قرآن به موضوع مهدويت اشاره دارد كه در اينجا به همين مقدار اكتفا مى شود.

در روايات نيز به قدمت منجى گرايى اشاره شده است. براساس روايات مى توان قدمت انديشه مهدويت را به دو روش اثبات كرد:

اول: روايات بسيارى درباره مهدويت از ائمه معصوم عليهم السلام، به يادگار مانده است و نشان مى دهد كه هم زمان با طلوع اسلام، عقيده به مهدى و مهدويت، جزو باورداشت مسلمانان بوده است و با ادامه حيات اين باور در طول تاريخ، هم اكنون نيز جزو باورهاى اصيل اسلامى است؛ چنان كه پيامبر اسلام (ص) مى فرمايد:

إِنَّ المَهْدِىَّ مِنْ عِتْرَتِى مِنْ أَهْلِ بَيْتِى يَخْرُجُ فِى آخِرِ الزَّمَانِ تُنْزِلُ لَهُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ تُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ بَذْرَهَا فَيَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً كَمَا مَلَأَهَا الْقَوْمُ ظُلْماً وَ جَوْرا.(1)

مهدى از عترت و اهل بيت من است و در آخرالزمان قيام مى كند. آسمان براى او باران ببارد و زمين بذرهاى خود را بيرون دهد. او زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد، چنان كه مردم، آن را از ظلم و ستم پركرده باشند.

همچنين حضرت فرمود:

لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ وَلَدِىَ المَهْدِىُّ فَيَنْزِلَ رُوحُ الله عِيسَى بنُ مَرْيَمَ فَيُصَلِّىَ خَلْفَهُ وَ تُشْرِقَ


1- بحارالانوار، ج5١، ص٧4.

ص:29

الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ يَبْلُغَ سُلْطَانُهُ المَشْرِقَ وَ المَغْرِب.(1)

اگر از دنيا نماند مگر يك روز، خدا اين يك روز را طولانى كند تا فرزندم مهدى ظهور كند. آن گاه عيسى بن مريم فرود آيد و پشت سرش نماز بخواند و زمين به نورش روشن گردد و حكومتش به مشرق و مغرب برسد.

دوم: رواياتى وجود دارد كه انديشه مهدويت را به پيش از اسلام باز مى گرداند (2)و به نوعى انبيا و اولياى گذشته را بشارت دهنده امام مهدى (عج) و ظهور او مى داند.

بنابراين، ديرينگى حج و مهدويت، به ابتداى آفرينش انسان باز مى گردد.


1- كمال الدين، ابن بابويه شيخ صدوق ، ج١، ص٢٨٠.
2- كافى، ج٣، ص١٧٧.

ص:30

ص:31

فصل سوم: رابطه حج و مهدويت

اشاره

جايگاه آموزه حج و مهدويت، بس بلند و خطير، و نقش آن دو در هدايت و ساماندهى جامعه اسلامى و مسلمانان، سرنوشت ساز و بى بديل است. تعامل اين دو با يكديگر نيز بسيار عميق و شديد است و از لحاظ تاريخى، قدمتى طولانى به درازاى عمر بشر دارند. انبياى پيشين درباره حج و مهدويت آموزش هايى به پيروان خويش داده اند و همه آنها به نوعى نويدگر آمدن موعود و ظهور او و تشكيل حكومت جهانى بوده اند.

اين دو باورداشت مهم كاركردهاى مشتركى ميان مسلمانان دارند؛ كاركردهايى نظير وحدت بخشى، بالندگى، عزت و اقتدارآفرينى، خدامحورى، اشاعه معنويت و عدالت خواهى، در پرتو مهدويت و حج دست يافتنى است. پس نقش تأثيرگذار مهدويت و حج در گستره وسيع زندگى مسلمانان، اعم از زندگى كنونى و آينده، نقشى بى بديل است؛ يعنى افزون بر اينكه زندگى كنونى مسلمانان را به شاخصه هاى عزت، اقتدار، نفى سلطه، عدالت و خدامحورى مزين مى كند، آينده زندگى

ص:32

مسلمانان را نيز با ايجاد وحدت و بالندگى جهت دهى كرده، اميد و نشاط را براى آنها تضمين مى كند.

افزون بر نقش آفرينى حج و مهدويت در زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان، نقش آن دو نيز نسبت به يكديگر، نقش تأثيرگذار و دوسويه است؛ يعنى حج و مهدويت در رشد و تثبيت يكديگر مؤثرند. مثلاً حج با ايجاد وحدت و نفى تبعيض نژادى، زمينه ساز و تداعى گر وحدت سياسى و اتحاد مردم در زمان حكومت جهانى امام زمان است. همچنين مكه، محل ظهور امام زمان (عج) ، محل تجمع ياران ايشان و محل آغازين نهضت جهانى حضرت به حساب مى آيد. از طرف ديگر، نقش مهدويت در تعالى بخشى حج، در قالب حضور همه ساله امام در مناسك حج، هدايت و نظارت ايشان بر حجاج و. . . ، همچنين تحقق بخشى اهداف حج، نظير فراگيرى اسلام در سراسر جهان، گسترش معنويت و عدالت و. . . تبلور دارد.

رابطه كاركردگرايى

١. اتحاد و همگرايى

اميرمؤمنان على (ع) ، بعد از اندرز مردم به ضرورت عبرت گيرى آنان از سرگذشت امت هاى پيشين اشاره مى كند و با بيان راهنمايى براى ساماندهى زندگى مسلمانان، اتحاد و همدلى ميان آنان را يادآور مى شود و با توجه به اهميت انسجام، منشور اتحاد را ترسيم مى كند و چنين مى فرمايد:

از كيفرهايى كه براثر كردار بد و كارهاى ناپسند بر امت هاى

ص:33

پيشين فرود آمد، خود را حفظ كنيد و احوال گذشتگان را در خوبى ها و سختى ها به ياد آوريد و بترسيد كه همانند آنان باشيد. پس آن گاه كه در زندگى گذشتگان مطالعه و انديشه مى كنيد، عهده دار چيزى باشيد كه عامل عزت آنان بود و دشمنان را از سر راهشان برداشت و سلامت زندگى آنان را فراهم كرد و نعمت هاى فراوان را در اختيارشان گذاشت و كرامت و شخصيت به آنان بخشيد كه از تفرقه و جدايى اجتناب كردند و بر وحدت و همدلى همت گماشتند و يكديگر را به وحدت واداشتند و به آن سفارش كردند.

و از كارهايى كه پشت آنان را شكست و قدرت آنان را در هم كوبيد، بپرهيزيد؛ كارهايى چون كينه توزى با يكديگر، پركردن دل ها از بخل و حسد، به يكديگر پشت كردن و از هم بريدن و دست از يارى هم كشيدن. . . .

در احوال مؤمنان پيشين انديشه كنيد كه چگونه بودند آن گاه كه وحدت اجتماعى داشتند، خواسته هاى آنان يكى، قلب هاى آنان يكسان، دست هاى آنان مددكار، شمشيرها ياري كننده، نگاه ها به يك سو دوخته و اراده ها همسو بود. در آن حال مالك و سرپرست سراسر زمين نبودند؟ و رهبر و پيشواى همه دنيا نشدند؟ پس به پايان كار آنان نيز بنگريد! در آن هنگامى كه به تفرقه و پراكندگى روى آوردند و مهربانى و دوستى آنان از بين رفت و سخن ها و دل هايشان گوناگون شد. از هم جدا شدند، به حزب ها و گروه ها پيوستند. خداوند لباس كرامت خود را از

ص:34

تنشان بيرون آورد و نعمت هاى فراوان شيرين را از آنان گرفت و داستان آنان در ميان شما عبرت انگيز باقى ماند.(1)

برخى از باورها در ايجاد همگرايى ميان مردم، نقش مهم و تأثيرگذارى دارند كه با شناخت و معرفى آنها، مى توان حركت مردم و جامعه را به سوى وحدت دوچندان كرد. حج و مهدويت نيز از جمله آن باورهاست كه نقششان در ايجاد بسترهاى لازم براى اتحاد، خطير و سرنوشت ساز است.

مسلمانان در مراسم حج با كنار گذاشتن آداب و رسوم ملى و قومى و آراستگى به آداب و رسوم اسلامى و بدون توجه به تفاوت هاى فرهنگى، نژادى و زبانى در كنار يكديگر، اجتماع ميليونى را تجربه مى كنند و به نوعى قدرت و توان عظيم اسلامى را به جهانيان نشان مى دهند.

بى شك، انديشه مهدويت نيز، انديشه اى فراگير و فرامذهبى است و همه گروه هاى اسلامى بدان اعتقاد قلبى دارند. ازاين رو دو گروه عمده اسلامى، يعنى اهل سنت و شيعه، انكار امام مهدى و ظهور او را كفر و خروج از دين اسلام مى دانند؛ چنان كه پيامبر اكرم (ص) مى فرمايد:

« مَن أنكرَ القائمَ مِن وُلدي فَقدْ اَنكرَني»(2)؛ «هركسى كه قائم از فرزندان مرا انكار كند، در واقع مرا انكار كرده است» .

همچنين در منابع اهل سنت آمده است كه پيامبر اكرم (ص) فرمود:

« مَن


1- نهج البلاغه، سيدرضى، ترجمه: محمد دشتى، خطبه ١٩٢.
2- بحارالانوار، ج 5١، ص ٧٣.

ص:35

كَذبَ بِالمهديِّ فَقدْ كَفرَ»(1)؛ «هركس مهدى را تكذيب و انكار كند، به راستى كافر است» .

همچنين حضرت فرمود:

مَنْ أنكرَ خُروجَ المَهديِّ فَقدْ كَفرَ بِما اُنزِل عَلى مُحمّدٍ (ص)(2)

هركس ظهور مهدى را انكار كند، به آنچه بر محمد (ص) نازل شده، كفر ورزيده است.

اين گونه روايات در منابع روايى و تاريخى شيعه و اهل سنت فراوان است كه همه آنها حكايت از جايگاه بلند انديشه مهدويت از منظر مسلمانان و نقش محورى آن در ايجاد اتحاد و همگرايى ميان آنان دارد.

2-خودباورى

از جمله كاركردهاى مهم حج و مهدويت، ايجاد و تقويت روحيه اعتماد و خودباورى ميان مسلمانان است؛ زيرا وقتى مسلمانان در اجتماع عظيم حج جمعيت ميليونى خويش را ملاحظه مى كنند، اولاً به اين جمعيت عظيم مى بالند و افتخار مى كنند؛ ثانياً اعتماد به نفس مسلمانان بيشتر مى شود؛ ثالثاً روحيه خودباورى و اصالت هويت ميان آنان برانگيخته مى شود. درباره انديشه مهدويت نيز چنين است؛ زيرا وقتى مسلمانان معتقد باشند كه آينده جهان به آنان تعلق دارد و با آمدن منجى بشريت، حضرت مهدى (عج) ، حكومتى جهانى شكل مى گيرد، بديهى است كه روحيه اعتماد به نفس و خودباورى ميان آنان تقويت مى شود.


1- تحفة الاحوذى، مباركفورى، ج 6، ص 4٠٢.
2- ينابيع المودة، قندوزى، ج ٣، ص ٢٩5؛ فرائدالسمطين، حموينى، ج٢، ص ٣٣4.

ص:36

3-احياى دين و معنويت

حج و مهدويت احياگر دين و معنويت اند. در اين خصوص، روايات بسيار از معصومان نقل شده است كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى شود:

- اميرالمؤمنين على (ع) مى فرمايد: «. . .

وَ الحَجَّ تَقْوِيَةً لِلدِّين»(1)

- همچنين حضرت زهرا عليها السلام در خطبه شان چنين فرمودند:

« وَ الحَجَّ تَشْيِيداً لِلدِّين»(2)

- اميرمؤمنان على (ع) خطاب به امام حسين (ع) فرمود:

أَنَّهُ قَالَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِكَ يَا حُسَيْنُ هُوَ الْقَائِمُ بِالحَقِّ وَ المُظْهِرُ لِلدِّينِ وَ الْبَاسِطُ لِلْعَدْل.(3)

اى حسين! نهمين فرزند تو قائم بر حق است. او دين را ظاهر كرده و عدل را در زمين جارى مى كند.

- امام باقر (ع) مى فرمايد:

فِي قَوْلِهِ ( الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ) فَهَذِهِ لآِلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِمْ إِلي آخِرِ الْأَئِمَّةِ وَ الَمهْدِيِّ وَ أَصْحَابِهِ يُمَلِّكُهُمُ اللَهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ يُظْهِرُ بِهِ الدِّينَ وَ يُمِيتُ اللَهُ بِهِ وَ بِأَصْحَابِهِ الْبِدَعَ وَ الْبَاطِل(4)

درباره اين آيه كه مى فرمايد: «همان كسانى كه هرگاه در زمين


1- نهج البلاغه، حكمت 44.
2- الاحتجاج، طبرسى، ج١، ص٩٩١.
3- اعلام الورى، طبرسى، ص4٢6.
4- بحارالانوار، ج5٢، ص4٧.

ص:37

به آنها قدرت بخشيديم، نماز را برپا مى دارند و زكات مى دهند» امام محمد باقر (ع) فرمود: «اين آيه متعلق به آل محمد است؛ يعنى دوازده امام و شخص مهدى موعود و ياران او كه خداوند آنان را مالك شرق و غرب جهان مى كند، دين اسلام را به دست او آشكار مى نمايد و هر بدعت و باطلى را به وسيله او و يارانش محو مى كند» .

براساس اين روايات مى توان گفت احيا و تقويت دين اسلام در طول تاريخ، مرهون حج و مهدويت و آموزه هاى آن دو است و هر چه مسلمانان به شعائر و باورهاى اسلامى بيشتر معتقد و آراسته باشند، تقويت و تدوام دين را بيشتر تجربه خواهند كرد.

البته غير از اين موارد، موارد ديگرى نيز وجود دارد كه به منظور پرهيز از طولانى شدن مطالب، فقط به ذكر عناوين آنها اكتفا مى شود:

4. گسترش عدالت؛

5. اقتدار اسلام؛

6. گسترش عبادت و خودسازى؛

٧. اميد و بالندگى.

رابطه تعاملى

رابطه ميان حج و ولايت رابطه دوسويه است؛ يعنى هر كدام در تعالى بخشى و تثبيت ديگرى، نقش مهمى ايفا مى كند؛ زيرا با وجود ولايت است كه مردم مناسك حج را فرا مى گيرند و نيز با هدايت و ترغيب امام است كه مردم به انجام دادن حج توجه مى كنند؛ چنان كه

ص:38

امام صادق (ع) مى فرمايد:

لَوْ عَطَّلَ النَّاسُ الَحجَّ لَوَجَبَ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يُجْبِرَهُمْ عَلَى الحَجِّ إِنْ شَاءُوا وَ إِنْ أَبَوْا لِأَنَّ هَذَا الْبَيْتَ إِنَّمَا وُضِعَ لِلْحَج. (1)

اگر مردم حج را تعطيل كنند، بر امام واجب است كه آنان را به گزاردن حج مجبور كند، خواه بخواهند و خواه نخواهند؛ زيرا اين خانه براى حج بنا شده است.

همچنين امام، كعبه را از آلودگى هاى بت پرستى و خرافات پاك مى كند.(2)از سويى، حج بدون ولايت را نمى توان حج واقعى دانست و از سوى ديگر، امامت و ولايت نيز بى نياز از حج نيست و حج در معرفى و تثبيت آن، نقش مهمى ايفا مى كند؛ مثلاً تعيين امامت حضرت على (ع) در قضيه حجةالوداع در اين راستا توجيه مى شود.


1- بحارالانوار، ج١٨، ص٩٩.
2- همان، ج٣، ص١٢٠.

ص:39

بخش دوم: حج و امامت

اشاره

ص:40

ص:41

فصل اول: جايگاه و نقش امام معصوم در حج

اشاره

حج بدون «ولايت» و آهنگ كعبه بدون «امامت» و حضور در عرفات، بدون «معرفت امام» و قربانى در منا، بدون «فداكارى در راه امام» و رمى جمره، بدون «طرد شيطان استكبار درونى و بيرونى» و سعى بين صفا و مروه، بدون «كوشش در شناخت و اطاعت امام» بى حاصل است و سودى نخواهد داشت؛ زيرا گرچه يكى از مبانى اسلام، حج است:

« بُنِي الْإِسلامُ عَلى خَمسٍ: عَلى الصَّلاةِ والزَّكاةِ والصَّومِ وَالحجِّ وَالوَلاية» ، ليكن هيچ يك از نماز، روزه، زكات و حج، همانند ولايت، ركن استوار اسلام نيست. ازاين رو در ادامه روايت مزبور آمده است:

وَلَم يُنادَ بِشيءٍ كَما نُودي بِالوَلايةِ.

هيچ دعوتى از طرف خداوند، به اندازه دعوت به ولايت و امامت نيست.

زيرا انسان كامل كه خود اسلام ممثل است، مى تواند به همه ابعاد اسلام آشنا باشد و آشنايى دهد و مردم را به روح توحيد كه همان فرياد

ص:42

و قيام ضد طاغوت است، جهت بخشد.(1)

در واقع، خداوند براى اينكه مردم را به سوى حقيقت كعبه توجه دهد، با زمينه سازى ولادت اميرمؤمنان على (ع) در كعبه، اين پيام را به جهانيان رساند كه باطن كعبه چيزى جز ولايت نيست. بر اين اساس هركسى غير از ولى الله اعظم را قصد كند، ره به بيراهه برده است. چنين كسى همانند ابليسى است كه به جاى اطاعت امر الهى و سجده بر ولى الله (آدم) ، بر هواى نفس و كبر خود سجده كرده است. كسى كه كعبه را قصد كند و باطن آن، يعنى ولى الله اعظم را مقصد و مقصود خود قرار ندهد، چون ابليس، سجده واقعى نكرده و اطاعت حق را فروگذارده است. ابليس كسى است كه حاضر نشد بر نورى سجده كند كه به حكم نَفَخْتُ در كالبد آدم دميده شده بود؛ يعنى همان روح اعظم الهى كه پيامبر (ص) و جان وى أَنْفُسَنا ، يعنى اميرمؤمنان معناى باطنى آن است؛ زيرا اسماى الهى ياد داده شده به آدم، همان انوار ولايت است. بر اين اساس هركسى ولايت را نپذيرد و به قصد كعبه ولايت عزيمت نكند، از مقصد دور افتاده است.

بنابراين حاجى بايد پيش از آنكه قصد كعبه كند، قصد باطن كعبه و حقيقت آن، يعنى امام زمان خويش كند و به ديدار او بشتابد. از او دين را بياموزد و با او بيعت اطاعت و ولايت كند. به شهادت آيه تبليغ (مائده:6٣) حج بدون حضور امام معصوم، حج نيست. از آيه أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً (حج:27) و با توجه به كلمه يَأْتُوكَ به جاى


1- صهباى حج، عبدالله جوادى آملى، ص٩٣. با اندكى تصرف

ص:43

«يأتونا» استفاده مى شود كه مردم هر زمان در پاسخ به نداى ابراهيم (ع) بايد به سوى امام زمان خود بروند. بنابراين مى توان گفت در عرفاتى كه امام نباشد، معرفتى نيست؛ در مشعرى كه امام نباشد، شعورى نيست؛ در منايى كه امام نباشد، شيطانى رمى نمى شود و زمزم بدون حضور امام سرابى بيش نيست.

نقش امام معصوم در حج

براى روشن شدن جايگاه و نقش امام در حج، لازم است ابتدا جايگاه و نقش تكوينى و تشريعى امام معصوم در مباحث دينى تعريف شود. البته برخى از ديدگاه ها، نقش امام را در سه مقوله، يعنى ولايت تكوينى، ولايت بر تشريع و ولايت در تشريع تقسيم كرده اند كه هر كدام داراى ويژگى هايى است كه از يكديگر متمايز مى شوند.

تفصيل سه گانه ولايت

آيت الله جوادى آملى دراين باره مى فرمايد:

ولايت و سرپرستى، چند سنخ است كه به حسب آنچه سرپرستى مى شود (مولى عليه) متفاوت مى شوند. ولايت، گاه «ولايت تكوينى» است، گاهى «ولايت بر تشريع» است و زمانى «ولايت در تشريع» . ولايت تكوينى به دليل آنكه به تكوين و موجودات عينى جهان مربوط مى شود، رابطه اى حقيقى ميان دو طرف ولايت وجود دارد و ولايتى حقيقى است. اما ولايت بر تشريع و نيز ولايت در تشريع با دو قسم خود، همگى ولايت هاى وضعى و قراردادي اند؛ يعنى رابطه سرپرست با سرپرستى شده، رابطه علّى و

ص:44

معلولى نيست كه انفكاك پذير نباشد.

«ولايت بر تشريع» همان ولايت بر قانون گذارى و تشريع احكام است؛ يعنى كسى، سرپرست جعل قانون و وضع كننده اصول و مواد قانونى باشد. هر چند اين ولايت، در محدوده قوانين است، نه در دايره موجودات واقعى و تكوينى، ولى نسبت به وضع قانون، تخلف ناپذير است؛ يعنى با اراده قانون گذار، بدون فاصله، اصل قانون جعل مى شود كه در واقع با اين نگاه و با يك تحليل عقلى مى توان آن را به سنخ ولايت تكوينى برگرداند.

«ولايت در تشريع» يعنى نوعى سرپرستى كه نه ولايت تكوينى است و نه ولايت بر تشريع و قانون، بلكه ولايتى است در محدوده تشريع و تابع قانون الهى.(1)

جايگاه تكوينى امام در حج

در بيان شاخصه هاى ولايت تكوينى گفته مى شود كه ميان «ولى» و «مولى عليه» رابطه علّى و معلولى برقرار است و دخل و تصرفى كه «ولى» دارد، دخل و تصرف عينى و واقعى است؛ يعنى «ولى» در تحقق و فقدان «مولى عليه» نقش اساسى دارد. با اين نگاه مى توان نقش امام معصوم را در امور دينى، چنين توجيه كرد كه بى اعتقادى به مسئله امامت، تمام بودن و حتى موجود بودن باورهاى دينى، نظير نماز، روزه و حج و. . . را زير سؤال مى برد. همان گونه كه در تكوينيات، وجود معلول


1- ولايت فقيه، عبدالله جوادى آملى، ص١٢٣. با اندكى تصرف

ص:45

(مولى عليه) وابسته به وجود علت (ولى) است، درباره باور داشت امامت نيز به نوعى مى توان همين حرف را زد؛ زيرا با موضوع امامت، آموزه هاى اسلامى همچون حج (حج واقعى مورد درخواست خدا و رسولش) تحقق مى يابد.

استاد جوادى آملى در اين زمينه مى فرمايد:

رهبري هاى ملكوتى اعمال، نيات و ادعيه و مشاهده آيات بينات و پى بردن به اسرار معنوى حج و مانند آن در پرتو ولايت تكوينى امام معصوم عليهم السلام است كه حج او امام حج هاست و پيشاپيش اعمال امت به سوى بارگاه قبول الهى صعود مى كند و آن گاه اعمال ديگران به دنبال آن صاعد مى شود. (1)

آيات و روايات متعددى در خصوص ولايت تكوينى امام وجود دارد. يكى از آياتى كه پس از نصب على (ع) به امامت نازل گرديد، آيه سوم سوره مائده است كه خداوند در آن مى فرمايد:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً (مائده: ٣)

امروز دين شما را برايتان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را آيين [جاودان] شما پذيرفتم.

براى روشن شدن موضوع بحث، لازم است درباره دو واژه «اكملت» و «اتممت» مفهوم شناسى صورت گيرد تا با توضيح آنها بيشتر به نقش تكوينى امام پى برده شود.

واژه «كمال» با «تمام» تفاوت اساسى دارد. در حقيقت «كمال» بر


1- صهباى حج، ص٩٧. با اندكى تصرف

ص:46

كيفيت شىء و «تمام» بر تمام كننده بودن آن دلالت مى كند؛ بدين معنا كه قطعاً شى ئى بدون آن، تحقق پيدا نمى كند.(1)

در كتاب «مفردات» واژه «تمام الشيء» به معناى آخرين جزئى است كه شىء به واسطه آن تمام مى شود كه مقابل آن ناقص قرار دارد. به تعبير ديگر، واژه «تمام» در مورد اجزا، ذوات و معدودات به كار مى رود(2)؛ چنان كه در قرآن مى خوانيم:

وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً (اعراف: ١4٢)

سپس آن را با ده شب [ديگر] تكميل كرديم. به اين ترتيب، ميعاد پروردگارش [با او] تا چهل شب تمام شد.

اين آيه در جريان غدير خم بعد از تعيين جانشينى اميرمؤمنان على (ع) نازل شد و معنا و تفسير آن اين است كه با تعيين ولايت و امامت، دين با همه آموزه هاى آن تمام و كامل گرديده است؛ يعنى آموزه هايى نظير نماز، روزه، حج و. . . بدون ولايت تمام نيست و بى شك تمام نبودن آنها بدين معناست كه آن نماز و روزه و حجى كه خداوند از انسان خواسته، تحقق نيافته است.

پس حجى كه مورد درخواست خداست، حج با ولايت است و همچنين نماز و روزه واقعى با ولايت تمام مى شود. پس بدون ولايت امامان كه تمام كننده دين است، قطعاً دين تحقق نمى يابد. در نتيجه كسانى كه آموزه هاى دينى را بدون ولايت به جا مى آورند، همانند آن است كه از جزء اصلى غفلت كرده باشند و بسيار روشن


1- ر. ك: انسان كامل، مرتضى مطهرى، ص١٨.
2- مفردات، ج١، ص١6٨؛ مصباح المنير، احمد فيّومى، ج٢، ص٧٧.

ص:47

است كه نبود جزء، فقدان كل را به همراه دارد؛ چنان كه امام رضا (ع) در اين زمينه مى فرمايد:

همانا امامت، مقام پيغمبران و ميراث اوصياست. همانا امامت، خلافت خدا، خلافت رسول خدا (ص) و مقام اميرالمؤمنين (ع) و ميراث حسن و حسين عليهما السلام است. همانا امامت، موجب تقويت دين، نظام مسلمانان، صلاح دنيا و عزت مؤمنان است.

همانا امامت، ريشه با نمو اسلام و شاخه بلند آن است. كامل شدن نماز، زكات، روزه، حج، جهاد و. . . به وسيله امام تحقق مى يابد.(1)

همچنين امام صادق (ع) مى فرمايد:

همين گونه اين امت گنه پيشه پس از پيامبر و رهبرى كه برايشان گمارده بود، به فتنه افتادند. پس خداوند تبارك و تعالى عملى از آنها را نپذيرد و حسنه اى از آنها را بالا نبرد تا از همان راهى به درگاهش روند كه او مقرّر كرده است و از همان امامى پيروى كنند كه به پيروى از او مأمور شده اند و از همان درى وارد شوند كه خدا و پيامبر به روى آنها گشوده اند. اى ابا محمّد! همانا خداوند عزوجل پنج فريضه را حتمى ساخته است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت ما. گاهى در چهار فريضه، رخصت قرار داده


1- إِنَّ الْإِمَامَة هِى مَنْزِلَة الْأَنْبِيَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِيَاءِ إِنَّ الْإِمَامَة لَخِلَافَة اللهِ وَ خِلَافَة الرَّسُولِ ص وَ مَقَامُ أَمِيرالْمُؤْمِنِينَ ع وَ مِيرَاثُ الحَسَنِ وَ الحُسَيْنِ عليهما السلام لِقَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِيمانَ إِنَّ الْإِمَامَة زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ المُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ المُؤْمِنِينَ إِنَّ الْإِمَامَة أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِى وَ فَرْعُهُ السَّامِى بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاة وَ الزَّكَاة وَ الصِّيَامِ وَ الحَجِّ وَ الْجِهَاد ؛ كافى، ج١، ص١٩٩.

ص:48

است. ولى به هيچ وجه براى هيچ يك از مسلمانان در ترك ولايت ما رخصتى داده نشده است. نه به خدا سوگند! در ولايت ما رخصتى نيست.(1)

چنين مى توان گفت كه امامت، شرط قبولى اعمال عبادى است، نه شرط صحت اعمال. بر اين اساس وقتى شرط اعمال كه امامت است وجود نداشته باشد، به طور قطع مشروط كه همان اعمال عبادى، نظير حج و امثال آن است نيز مورد قبول خدا قرار نمى گيرد. ازاين رو برخى از انديشمندان شيعه، امامت را اصلى از اصول دين مى دانند.(2)همان طور كه نپذيرفتن توحيد، نبوت و معاد، اسلام را بى معنا و اعمال عبادى را باطل مى كند، نپذيرفتن امامت نيز همين نقش را ايفا مى كند. امام صادق (ع) در اين زمينه مى فرمايد:

[در قيامت] چون بنده برابر خدا ايستد، نخستين پرسش خداوند، پرسش از نمازهاى واجب، زكات واجب، روزه واجب، حج واجب و ولايت ما خاندان است. اگر به ولايت ما خاندان اقرار كند و بر آن عقيده مرده باشد، نماز، روزه، زكات و حج او نيز


1- كَذَلِكَ هَذِهِ الْأُمَّة الْعَاصِيَة المَفْتُونَة بَعْدَ نَبِيِّهَا ص وَ بَعْدَ تَرْكِهِمُ الْإِمَامَ الَّذِى نَصَبَهُ نَبِيُّهُمْ ص لهُمْ فَلَنْ يَقْبَلَ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لهُمْ عَمَلاً وَ لَنْ يَرْفَعَ لهُمْ حَسَنَة حَتَّى يَأْتُوا اللَهَ عَزَّوَجَلَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ وَ يَتَوَلَّوُا الْإِمَامَ الَّذِى أُمِرُوا بِوَلَايَتِهِ وَ يَدْخُلُوا مِنَ الْبَابِ الَّذِى فَتَحَهُ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ وَ رَسُولُهُ لَهُمْ يَا أَبَامُحَمَّدٍ إِنَّ اللَهَ افْتَرَضَ عَلَى أُمَّة مُحَمَّدٍ ص خَمْسَ فَرَائِضَ الصَّلَاة وَ الزَّكَاة وَ الصِّيَامَ وَ الْحَجَّ وَ وَلَايَتَنَا فَرَخَّصَ لَهُمْ فِى أَشْيَاءَ مِنَ الْفَرَائِضِ الْأَرْبَعَة وَ لَمْ يُرَخِّصْ لِأَحَدٍ مِنَ الُمسْلِمِينَ فِى تَرْكِ وَلَايَتِنَا لَا وَ اللهِ مَا فِيهَا رُخْصَة ؛ كافى، ج٨، ص٢٧١.
2- اصل الشيعة و اصولها، محمدحسين كاشف الغطاء، ص١٠٧؛ مصباح الهدايه، سيدعلى بهبهانى، ص١١4؛ بحار الانوار، ج6٨، ص٣٣4؛ المنتهى، علامه حلى، ج١، ص54٣؛ عقايد الاماميه، ص٩٣؛ الامام على بن ابى طالب ع ، رحمانى همدانى، ص4٩4.

ص:49

پذيرفته است و اگر در پيشگاه خدا اعتراف به ولايت ما نكند، خدا چيزى از اعمال او را نپذيرد.(1)

در روايت ديگرى، امام باقر (ع) امامت را براى ديگر باورهاى اسلامى به منزله كليد مى داند. در واقع بدون كليدِ امامت، ورود به دين ناممكن است. بنابراين فروع اسلامى در پرتو باور به امامت دست يافتنى مى شوند.

اسلام بر پنج پايه بنا شده است: نماز، زكات روزه، حج و ولايت. «زراره» مى گويد: «گفتم كدام يك از آنها افضل است» . فرمود: «ولايت افضل است؛ زيرا كليد آنهاست و امام، راهنماى مردم به آن چهار پايه است» . (2)

دو نكته در اين روايت درخور توجه است: نكته نخست اينكه بيان اين پنج مسئله در كنار يكديگر بى دليل نيست، بلكه رابطه اى با يكديگر دارند. نماز نه تنها رابطه خلق با خالق، بلكه بهترين وسيله براى اين رابطه است. زكات رابطه خلق با خلق است. با اجراى قانون زكات، نيازمندان بى نياز مى شوند و مشكلات اقتصادى آنان حل مى شود. روزه رابطه انسان با خويشتن است. با ايجاد اين رابطه، انسان موفق مى شود كه با هواى نفس خويش مبارزه كند. حج رابطه مسلمانان با يكديگر است تا با همفكرى و تبادل نظر، مشكلات و گرفتاري هاى جهان اسلام را حل


1- إِنَّ أَوَّلَ مَا يُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ بَيْنَ يَدَى اللهِ جَلَّ جَلَالُهُ الصَّلَوَاتُ [عَنِ الصَّلَوَاتِ] المَفْرُوضَاتِ وَ عَنِ الزَّكَاة المَفْرُوضَة وَ عَنِ الصِّيَامِ المَفْرُوضِ وَ عَنِ الْحَجِّ المَفْرُوضِ وَ عَنْ وَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنْ أَقَرَّ بِوَلَايَتِنَا ثُمَّ مَاتَ عَلَيْهَا قُبِلَتْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ وَ زَكَاتُهُ وَ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ يُقِرَّ بِوَلَايَتِنَا بَيْنَ يَدَى اللهِ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ يَقْبَلِ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُ شَيْئاً مِنْ أَعْمَالِه ؛ امالى صدوق، ابن بابويه شيخ صدوق ، ص٢56.
2- بُنِى الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَة أَشْيَاءَ عَلَى الصَّلَاة وَ الزَّكَاة وَ الصَّوْمِ وَ الحَجِّ وَ الْوَلَايَة قَالَ زُرَارَة فَقُلْتُ وَ أَى شَىءٍ مِنْ ذَلِكَ أَفْضَلُ قَالَ الْوَلَايَة أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِى هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِن ؛ بحارالانوار، ج١، ص٣6١.

ص:50

كنند و بر زخم هاى مسلمانان مرهمى بنهند. ولايت ضامن اجراى صحيح و تبيين كننده احكام اين مسائل است. بنابراين، پنج اصل اساسى مذكور، اتفاقى كنار هم نيامده اند، بلكه رابطه اى منطقى و معقول با هم دارند.

نكته ديگر اين است كه چرا ولايت از چهار اصل ديگر مهم تر و افضل است؟ همان گونه كه در روايت نيز آمده است، ولايت تحقق بخش نماز، روزه، حج و زكات است و محتواى تمام عبادت ها در سايه ولايت عملى مى شود؛ يعنى بدون ولايت و حاكميت اسلام، اين دستورات نقشى بر كاغذ است و همانند نسخه طبيب است كه بدون عمل به آن، درد، درمان نخواهد شد.(1)

اميرمؤمنان (ع) نقل مى كند كه پيامبر گرامى اسلام (ص) فرمود:

اسلام بر پنج خصلت بنا شده است: بر دو شهادت و دو قرين (همراه) . گفتند: «دو شهادت را مى دانيم، اما دو قرين چيست؟» حضرت فرمود: «نماز و زكات؛ زيرا هر كدام از اين دو پذيرفته نمى شود، مگر به ديگرى و روزه و زيارت خانه خدا براى آن كس كه توانايى داشته باشد و پايان آن ولايت است»(2)

خلاصه بحث

براساس روايات گوناگون، باورهايى نظير نماز، روزه، زكات و حج، در پرتو ولايت تمام خواهند بود؛ يعنى بدون ولايت ناقص اند؛ زيرا واژه


1- آيات ولايت در قرآن، ناصر مكارم شيرازى، ص٧١.
2- بُنِى الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسِ خِصَالٍ عَلَى الشَّهَادَتَيْنِ وَ الْقَرِينَتَيْنِ قِيلَ لَهُ أَمَّا الشَّهَادَتَانِ فَقَدْ عَرَفْنَاهُمَا فَمَا الْقَرِينَتَانِ قَالَ الصَّلَاة وَ الزَّكَاة فَإِنَّهُ لَا يُقْبَلُ أَحَدُهُمَا إِلَّا بِالْأُخْرَى وَ الصِّيَامِ وَ حِجِّ بَيْتِ اللهِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ خُتِمَ ذَلِكَ بِالْوَلَايَة ؛ بحارالانوار، ج65، ص٣٨٠.

ص:51

«تمام» كه در روايات گوناگونى نيز آمده است، در برابر واژه «ناقص» قرار دارد و هميشه «كل» به همه اجزاى خويش وابسته است. ازاين رو با وجود همه اجزا «كل» به وجود مى آيد و در صورت فقدان همه اجزا يا برخى از آنها، «كل» حاصل نمى شود. بنابراين ولايت در آموزه هاى اسلامى نقش تمام كننده دارد و بدون اعتقاد به امامت، هيچ كدام پذيرفته نيست.

جايگاه تشريعى امام در تعالى حج

از آنجا كه امام معصوم عليهم السلام جانشين پيامبر گرامى اسلام (ص) است، جايگاه بلند و مقام عالى دارد؛ چنان كه در كتاب هاى اعتقادى و كلامى آمده است: امام و جانشين پيامبر (ص) در تبيين و اجراى برنامه هاى دينى، هم شأن و هم رتبه پيامبر (ص) است؛ يعنى همچون پيامبر گرامى اسلام (ص) ، مسئوليت ارشاد و هدايت بشر به سوى صلاح و رستگارى، تدبير شئون مردم، اقامه عدل، رفع ظلم در جامعه، حفظ دين، تفسير قرآن، تزكيه نفوس و تربيت مردم به عهده ايشان است. پس در اجراى تعاليم دين در جامعه ميان پيامبر و جانشينان او هيچ گونه تفاوتى نيست، مگر در مقام نبوت كه مخصوص پيامبرگرامى اسلام (ص) است. (1)

از جمله مسئوليت هاى مهم امام، حفاظت از دين و آموزه هاى دينى، نظير حج است؛ چنان كه امام رضا (ع) در اين زمينه فرمود:

مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّيَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللهِ نَاصِحٌ


1- دلائل الصدق، محمدحسن مظفر، ج٢، ص١١؛ بداية المعارف الإلهيه، سيدمحسن خرازى، ج٢، ص١5

ص:52

لِعِبَادِ اللهِ حَافِظٌ لِدِينِ الله.(1)

امام براى امامت آفريده شده است. او عالم به سياست، و اطاعت كردنش واجب است. او برپا كننده امر خدا، ناصح بندگان خدا و حافظ دين اوست.

چنان كه «منصور بن حازم» در محضر امام صادق (ع) چنين مى گويد:

به مردم گفتم: «مگر نمى دانيد كه رسول خدا (ص) حجت خدا بر خلقش بود؟» گفتند: «آرى» . گفتم: «چون او درگذشت، حجت خدا كيست؟» گفتند: «قرآن» . پس من در قرآن نظر كردم و ديدم مرجئه، قدريه و حتى زنديقى كه به قرآن ايمان ندارد، به آن استشهاد مى كنند تا بر مردان طرف مقابل خود غلبه كنند. بنابراين فهميدم كه قرآن بدون سرپرستى كه معناى واقعى آن را بيان كند، حجت نيست و اوست كه هرچه درباره قرآن بگويد حق است.

به آنها گفتم: «قيم قرآن كيست؟» گفتند: «ابن مسعود، حذيفه و عمر قرآن مى دانستند» . گفتم: «همه قرآن را؟» گفتند: «نه» . كسى را نديدم كه بگويد شخصى جز على (ع) همه قرآن را مى داند و زمانى كه مردم مطلبى را نمى دانند، اين تنها على [بن ابى طالب (ع)] است كه مى گويد من مى دانم [بنابراين حق با كسى است كه مى داند]. پس من گواهى مى دهم كه على (ع) قيم قرآن است و اطاعتش واجب است و بعد از پيغمبر حجت خدا بر مردم است و آنچه او درباره قرآن گويد حق است. حضرت فرمود: «خدا تو را رحمت كند» . عرض كردم: «على (ع) نيز از


1- الاحتجاج، ج٢، ص4٣6.

ص:53

دنيا نرفت جز آنكه حجت پس از خود را معرفى كرد؛ چنان كه پيغمبر (ص) معرفى كرد»(1)

در اين حديث، جايگاه امام در قالب سرپرست و مفسر قرآن مطرح شده است؛ يعنى امام معصوم عليهم السلام كه جانشين رسول گرامى اسلام (ص) است، همان مقام پيامبر (ص) را در زمينه تفسير، تبيين و سرپرستى به ارث مى برد. پس نظر امام معصوم درباره قرآن و آموزهاى اسلامى براى همه مردم حجت است و بر مردم لازم است با پيروى كردن از امام، تبيين و تفسير صحيح دين و احكام اسلامى را از او بياموزند.

در زيارت جامعه نيز مى خوانيم:

خداوند به بركت دوستى شما، آموزه هاى دينمان را به ما آموخت و آنچه را از دنيايمان فاسد شده بود به صلاح آورد و از بركت دوستى شما «كلمه توحيد» كمال يافت و نعمت، عظمت گرفت و پراكندگى به الفت تبديل شد و به دوستى شماست كه اعمال، قبول مى شود.(2)


1- فَقُلْتُ لِلنَّاسِ أَلَيْسَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ص كَانَ هُوَ الحُجَّة مِنَ اللهِ عَلَى خَلْقِهِ قَالُوا بَلَى قُلْتُ فَحِينَ مَضَي ص مَنْ كَانَ الحُجَّة قَالُوا الْقُرْآنُ فَنَظَرْتُ فِى الْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ يُخَاصِمُ بِهِ المُرْجِئُ وَ الْقَدَرِى وَ الزِّنْدِيقُ الَّذِى لَا يُؤْمِنُ بِهِ حَتَّى يَغْلِبَ الرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَا يَكُونُ حُجَّة إِلَّا بِقَيِّمٍ فَمَا قَالَ فِيهِ مِنْ شَىءٍ كَانَ حَقّاً فَقُلْتُ لهُمْ مَنْ قَيِّمُ الْقُرْآنِ قَالُوا ابن مَسْعُودٍ قَدْ كَانَ يَعْلَمُ وَ عُمَرُ يَعْلَمُ وَ حُذَيْفَة يَعْلَمُ قُلْتُ كُلَّهُ قَالُوا لَا فَلَمْ أَجِدْ أَحَداً يُقَالُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إِلَّا عَلِيّاً صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِ وَ إِذَا كَانَ الشَّىءُ بَيْنَ الْقَوْمِ فَقَالَ هَذَا لَا أَدْرِى وَ قَالَ هَذَا لَا أَدْرِى وَ قَالَ هَذَا لَا أَدْرِى وَ قَالَ هَذَا أَنَا أَدْرِى فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ قَيِّمَ الْقُرْآنِ وَ كَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَة وَ كَانَ الحُجَّة عَلَى النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ص وَ أَنَّ مَا قَالَ فِى الْقُرْآنِ فَهُوَ حَقٌّ فَقَالَ رَحِمَكَ اللَهُ فَقُلْتُ إِنَّ عَلِيّاً ع لَمْ يَذْهَبْ حَتَّى تَرَكَ حُجَّة مِنْ بَعْدِهِ كَمَا تَرَكَ رَسُولُ اللهِ ص ؛ كافى، ج١، ص١٨٩.
2- بِمُوَالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللهُ مَعَالِمَ دِينِنَا وَ أَصْلَحَ مَا كَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيَانَا وَ بِمُوَالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَة وَ عَظُمَتِ النِّعْمَة وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَة وَ بِمُوَالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَة المُفْتَرَضَة ؛ من لايحضره الفقيه، ج٢، ص6١6.

ص:54

امام رضا (ع) در بيان جايگاه و مقام بلند امام مى فرمايد:

امام، حلال و حرام خدا را بيان مى كند، حدود خدا را برپا مى دارد، از دين خدا دفاع مى كند و با حكمت و پند نيك و دليل رسا به راه خدا دعوت مى نمايد.(1)

بنابراين تمام فضايل نبى گرامى اسلام (ص) كه از ناحيه خدا اعطا شده است، به استثناى مقام نبوت، براى امام ثابت است(2)و او فردى است كه رياست امور دينى و دنيايى مردم را به نيابت از رسول گرامى اسلام (ص) به عهده دارد.(3)مردم از ناحيه امام به آموزه هاى دين خود پى مى برند؛ زيرا براساس روايات امام، حافظ و معلم دين است و صيانت اسلام از انحرافات و خرافات به واسطه وجود امام تحقق مى يابد. از آنجايى كه پيروى امام، واجب و گفتارش حجت است، بر مردم لازم است، تفسير و تبيين آموزه هاى دينى، از جمله احكام حج را از ايشان فرا گيرند و در آموزش دين، تابع و همراه او باشند.

بنابراين جايگاه امام در حفاظت از اصل دين و آموزه هاى آن و نيز نقش او در تشريح دين و احكام اسلامى، بى بديل و اساسى است و بى شك تعالى حج و اقبال عمومى مردم به آن، در پرتو امام و راهنمايى هاى او حاصل مى شود؛ چنان كه رسول گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

در هر نسلى از امت من يك عادلى از اهل بيت من است كه


1- الْإِمَامُ يُحِلُّ حَلَالَ اللهِ وَ يُحَرِّمُ حَرَامَ اللهِ وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللهِ وَ يَذُبُّ عَنْ دِينِ اللهِ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ رَبِّهِ بِالْحِكْمَة وَ المَوْعِظَة الحَسَنَة وَ الحُجَّة الْبَالِغَة. . . ؛ الاحتجاج، ج٢، ص4٣4.
2- الهدايه، ابن بابويه شيخ صدوق ، ص٢6.
3- النكت الاعتقاديه، محمد بن محمد بن نعمان شيخ مفيد ، ص٢٩.

ص:55

تحريف غلوكنندگان و ادعاى ياوه گرايان و تأويل جاهلان را از دين برطرف مى كند. امامان، نمايندگان شمايند نزد خداى عزوجل، پس متوجه باشيد كه در دين خدا از چه كسى پيروى مى كنيد.(1)

امام باقر (ع) نيز مى فرمايد:

ما گنجينه علم پروردگاريم و امر پروردگار در دست ما قرار دارد. آغاز و انجام اسلام به ماست و مردم احكام اسلام را از ما مى آموزند. به خداوندى كه دانه را شكافت و آدميان را آفريد، علم خداوند جز نزد ما در جاى ديگرى نيست و مردم علم خدا را درك نخواهند كرد، مگر به وسيله ما.(2)

همچنين حضرت فرمود: «خداوند بندگان خود را مكلف كرده است تا ائمه عليهم السلام را بشناسند و امور خود را به آنان واگذارند و در مسائل مختلف به آنان رجوع كنند»(3)

چنان كه امام باقر (ع) مناسك حج را به مردم آموزش مى دادند امام صادق (ع) در اين باره فرمود:


1- إِنَّ فِى كُلِّ خَلَفٍ مِنْ أُمَّتِى عَدْلًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِى يَنْفِى عَنْ هَذَا الدِّينِ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ المُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الجَاهِلِينَ وَ إِنَّ أَئِمَّتَكُمْ قَادَتُكُمْ إِلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَانْظُرُوا بِمَنْ تَقْتَدُونَ فِى دِينِكُمْ وَ صَلَاتِكُم ؛ كمال الدين، ج١، ص٢٢١.
2- نَحْنُ خَزَنَة عِلْمِ اللهِ وَ نَحْنُ وُلَاة أَمْرِ اللهِ وَ بِنَا فَتَحَ الْإِسْلَامَ وَ بِنَا يَخْتِمُهُ وَ مِنَّا تَعَلَّمُوا فَوَ اللهِ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّة وَ بَرَأَ النَّسَمَة مَا عُلِمَ اللَهُ فِى أَحَدٍ إِلَّا فِينَا وَ مَا يُدْرَكُ مَا عِنْدَ اللهِ إِلَّا بِنَا ؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص٢٧٠.
3- إِنَّمَا كَلَّفَ اللَهُ سُبْحَانَهُ النَّاسَ مَعْرِفَة الْأَئِمَّة وَ التَّسْلِيمَ لهُمْ فِيمَا أَوْرَدُوا عَلَيْهِمْ وَ الرَّدَّ إِلَيْهِمْ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيه ؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص٢٧٠.

ص:56

شيعيان پيش از ابوجعفر (ع) مناسك حج و حلال و حرام خود را نمى دانستند. چون ابوجعفر (ع) آمد، در علم را گشود و مناسك حج و حلال و حرام مردم را بيان فرمود.(1)

ابوحنيفه در روايتى، به نقش مهم امام صادق (ع) در ترويج فرهنگ و مناسك حج اعتراف كرده، مى گويد:

« لَوْلَا جَعْفَرُ بن مُحَمَّدٍ مَا عَلِمَ النَّاسُ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ»(2)؛ «اگر جعفر بن محمد (ع) نبود، مردم مناسك حجشان را نمى دانستند» .

گفتنى است، اگرچه پيامبر گرامى اسلام (ص) تمام تلاش خود را به كار بست و مناسك و معارف حج را به صورت تئورى و عملى به مردم شناساند، اما به دليل تنگناها و موانع بسيارى كه فراسوى جامعه نوپاى نبوى بود، مسلمانان نتوانستند همه جزئيات مسائل حج را از رسول گرامى اسلام (ص) فرا گيرند؛ زيرا اولاً مكه در سال هشتم هجرت فتح شد(3)و تا قبل از آن در دست مشركان بود و براى همين، مسلمانان نمى توانستند در مكه حضور يابند و همراه رسول گرامى اسلام (ص) مناسك حج را انجام دهند؛ ثانياً آيه اى كه در آن دستورات حج آمده و براساس آن پيامبر اسلام (ص) مأموريت انجام حج پيدا كرد، در سال دهم


1- كَانَتِ الشِّيعَة قَبْلَ أَنْ يَكُونَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ هُمْ لَا يَعْرِفُونَ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّى كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَفَتَحَ لهُمْ وَ بَيَّنَ لهُمْ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالهُمْ وَ حَرَامَهُمْ ؛ كافى، ج٢، ص٢٠؛ تفسير عياشى، ج١، ص٢5٢.
2- من لايحضره الفقيه، ج٢، ص5١٩؛ مواهب الرحمان فى تفسير القرآن، عبدالاعلى موسوى سبزوارى، ج٣، ص١5٧.
3- العمده، ابن بطريق حلى، ج١، ص١64؛ العدد القويه، رضى الدين حلى، ج١، ص٢١٨.

ص:57

هجرت بوده است (1)كه در واقع آخرين سال زندگانى مبارك حضرت رسول اكرم (ص) بود. حضرت با بسيج عمومى، مردم را به سوى حج فرا خواند تا اولين و آخرين حج رسمى را كه به حجةالوداع مشهور است به جا آورد. (2)ازاين رو تبيين تفصيلى مناسك و حلال و حرام هاى ديگر نزد اميرالمؤمنين و ديگر ائمه به وديعت نهاده شد تا آنان يكى پس از ديگرى در ظرف مدت ٢5٠ سال به اقتضاى نياز زمان به تبيين آنها بپردازند.

تطهير كعبه از پليدي ها

بى شك امامت امامان معصوم عليهم السلام تداومگر امامت انبياى اولواالعزم است. پس مسئوليتشان نيز در همين زمينه تعريف مى شود. از جمله اين مسئوليت ها پاك سازى پايگاه توحيدى از شرك و بت پرستى است. خداوند درباره مسئوليت حضرت ابراهيم و اسماعيل مى فرمايد:

وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْعاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (بقره: ١٢5)

و [به ياد بياوريد] هنگامى كه خانه [كعبه] را محل بازگشت و


1- عن أبى عبدالله ع ، قال: إن رسول الله ص أقام بالمدينة عشر سنين لم يحج، ثم أنزل الله عزوجل عليه: وَ أَذِّنْ فِى النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالاً وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ فأمر المؤذنين أن يؤذنوا بأعلى أصواتهم، بأن رسول الله ص يحج فى عامه هذا، فعلم به من حضر المدينة و أهل العوالى و الأعراب، فاجتمعوا لحج رسول الله ص ، و إنما كانوا تابعين ينظرون ما يؤمرون به و يتبعونه، أو يصنع شيئا فيصنعونه ؛ البرهان فى تفسير القرآن، ج٣، ص٨٧١.
2- مجمع البيان، فضل بن حسن طبرسى، ج٢، ص5٢٢؛ تفسير نور الثقلين، ج٣، ص4٨٧؛ البرهان فى تفسير القرآن، ج٣، ص٨٧٠.

ص:58

[اجتماع] مردم و مركز امن قرار داديم و [به مردم گفتيم] از مقام ابراهيم، عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد و از ابراهيم و اسماعيل پيمان گرفتيم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان سجده گزار (نمازگزاران) پاكيزه سازيد.

در اينجا منظور از طهارت و پاكيزگى چيست؟ بعضى گفته اند: «طهارت از لوث وجود بت ها» .(1)برخى ديگر گفته اند: از آلودگى هاى ظاهرى، به ويژه از خون و محتويات شكم حيواناتى كه قربانى مى كردند؛ زيرا بعضى از ناآگاهان چنين اعمالى را انجام مى دادند. بعضى هم گفته اند كه طهارت در اينجا به معناى خلوص نيت هنگام بناى اين خانه توحيد است.

ولى هيچ دليلى ندارد كه ما مفهوم طهارت را در اينجا محدود كنيم، بلكه منظور پاك ساختن ظاهرى و باطنى اين خانه توحيد از هرگونه آلودگى است.(2)

البته اين پيمان زمانى بود كه حضرت ابراهيم (ع) از امتحان الهى سربلند بيرون آمد و به مقام امامت رسيد. پس مى توان انجام دادن مسئوليت حضرت ابراهيم (ع) را در راستاى مقام امامت ايشان توجيه كرد؛ يعنى زمانى كه حضرت ابراهيم به مقام امامت رسيد، خداوند از ايشان خواست كه مكه را از لوث بت ها و پليدي ها پاك كند تا براى حاجيان زمينه پرستش فراهم شود.


1- مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج١، ص٣٨5.
2- تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، ج١، ص 44٩.

ص:59

به گزارش تاريخ، اميرمؤمنان على (ع) با پيامبر اسلام (ص) دو بار براى پاك سازى كعبه اقدام كردند. نخستين بار قبل از هجرت بود؛ چنان كه در اين زمينه اميرمؤمنان على (ع) مى فرمايد:

من تا خانه كعبه به همراه پيغمبر رفتم. ايشان به من فرمود بنشين و از دوشم بالا رفت. ايشان را بلند كردم، ولى چون توانايى نگهدارى ايشان را بر دوشم نداشتم، حضرت نشست و من از دوش او بالا رفتم و مرا چنان بلند كرد كه خيال كردم به افق آسمان رسيدم. بت هاى مس و آهن بالاى كعبه بود و من آنها را از همه سو جمع كردم و چون همه را به دست آوردم، رسول خدا (ص) فرمود: «آنها را پرت كن» . آنها را پرت كردم و مانند شيشه خرد شدند. سپس فرود آمدم و با رسول خدا از ترس اينكه كسى ما را ببيند، پنهان شديم.(1)

بار دوم بعد از هجرت (روز فتح مكه) بود. «سيدبن طاووس» در «طرائف» چنين نقل مى كند:

پيامبر (ص) روز فتح مكه به على بن ابى طالب فرمود: «آيا اين بت را در كعبه مى بينى؟» عرض كرد: «آرى، يا رسول الله» . پيامبر (ص) فرمود: «من تو را بر دوش مى گيرم تا دستت بدان رسد» . على (ع)


1- انْطَلَقْتُ أَنَا وَ النَّبِيُّ ص حَتَّى أَتَيْنَا الْكَعْبَة فَقَالَ لِى رَسُولُ اللهِ اجْلِسْ وَ صَعِدْ عَلَى مَنْكِبِى فَذَهَبْتُ لِأَنْهَضَ فَرَأَى مِنِّى ضَعْفاً فَنَزَلَ نَبِى اللهِ وَ جَلَسَ لِى وَ قَالَ اصْعَدْ عَلَى مَنْكِبِى فَصَعِدْتُ عَلَى مَنْكِبِهِ وَ نَهَضَ بِى فَرَأَيْتُ كَأَنِّى لَوْ شِئْتُ لَنِلْتُ أُفُقَ السَّمَاءِ حَتَّى صَعِدْتُ عَلَى الْبَيْتِ وَ عَلَيْهِ صَنَمٌ كَبِيرٌ مِنْ صُفْرٍ فَجَعَلْتُ أَزَاوِلُهُ عَنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ حَتَّى إِذَا اسْتَمْكَنْتُ مِنْهُ قَالَ لِى رَسُولُ اللهِ اقْذِفْ بِهِ فَقَذَفْتُ بِهِ فَتَكَسَّرَ كَمَا تَتَكَسَّرُ الْقَوَارِيرُ ثُمَّ نَزَلْتُ وَ انْطَلَقْنَا أَنَا وَ رَسُولُ اللَهُ نَسْتَبِقُ حَتَّى تَوَارَيْنَا بِالْبُيُوتِ خَشْيَة أَنْ يَلْقَانَا أَحَدٌ مِنَ النَّاس ؛ بحارالانوار، ج٣، ص١٢٠.

ص:60

عرض كرد: «من شما را به دوش مى گيرم يا رسول الله!» پيامبر (ص) فرمود: «اگر قبيله ربيعه و مضر مى كوشيدند در زمان حيات من تنها عضوى از اعضاى مرا از زمين حركت دهند، نمى توانستند. اينك تو بايست اى على! پس پيامبر (ص) دو ساق پاى على را گرفت و او را چنان از زمين بلند كرد كه سفيدى زير بغلش هويدا شد و سپس گفت: «چه مى بينى اى على! ؟» على (ع) عرض كرد: «خداوند عزوجل را مى بينم كه مرا به سبب تو شرافت بخشيده است تا جايى كه اگر بخواهم مى توانم آسمان را لمس كنم» . پيامبر (ص) به او فرمود: «اى على! بت را بگير و على (ع) بت را گرفت و آن را به زمين انداخت»(1)

«زمخشرى» در تفسير آيه: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً (اسراء: ٨١) مى گويد:

وقتى اين آيه در روز فتح مكه نازل شد، جبرئيل به رسول خدا عرض كرد: «عصاى خود را بردار و بت ها را با آن بينداز» . مشركان اين صحنه را تماشا مى كردند. به محض اينكه نوك عصاى پيامبر به طرف چشم بتى اشاره مى شد، آن بت با رو به زمين مى افتاد. حضرت همه بت ها را انداخت و فقط بت قبيله


1- قَالَ رَسُولُ اللهِ لعَلِى بن أَبِى طَالِبٍ ع يَوْمَ فَتْحِ مَكَّة أَ مَا تَرَى هَذَا الصَّنَمَ عَلَى الْكَعْبَة؟ قَالَ بَلَى يَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ أَحْمِلُكَ فَتَنَاوَلْهُ قَالَ بَلْ أَنَا أَحْمِلُكَ يَا رَسُولَ اللهِ فَقَالَ ص لَوْ أَنَّ رَبِيعَة وَ مُضَرَ جَهَدُوا أَنْ يَحْمِلُوا مِنِّى بَضْعَة وَ أَنَا حَى لَمَا قَدَرُوا وَ لَكِنْ قِفْ يَا عَلِى فَضَرَبَ رَسُولُ اللهِ ص بِيَدِهِ عَلَى سَاقَى على ع فَوْقَ الْقَرَبُوسِ ثُمَّ اقْتَلَعَهُ مِنَ الْأَرْضِ بِيَدِهِ فَرَفَعَهُ حَتَّى تَبَيَّنَ بَيَاضُ إِبْطَيْهِ ثُمَّ قَالَ مَا تَرَى يَا عَلِى قَالَ أَرَى أَنَّ اللَهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ شَرَّفَنِى بِكَ حَتَّى إِنِّى لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَمَسَّ السَّمَاءَ لَمَسِسْتُهَا فَقَالَ لَهُ تَنَاوَلِ الصَّنَمَ يَا عَلِى فَتَنَاوَلَهُ على ع فَرَمَى ؛ الطرايف، سيد بن طاووس، ج١، ص٨٠.

ص:61

«خزاعه» باقى ماند كه بالاى كعبه بود. رسول خدا فرمود: «يا على! آن را پايين بينداز» . آن گاه خودش مرا به دوش گرفت تا به بالاى كعبه شدم و آن بت را شكستم و مردم مكه از اين عمل ما سخت در شگفت بودند و مى گفتند: «ما جادوگرتر از محمد (ص) كسى را نديده ايم»(1)

ماجراى بالا رفتن على (ع) بر شانه هاى رسول خدا (ص) را بسيارى از بزرگان اهل سنت در كتاب هاى خود روايت كرده اند؛ از جمله: «احمدبن حنبل»(2)، «ابويعلى موصلى»(3)، «ابوبكر خطيب» در «تاريخ بغداد»(4)، «محمد بن صباغ زعفرانى» در «الفضائل» و «حافظ ابوبكر بيهقى»(5)، «قاضى ابوعمر» و «عثمان بن احمد» در كتاب هاى خودشان (6)، «ثعلبى» در تفسيرش و «ابن مردويه» در «المناقب» ، «ابن منده» در «المعرفة» ، «طبرى» در «الخصائص» ، «خطيب خوارزمى» در «المناقب»(7)، «ابواحمد جرجانى» در «التاريخ» و «شعبه» از «قتاده» از «حسن» روايت كرده است.(8)در صحت اين گزارش ها نيز «ابوعبدالله جعل» ، «ابوالقاسم حسكانى» و «ابوالحسن شاذان» كتاب هايى تأليف كرده اند.(9)اهل بيت عليهم السلام نيز بر


1- الطرايف، ج١، ص٨٠.
2- مسند، احمد بن حنبل، ج ١، صص ٨4 - ١5١.
3- كنز العمال، از ابويعلى، ج 6، ص 4٠٧.
4- تاريخ بغداد، ابوبكر خطيب، ج ١٣، ص ٣٠٢.
5- سنن، بيهقى، ج ٣، ص ٢4٧.
6- الكشف و البيان، در ذيل آيه جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ .
7- المناقب، خوارزمى، ص١.
8- شواهد التنزيل، ج ١، ص ٣5٠.
9- سنن ابن ماجه، ج ٣، ص ٢4٧.

ص:62

صحت آن اجماع كرده اند.(1)

پس به طور كلى به اين نتيجه مى رسيم كه ميان امامت و تطهير كعبه رابطه وثيقى وجود دارد و شايد فلسفه و سرّ اين رابطه را پاكى و صفاى باطن امام بدانيم؛ يعنى مكان پاكى چون كعبه، در صورت آلودگى بايد به دست انسان پاكى چون امام، پاك سازى شود. البته اين يكى از اسرار است.

اعلام برائت از مشركان

در راستاى پاك سازى حريم كعبه از پليدي ها، اميرمؤمنان على (ع) از ناحيه رسول گرامى اسلام (ص) مأمور شد تا سوره برائت را ميان مشركان مكه قرائت كند و ورود آنها را به مسجدالحرام ممنوع اعلام كند؛ چنان كه «طبرسى» در كتاب «اعلام الورى» مى نويسد:

در سال نهم هجرت سوره برائت نازل شد و حضرت رسول (ص) ، ابوبكر را طلبيد و سوره برائت را به او داد و فرمود: «آيات شريفه اين سوره را در مكه براى مردم بخوان» . هنگامى كه ابوبكر طبق فرمان پيغمبر به طرف مكه حركت كرد و مقدارى هم راه پيمود، جبرئيل حضور حضرت رسول رسيد و گفت: «بايد مأمور تبليغ اين آيات، خودت يا يكى از افراد خاندانت باشد» .

سپس پيغمبر، اميرمؤمنان را طلبيد و او را بر ناقه «عضباء» (شتر مخصوص خود) سوار كرد و فرمود: «هرچه زودتر خود را به ابوبكر برسان و آيات را از وى بگير و در موسم براى مردم قرائت كن» . على (ع) حركت كرد تا به ابوبكر رسيد و جريان را به او گفت و نامه را با آيات از


1- الطرايف، ج١، ص٨١.

ص:63

وى گرفت. ابوبكر گفت: «آيا درباره من آيه اى نازل شده كه مرا از اين مأموريت باز داشته است» .

اميرمؤمنان (ع) فرمود: «درباره شما آيه اى نازل نشده است، وليكن جز پيغمبر و من نبايد ديگرى اين آيات را تبليغ كند» . على (ع) آيات را از وى گرفت و به طرف مكه حركت كرد و وارد آن شهر شد و آيات برائت را روز عيد و ايام تشريق كه هنگام اجتماع مردم بود، به آنان رسانيد.

پيغمبر (ص) به اميرمؤمنان فرمان داده بود تا به مشركان ابلاغ كند پس از اين داخل مسجدالحرام نشوند و مردم، كعبه را برهنه طواف نكنند. همچنين همه قراردادهاى پيغمبر با مشركان و غير آنها پس از چهار ماه لغو است و بعد از گذشت اين مدت، آنان را هر جا ديدند خواهند كشت. آيه شريفه فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ (توبه: 5) ناظر به اين جريان است.

راوى گفت: «هنگامى كه على بن ابى طالب (ع) وارد مكه شد، شمشير خود را از غلاف بيرون كشيد و فرمود: به خداوند قسم هركس امروز بخواهد برهنه طواف كند، او را با اين شمشير خواهم كشت» . مردم پس از اين مجبور شدند لباس بپوشند و طواف كنند.(1)


1- فَنَزَلَتْ سُورَة بَراءَة مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ فِى سَنَة تِسْعٍ فَدَفَعَهَا إِلَى أَبِى بَكْرٍ فَسَارَ بِهَا فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ ع فَقَالَ إِنَّهُ لَا يُؤَدِّى عَنْكَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ عَلِى فَبَعَثَ عَلِيّاً عَلَى نَاقَتِهِ الْعَضْبَاءِ فَلَحِقَهُ فَأَخَذَ مِنْهُ الْكِتَابَ فَقَالَ لَهُ أَبُوبَكْرٍ أَنَزَلَ فِى شَىءٌ قَالَ لَا وَ لَكِنْ لَا يُؤَدِّى عَنْ رَسُولِ اللهِ ص إِلَّا هُوَ أَوْ أَنَا فَسَارَ بِهَا عَلِى حَتَّى أَذَّنَ بِمَكَّة يَوْمَ النَّحْرِ وَ أَيَّامَ التَّشْرِيقِ وَ كَانَ فِى عَهْدِهِ أَنْ يُنْبَذَ إِلَى المُشْرِكِينَ عَهْدُهُمْ وَ أَنْ لَا يَطُوفَ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ وَ لَا يَدْخُلَ المَسْجِدَ مُشْرِكٌ وَ مَنْ كَانَ لَهُ عَهْدٌ فَإِلَى مُدَّتِهِ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ عَهْدٌ فَإِلَى أَرْبَعَة أَشْهُرٍ فَإِنْ أَخَذْنَاهُ بَعْدَ أَرْبَعَة أَشْهُرٍ قَتَلْنَاهُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ إِلَى قَوْلِهِ كُلَّ مَرْصَدٍ قَالَ وَ لَمَّا دَخَلَ مَكَّة اخْتَرَطَ سَيْفَهُ وَ قَالَ وَ اللهِ لَا يَطُوفُ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ إِلَّا ضَرَبْتُهُ بِالسَّيْفِ حَتَّى أُلْبِسَهُمُ الثِّيَابَ فَطَافُوا وَ عَلَيْهِمُ الثِّيَاب ؛ اعلام الورى باعلام الهدى، ص١٢5؛ مسند، أحمد بن حنبل، ص٢١١، ح٢٩١؛ المعجم الكبير، الطبرانى، ج ٣، ص ١6٨؛ النسائى، ص 6٩.

ص:64

اين مطلب در منابع اهل سنت، نظير «مستدرك حاكم»(1)، «صحيح ترمذى»(2)، «مسند احمد»(3)، «خصائص نسائى»(4)، «تفسير ابن جرير» (5)، «كنزالعمال»(6)، «الرياض النضره»(7)و. . . با اندكى تفاوت نقل شده است.

امام و حفاظت از بيت الله

يكى ديگر از وظايف امام، حفظ بيت الله و مواقف مربوط به حج از دخل و تصرف نابخردان و حاكمان جور است. ازاين رو بخشى از وظايف امام زمان (عج) پس از ظهور، مربوط به اصلاح كعبه و مواقف و برگرداندن آنها به مواضعى است كه در زمان رسول خدا بود. شايد بتوان آنچه از پيامبر (ص) ، امام سجاد (ع) و امام زمان (عج) درباره نصب حجرالأسود نقل شده است را با همين رويكرد توجيه كرد. از «سعيدبن عبداللَّه اعرج» از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود:

قريش در جاهليّت خانه خدا را ويران كردند. پس چون خواستند آن را بنا كنند، عاملى ميان آن كار و ايشان حايل شد و بيم و هراس به دل هايشان افتاد؛ چندان كه يكى از ايشان گفت: «بايد هر يك از شما پاكيزه ترين مال خود را بياورد و مالى را نياورد كه از طريق قطع رحم يا راه حرام به دست آورده است. پس


1- مستدرك حاكم، ج٣، ص5١.
2- صحيح ترمذى، ج٢، ص١٨٣.
3- مسند احمد، ج٣، ص٢٨٣.
4- خصاص نسائى، ص٢٠
5- تفسير ابن جرير، ج١٠، ص46.
6- كنزالعمال، متقى هندى، ج١، ص٢46.
7- الرياض النضره، ج٢، ص٢٠٣.

ص:65

چنين كردند تا مانعى كه در ميان بود و از قيام به ساختن بيت منع مى كرد، از ميان رفت. پس به كار ساختن آن پرداختند تا به محل نصب حجرالأسود رسيدند. در اين موقع، درباره نصب سنگ، مشاجره اى ميان ايشان درگرفت؛ چندان كه نزديك بود شرّى ميان ايشان پديد آيد. پس براى حل خصومت توافق كردند نخستين كسى كه از در مسجد وارد مى شود، ميان ايشان حَكَم باشد. در اين هنگام رسول خدا (ص) از در آمد و چون به جمع ايشان پيوست و ماجراى آنان را دريافت، فرمود تا جامه اى آورند. آن گاه سنگ را ميان آن نهاد. سران قبائل نيز اطراف آن جامه را گرفتند و آن را از جاى برداشتند و سپس رسول خدا (ص) آن را برداشت و در جاى خود قرار داد. ازاين رو خداى عزوجل او را به اين امر اختصاص داد.(1)

شبيه همين ماجرا درباره دو تن ازامامان نيز نقل شده است: اولين آن مربوط به امام سجاد (ع) در عصر «حجاج بن يوسف ثقفى» است و ماجراى دوم نصب حجرالأسود به دست امام زمان (عج) است.

شيخ صدوق مى گويد:

روايت شده است كه حجاج چون از ساختن كعبه فراغت يافت از


1- وَ رُوِى عَنْ سَعِيدِ بن عَبْدِاللهِ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِى عَبْدِاللهِ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّ قُرَيْشاً فِى الجَاهِلِيَّة هَدَمُوا الْبَيْتَ فَلَمَّا أَرَادُوا بِنَاءَهُ حِيلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ وَ أُلْقِى فِى رُوعِهِمُ الرُّعْبُ حَتَّى قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لِيَأْتِ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِأَطْيَبِ مَالِهِ وَ لَا تَأْتُوا بِمَالٍ اكْتَسَبْتُمُوهُ مِنْ قَطِيعَة رَحِمٍ أَوْ حَرَامٍ فَفَعَلُوا فَخُلِّى بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ بُنْيَانِهِ فَبَنَوْهُ حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى مَوْضِعِ الحَجَرِ الْأَسْوَدِ فَتَشَاجَرُوا فِيهِ أَيُّهُمْ يَضَعُ الحَجَرَ فِى مَوْضِعِهِ حَتَّى كَادَ أَنْ يَكُونَ بَيْنَهُمْ شَرٌّ فَحَكَّمُوا أَوَّلَ مَنْ يَدْخُلُ مِنْ بَابِ المَسْجِدِ فَدَخَلَ رَسُولُ اللهِ ص فَلَمَّا أَتَاهُمْ أَمَرَ بِثَوْبٍ فَبَسَطَ ثُمَّ وَضَعَ الحَجَرَ فِى وَسَطِهِ ثُمَّ أَخَذَتِ الْقَبَائِلُ بِجَوَانِبِ الثَّوْبِ فَرَفَعُوهُ ثُمَّ تَنَاوَلَهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَوَضَعَهُ فِى مَوْضِعِهِ فَخَصَّهُ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ بِه ؛ من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص١٠١

ص:66

على بن الحسين (ع) تقاضا كرد كه حجرالأسود را در جاى خود قرار دهد. امام (ع) نيز آن را گرفت و در جاى خود نصب كرد.(1)

وقتى حجاج بن يوسف در جنگ با «عبدالله بن زبير» ، كعبه را خراب كرد، چون خواستند دوباره حجرالأسود را بر جاى خود قرار دهند، هر عالم يا قاضى يا زاهدى كه آن را نصب مى كرد، متزلزل مى شد و برقرار نمى ماند. تا اينكه امام سجاد (ع) پيش آمد و حجرالأسود را از دست آنان گرفت و با نام خدا آن را در جايش گذاشت و مستقر گرديد و مردم تكبير گفتند. «فرزدق» نيز در شعرش به همين اشاره دارد.(2)

اما درباره نصب حجرالأسود به دست امام زمان (عج) در «خرايج راوندى» آمده است:

«ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولويه» روايت كرده است كه در سال ٣٣٩ه. ق به عزم حج بيت الله وارد بغداد شدم و آن سالى بود كه «قرامطه» حجرالأسود را به جاى خود برگردانيده بودند. بزرگ ترين سعى من اين بود كه امسال را به حج بروم و ببينم چه كسى حجرالأسود را در جاى خود نصب مى كند؛ زيرا در خلال بعضى از كتاب ها ديده بودم كه حجرالأسود را مى ربايند و مجدداً امام آن عصر، آن را در جاى خود


1- رُوِى أَنَّ الحَجَّاجَ لمّا فَرَغَ مِنْ بِنَاءِ الْكَعْبَة سَأَلَ عَلِى بن الحُسَيْنِ ع أَنْ يَضَعَ الحَجَرَ فِى مَوْضِعِهِ فَأَخَذَهُ وَ وَضَعَهُ فِى مَوْضِعِه ؛ من لايحضره الفقيه، ج٢، ص٢4٧.
2- أَنَّ الحَجَّاجَ بن يُوسُفَ لمّا خَرَّبَ الْكَعْبَة بِسَبَبِ مُقَاتَلَة عَبْدِاللهِ بن الزُّبَيْرِ ثُمَّ عَمَرُوهَا فَلَمَّا أُعِيدَ الْبَيْتُ وَ أَرَادُوا أَنْ يَنْصِبُوا الحَجَرَ الْأَسْوَدَ فَكُلَّمَا نَصَبَهُ عَالِمٌ مِنْ عُلَمَائِهِمْ أَوْ قَاضٍ مِنْ قُضَاتِهِمْ أَوْ زَاهِدٌ مِنْ زُهَّادِهِمْ يَتَزَلْزَلُ وَ يَقَعُ وَ يَضْطَرِبُ وَ لَا يَسْتَقِرُّ الْحَجَرُ فِى مَكَانِهِ. فَجَاءَهُ عَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ ع وَ أَخَذَهُ مِنْ أَيْدِيهِمْ وَ سَمَّى اللَهَ ثُمَّ نَصَبَهُ فَاسْتَقَرَّ فِى مَكَانِهِ وَ كَبَّرَ النَّاسُ وَ لَقَدْ أُلْهِمَ الْفَرَزْدَقُ فِى قَوْلِهِ: يَكَادُ يُمْسِكُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ رُكْنُ الحَطِيمِ إِذَا مَا جَاءَ يَسْتَلِم ؛ بحارالانوار، ج46، ص٣٢.

ص:67

نصب مى كند؛ چنان كه امام زين العابدين (ع) در زمان حجاج بن يوسف حجرالأسود را در جاى خود نهاد و به همان حال ماند.

ولى در بغداد بيمارى سختى پيدا كردم، به طورى كه جان خود را در خطر ديدم و نتوانستم به حج بروم. ناچار شخصى به نام «ابن هشام» را نايب گرفتم و نامه سربسته اى را به وى دادم كه به امام زمان نوشته بودم و از مدت عمر خود و اينكه در اين مرض مى ميرم يا نه، سؤال كرده بودم. به ابن هشام گفتم: «تمام مقصود من اين است كه اين نامه را به دست كسى برسانى كه حجرالأسود را در جاى خود مى گذارد و جواب بگيرى و بياورى و من هم تو را فقط براى اين كار مى فرستم» .

وقتى ابن هشام برگشت، نقل كرد كه چون وارد مكه شدم و مردم قصد كردند حجرالأسود را به جاى خود نصب كنند، من مبلغى پول به عده اى از خدام حرم دادم تا راه باز كنند و من بتوانم آن كس كه حجرالأسود را در جاى خود مى گذارد، ببينم. پس چند نفر از خدام را با خود نگاه داشتم كه ازدحام جمعيت را به يك سو زنند و بدين گونه به نزديك محل رسيدم. هركسى حجرالأسود را برداشت كه در جاى خود نصب كند، قرار نگرفت تا اينكه جوانى گندم گون و زيباروى آمد و آن را برداشت و در جاى خود گذارد؛ به طورى كه گويى اصلاً كنده نشده بود.

در اين موقع صداى شادى حاجيان از هر سو برخاست. سپس آن جوان از يكى از درهاى مسجد خارج شد. من هم برخاستم و از هر طرف مردم را متفرق ساختم و به دنبال وى شتافتم. مردم هم به من راه مى دادند و مرا ديوانه مى پنداشتند. ولى من از او چشم برنمى داشتم تا اينكه از ميان جمعيت بيرون آمدم.

ص:68

من با سرعت پشت سر او مى دويدم و او آهسته راه مى رفت. با اين حال به او نمى رسيدم. وقتى به جايى رسيدم كه كسى جز من، او را نمى ديد، ايستاد و به من نگريست و گفت: «آنچه با خود دارى بياور!» من هم نامه را به او دادم. بدون اينكه در آن بنگرد گفت: «بگو از اين بيمارى وحشت مدار كه بعد از سى سال ديگر خواهى مرد» در اين وقت گريه ام گرفت و چندان گريستم كه قدرت هرگونه حركتى از من سلب شد. در همين حال مرا گذاشت و رفت.

ابن قولويه گفت: «اين داستان را ابن هشام بعد از مراجعت نقل كرد» . چون سال ٣6٩ه. ق رسيد، ابن قولويه مريض شد. وصيت خود را نوشت و در اين باره سعى بسيار كرد.

به او مى گفتند: «اين همه ترس براى چيست؟ اميد است خداوند سلامتى بدهد» . ولى ابن قولويه مى گفت: «اين همان سالى است كه قبلاً وعده مرگ مرا در آن داده اند» و سرانجام در همان بيمارى رحلت فرمود.(1)


1- الخرائج و الجرائح، قطب راوندى، ج١، ص4٧٢. با اندكى تصرف

ص:69

فصل دوم: نقش تأثيرگذار حج در امامت

اشاره

چنان كه بيانش گذشت، نقش تأثيربخشى حج و امامت بر هم، دوسويه است. در موارد گذشته تنها تأثيرگذارى امامت در حج در قالب تكوين و تشريع بيان شد. اما در اينجا به موارد تأثيرگذارى حج در تعالى بخشى امامت خواهيم پرداخت.

حج تجلى گاه علم امام

حج و مناسك آن، بهترين فرصت و بهترين مكان براى بيان احكام الهى به مردم است. يكى از مكان هايى كه امام بهتر مى تواند به رسالت خويش، يعنى ابلاغ و تبيين دين بپردازد، حج و مناسك آن است. ازاين رو مى توان حج را تجلى گاه علم امام دانست. «عمربن صالح سابرى» مى گويد:

از امام ششم درباره اين آيه أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ پرسيدم. حضرت فرمود: «اصلش رسول خداست و فرعش در

ص:70

آسمان اميرالمؤمنين و حسن و حسين و شاخه هايش نه امام از فرزندان حسين است و برگش شيعيان اند. به خدا اگر مردى از آنها بميرد، برگى از آن درخت بريزد. گفتم: «اينكه خداوند مى فرمايد ميوه خود را هر زمانى به اذن پروردگارش مى دهد، به چه معناست؟» فرمود: «ميوه اش آن مطالبى است كه هر سال در موقع حج و عمره از علم امام براى شما بيرون مى آيد»(1)

همچنين امام باقر (ع) در تفسير آيه مذكور مى فرمايد:

يَعنى بذلك ما يَفتى به الأئمة شيعتَهم فى كُلِّ حَجٍّ وَ عمرةٍ مِن الحَلالِ وَ الحرامِ.(2)

يعنى آنچه ائمه عليهم السلام در مورد حلال و حرام در هر حج و عمره به آنها فتوا مى دهند.

حج تجلى گاه عظمت امام

عظمت مقام معنوى، فرهنگى و اجتماعى امام معصوم، در امور متعدد نمايان است. سخنان حكيمانه، آراستگى به مكارم اخلاقى، برخوردهاى انسانى با مخالفان دين و ساير امور كه در لابه لاى كتاب هاى تاريخ و حديث آمده، بهترين گواه بر اين مطلب است؛ همانند عظمت شخصيت


1- عَنْ عُمَرَ بن سَالِمٍ صَالحِ السَّابِرِى قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ ع عَنْ هَذِهِ الْآيَة أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِى السَّماءِ قَالَ أَصْلُهَا رَسُولُ اللهِ ص وَ فَرْعُهَا أَمِيرُالمُؤْمِنِينَ ع وَ الحَسَنُ ع وَ الحُسَيْنُ ع ثَمَرُهَا وَ تِسْعَة مِنْ وُلْدِ الحُسَيْنِ ع أَغْصَانُهَا وَ الشِّيعَة وَرَقُهَا وَ اللهِ إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَيَمُوتُ فَتَسْقُطُ وَرَقَة مِنْ تِلْكَ الشَّجَرَة قُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ تُؤْتِى أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها. قَالَ مَا يَخْرُجُ مِنْ عِلْمِ الْإِمَامِ إِلَيْكُمْ فِى كُلِّ سَنَة مِنْ حَجٍّ وَ عُمرة ؛ كمال الدين، ج٢، ص٣45.
2- البرهان فى تفسير القرآن، ج٣، ص٢٩٨.

ص:71

امام حسين (ع) در روز عاشورا با ديدن آن همه مصائب يا نماز عيد امام رضا (ع) در زمان مأمون و. . . .

موسم حج از جمله زمان هاى مهم در نشان دادن عظمت مقام علمى امامان بوده است؛ زيرا در اين زمان موافقان و مخالفان اهل بيت به حضور آنان مى رسيدند و از مكارم اخلاقى و علوم آنان بهره مند مى شدند. مناظره هاى منكران با اهل بيت، همچون «ابن ابى العوجاء» با امام صادق (ع) ، بهترين شاهد بر صدق مدعاست كه ذكر همه آنها در اين نوشتار ممكن نيست. در اينجا فقط ماجرايى از عظمت شخصيت امام سجاد (ع) در بين مسلمانان را بيان مى كنيم:

«هشام بن عبدالملك» با آنكه مقام ولايتعهدى داشت و آن روزگار (نيمه دوم قرن اول هجرى) از اوقاتى بود كه حكومت اموى به اوج قدرت خود رسيده بود، هرچه خواست بعد از طواف كعبه خود را به «حجرالأسود» برساند و با دست خود آن را لمس كند، ميسر نشد. مردم همه يك نوع جامه ساده (احرام) پوشيده بودند، يك نوع سخن (ذكر خدا) به زبان داشتند، يك نوع عمل مى كردند و چنان در احساسات پاك خود غرق بودند كه نمى توانستند درباره شخصيت دنيايى هشام و مقام اجتماعى او بينديشند. افراد و اشخاصى كه او از شام با خود آورده بود تا حرمت و حشمت او را حفظ كنند، در مقابل ابهت و عظمت معنوى حج، ناچيز به نظر مى رسيد. هشام هرچه كرد خود را به «حجرالأسود» برساند و طبق آداب حج آن را لمس كند، به علت كثرت و ازدحام مردم ميسر نشد. ناچار برگشت و در جاى بلندى مستقر شد و به تماشاى جمعيت پرداخت. شاميانى كه همراهش آمده بودند، دورش را گرفتند.

ص:72

آنها نيز به تماشاى منظره ازدحام جمعيت پرداختند.

در اين ميان مردى در سيماى پرهيزكاران ظاهر شد. او نيز مانند همه يك جامه ساده بيشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگى خدا بر چهره اش نمودار بود. ابتدا به دور كعبه طواف كرد. بعد با قيافه اى آرام و قدم هايى مطمئن به طرف حجرالأسود آمد. جمعيت با همه ازدحامى كه داشت، همين كه او را ديدند فورى راه را بر او باز كردند و او خود را به حجرالأسود نزديك ساخت. شاميان كه اين منظره را ديدند و قبلاً ديده بودند كه مقام ولايتعهد با آن اهميت و طمطراق موفق نشده بود كه خود را به حجرالأسود نزديك كند، چشم هايشان خيره شد و غرق در تعجب گشتند. يكى از آنها از هشام پرسيد: «اين شخص كيست؟» هشام با آنكه كاملاً مى شناخت كه اين شخص «على بن الحسين زين العابدين» است، خود را به ناشناسى زد و گفت: «نمى شناسم» . ولى در همين وقت «همام بن غالب» ، معروف به «فرزدق» ، شاعر زبردست و تواناى عرب، با آنكه به واسطه شغل و هنر مخصوصش بيش از هركس ديگر بايد حرمت و حشمت هشام را حفظ كند، چنان وجدانش تحريك شد و احساساتش به جوش آمد كه فورى گفت: «لكن من او را مى شناسم» و به معرفى ساده قناعت نكرد، بلكه روى بلندى ايستاد و قصيده اى سرود. در ضمن اشعارش چنين گفت: «اين شخص كسى است كه تمام سنگريزه هاى سرزمين بطحا او را مى شناسند. اين كسى است كه كعبه او را مى شناسد. زمين حرم و زمين خارج حرم او را مى شناسند. اين، فرزند بهترين بندگان خداست. اين است آن پرهيزكار پاكيزه مشهور. اينكه تو مى گويى او را نمى شناسم، زيانى به او نمى رساند. اگر بر فرض تو يك نفر او را

ص:73

نشناسى، عرب و عجم او را مى شناسند» .

هشام از شنيدن اين قصيده و اين بيان، از خشم و غضب آتش گرفت و دستور داد مستمرى فرزدق را از بيت المال قطع كردند و او را در «عسفان» ، بين مكه و مدينه، زندانى كردند. ولى فرزدق به اين حوادث هيچ اهميتى نداد؛ نه به قطع حقوق و مستمرى اهميت داد و نه به زندانى شدن. در همان زندان نيز با سرودن اشعار از هجو و انتقاد هشام خوددارى نكرد. على بن الحسين (ع) مبلغى پول براى فرزدق به زندان فرستاد. فرزدق از قبول آن خوددارى كرد و گفت: «من آن قصيده را فقط در راه عقيده و ايمان براى خدا سرودم و ميل ندارم در مقابل آن پولى دريافت كنم» . بار دوم على بن الحسين (ع) آن پول را براى فرزدق فرستاد و به او پيغام داد: «خداوند خودش از نيت و قصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نيت و قصدت پاداش نيك خواهد داد. اگر اين پول را بپذيرى، به اجر و پاداش تو نزد خدا زيان نمى رساند» و فرزدق را قسم داد كه حتماً آن كمك را بپذيرد. فرزدق هم پذيرفت.(1)

حج تجلى گاه معرفت به امام

حج به علت برخوردارى از بزرگ ترين اجتماع مسلمانان و نبود رسانه هاى ارتباط جمعى در آن عصر، بهترين مكان براى ايجاد ارتباط با امامان و محل معرفى و معرفت به ايشان نيز بوده است. ازاين رو امامان هر سال با حضور در اين موسم و اجتماع عظيم، افزون بر آموختن معارف دين به مسلمانان و شيعيانى كه در موسم حج به حضور امام


1- بحارالانوار، ج١١، ص١4٢.

ص:74

مى رسيدند، آنان را با وظايف اجتماعى و سياسى آشنا و امام بعدى را به مردم معرفى مى كردند. به همين علت در روايات متعدد، ملاقات با امام را از شروط تماميت حج برشمرده اند؛ چنان كه امام صادق (ع) در اين زمينه مى فرمايد:

إِذَا حَجَّ أَحَدُكُمْ فَلْيَخْتِمْ حَجَّهُ بِزِيَارَتِنَا لِأَنَّ ذَلِكَ مِنْ تَمَامِ الحَج.(1)

هرگاه كسى از شما به حج رفت و مناسك خود را به جا آورد، بايد به مدينه آيد و ما اهل بيت را زيارت كند؛ زيرا اين كار از تماميت حج (جزء آخر مناسك حج) است.

امام باقر (ع) نيز مى فرمايد:

« تَمَامُ الحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَام»(2)؛ «تمام بودن حج، به زيارت امام است» .

« ذريح محاربى» مى گويد:

به امام صادق (ع) عرض كردم خداوند در قرآن دستورى داده است كه مايلم معناى آن را بفهمم. فرمود: چه دستورى. عرض كردم اين آيه: ( ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ) فرمود: ( ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ) به معنى ديدار امام است و ( وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ) انجام دادن همين مناسك و دستورات حج است.

«عبدالله بن سنان» گفت:

سپس من خدمت امام صادق (ع) رسيدم و عرض كردم: «فدايت شوم معناى اين آيه چيست كه خداوند مى فرمايد: ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ » . حضرت فرمود: «منظور گرفتن موهاى


1- عيون اخبار الرضا ع ، ابن بابويه شيخ صدوق ، ج٢، ص٢6٢.
2- همان.

ص:75

شارب، چيدن ناخن و كارهاى شبيه آن است» . عرض كردم: «فدايت شوم ذريح محاربى مرا حديث كرد كه شما فرموده ايد: ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ به معناى ديدار امام و وَلْيُوفُوا نُذُورَهُمْ به معناى انجام دادن اين مناسك است. فرمود: «ذريح راست گفته است و تو نيز راست مى گويى. قرآن داراى ظاهر و باطنى است. كيست كه مانند ذريح قدرت تحمل [تفسير باطن قرآن] را داشته باشد»(1)

بنابراين چون شناخت امام براى مسلمانان، در حج و در اجتماع عظيم آن زودتر ميسر مى گشت، رسول خدا (ص) امام على (ع) را در حجةالوداع به خلافت مسلمانان نصب كرد. اين حج كه آخرين حج رسول گرامى اسلام (ص) بود، براى مسلمانان اهميت ويژه اى يافت؛ زيرا:

١. اصل حج و حضور عظيم مردم در برنامه هاى آن، خود داراى جايگاه ويژه و خطيرى است؛

٢. حجةالوداع آخرين حجى بود كه رسول گرامى اسلام (ص) به جا آورد؛

٣. در اين حج، بيشتر اصحاب رسول گرامى اسلام (ص) همراه حضرت بودند تا مناسك حج را با حضرت به جا آورند؛


1- قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِاللهِ ع إِنَّ اللَهَ أَمَرَنِى فِى كِتَابِهِ بِأَمْرٍ فَأُحِبُّ أَنْ أَعْمَلَهُ قَالَ وَ مَا ذَاكَ قُلْتُ قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُم قَالَ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ لِقَاءُ الْإِمَامِ وَ لْيُوفُوا نُذُورَ هُمْ تِلْكَ المَنَاسِكُ قَالَ عَبْدُاللهِ بن سِنَانٍ فَأَتَيْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ ع فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ قَالَ أَخْذُ الشَّارِبِ وَ قَصُّ الْأَظْفَارِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ ذَرِيحَ المُحَارِبِى حَدَّثَنِى عَنْكَ بِأَنَّكَ قُلْتَ لَهُ - لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ لِقَاءُ الْإِمَامِ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ تِلْكَ المَنَاسِكُ فَقَالَ صَدَقَ ذَرِيحٌ وَ صَدَقْتَ إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مَنْ يَحْتَمِلُ مَا يَحْتَمِلُ ذَرِيح ؛ كافى، ج4، ص54٩.

ص:76

4. اين حج جنبه آموزشى داشت؛ يعنى رسول گرامى اسلام (ص) برنامه هاى حج را به صورت تئورى و عملى به اصحاب آموزش داد؛

5. در اين حج پيامبر اسلام (ص) از طرف خداوند مأمور شد مهم ترين موضوع اسلامى را كه همان امامت و رهبرى بعد از ايشان است، به مسلمانان ابلاغ كند؛ خداوند مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (مائده: 6٧)

اى پيامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به طور كامل [به مردم] ابلاغ كن و اگر چنين نكنى، رسالت او را انجام نداده اى. خداوند تو را از [خطرات احتمالى] مردم حفظ مى كند و خداوند گروه كافران [لجوج] را هدايت نمى كند.

اين آيه كه درباره ولايت اميرمؤمنان على (ع) است در حج بر پيامبر گرامى اسلام (ص) نازل شد. پيامبر (ص) نيز در فرصتى مناسب، يعنى در مسير بازگشت از حج، مسلمانان را در منطقه غديرخم جمع كرد و فرمود:

اى گروه مردم! شاهد باشيد كه من در رساندن فرمان خداوند هيچ كوتاهى نكردم. من علت نزول اين آيه را بيان مى كنم. بدانيد كه جبرئيل در اين سفر سه مرتبه بر من نازل شد و مرا از سوى خداوندى كه سلام است مأمور كرده است كه در مقابل همگان

ص:77

سفارش او را ابلاغ كنم و به همه بگويم على بن أبى طالب، برادر، وصى، خليفه و امام بعد از من است.(1)

بعد از آنكه پيامبر اسلام (ص) مأموريت خويش را به نحو احسن انجام داد و انتصاب ولايت و امامت على (ع) را به آگاهى مردم رساند، اين آيه بر پيامبر (ص) نازل شد:

الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً (مائده: ٣)

امروز، كافران از [شكست] آيين شما مأيوس شدند. بنابراين از آنها نترسيد و از [مخالفت] من بترسيد. امروز، دين شما را برايتان كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را آيين [جاودان] شما پذيرفتم.

در كتاب «الدرالمنثور» از قول «ابوسعيد خدرى» چنين آمده است:

لمّا نَصبَ رَسولُ الله صلّى الله عليه [وآله] وسلّم عَليّاً يَومَ غديرِ خُمٍّ فَنادَى لَه بِالوَلايةِ هَبطَ جَبريلُ عَليه بِهذهِ الآية: الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ (2)

هنگامى كه رسول خدا (ص) در روز غدير، على (ع) را به ولايت نصب كرد، جبرئيل نازل شد و آيه اكمال دين را آورد.


1- مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا قَصَّرْتُ فِى تَبْلِيغِ مَا أَنْزَلَ اللَهُ تَعَالَى إِلَى وَ أَنَا مُبَيِّنٌ لَكُمْ سَبَبَ نُزُولِ هَذِهِ الْآيَة إِنَّ جَبْرَئِيلَ ع هَبَطَ إِلَى مِرَاراً ثَلَاثاً يَأْمُرُنِى عَنِ السَّلَامِ رَبِّى وَ هُوَ السَّلَامُ أَنْ أَقُومَ فِى هَذَا المَشْهَدِ فَأُعْلِمَ كُلَّ أَبْيَضَ وَ أَسْوَدَ أَنَّ عَلِى بن أَبِى طَالِبٍ ع أَخِى وَ وَصِيِّى وَ خَلِيفَتِى وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِى ؛ الاحتجاج، احمد بن على طبرسى، ج١، ص5٩.
2- الدرالمنثور، السيوطى، ج٢، ص٢5٩.

ص:78

همچنين در اين زمينه از «ابوهريره» نقل شده است:

لَمّا كَان يومُ غديرِ خُمٍّ و هو يومُ ثمانِىَ عَشرةَ مِن ذى الْحجَّة قال النَّبي صلى الله عليه [و آله] و سلم: مَنْ كُنتُ مولاه فَعلىٌّ مولاه فأنزل الله الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ .(1)

در روز غديرخم كه روز هيجدهم ذيحجه است، رسول اكرم (ص) فرمود: «كسى كه من مولاى اويم، على (ع) مولاى اوست» . در اين هنگام آيه اكمال دين نازل شد.

در جريان غديرخم، نقش حج در تعيين و تثبيت امامت به خوبى روشن است؛ زيرا حج و برنامه هاى آن كه وحدت و اجتماع مردم را به همراه دارد، بهترين فرصت براى اجراى برنامه هاى مهم اسلامى است. ازاين رو رسول گرامى اسلام (ص) حجةالوداع را براى تعيين و تثبيت امامت، بهترين زمان دانست و در اجتماع عظيم حاجيان، پيام الهى را به مردم رساند و در نتيجه دين آسمانى اسلام به كمال خويش رسيد. پس نقش حج و مناسك وحدت بخش و اجتماع آفرين آن، نقش خطير و سرنوشت سازى در تعيين و تثبيت موقعيت امامت دارد.


1- الدرالمنثور، ج٢، ص٢5٩.

ص:79

بخش سوم: حج دردوران غيبت

اشاره

ص:80

ص:81

فصل اول: شرايط صحت حج در دوران غيبت كبرى

اشاره

قبل از ورود به بحث، اين پرسش را مطرح مى كنيم كه عبادت در دوران ظهور امام فضيلتش بيشتر است يا در دوران غيبت و پنهان زيستى امام؟

در پاسخ گفته مى شود، عبادت در دوران غيبت و پنهان زيستى امام از عبادت در دوران ظهور او از لحاظ فضيلت برترى دارد؛ زيرا:

اولاً، در دوران غيبت، مردم به علت دسترسى نداشتن به امام در فضاى سختى به سر مى برند و از آنجايى كه عبادت و بندگى در فضاى سخت، فضيلت بيشترى دارد، عبادت مردمان دوران غيبت نيز، داراى فضيلت بيشترى است؛ چنان كه رسول گرامى اسلام مى فرمايد:

« أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا»(1)؛ «بهترين اعمال، عملى است كه سختى بيشترى در اقدام به آن باشد» .


1- بحارالانوار، ج6٧، ص٢٣٧

ص:82

ثانياً، مردم در دوران غيبت در فضاى انتظار به سر مى برند و بهترين عمل در دوران انتظار، بنابر فرمايش رسول گرامى، انتظار كشيدن براى فرج است. ازاين رو اعمالى كه در پرتو انتظار صورت مى پذيرد، داراى فضيلت بيشترى است؛ چنان كه رسول گرامى اسلام مى فرمايد:

« أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَل»(1)؛ «بهترين عمل هاى امت من، انتظار فرج از جانب خداست» .

ثالثاً، در اين خصوص روايت صريح و روشنى داريم كه در آن به فضيلت اعمال مردمان دوران غيبت نسبت به اعمال دوران ظهور اشاره شده است؛ چنان كه «عَمار ساباطى» مى گويد:

به امام صادق (ع) عرض كردم: «ثواب عبادت پنهانى در دولت باطل با امامى از شما كه مقام امامتش از نظر مردم پوشيده است، بيشتر است يا عبادتى كه به طور آشكار در ظهور دولت حق و حكومت امام ظاهر انجام مى دهند؟» حضرت فرمود: «اى عمار! بخشش پنهانى بهتر از بخشش آشكار است. همچنين ثواب عبادت پنهانى شما در دولت باطل با امامى كه [از ترس دشمن] مخفى شده است، بيشتر از عبادتى است كه در دولت حق با امام ظاهر انجام مى شود؛ زيرا شما در دولت باطل از دشمنان خود بيمناكيد. مسلم است كه عبادت با ترس و هراس در دولت باطل، با عبادت مطمئن در دولت حق قابل مقايسه نيست. بدانيد هركس از شما كه يك نماز واجبى را از ترس دشمن در پنهانى و به طور


1- بحارالانوار، ج5٢، ص١٢٨.

ص:83

تنهايى در اول وقت به جا آورد و آن را تمام كند، خداوند ثواب ٢5 نماز واجب منفرد را براى او مى نويسد» .(1)

بر اين اساس در دوران غيبت، اعمالى كه حجاج در مناسك حج به جا مى آورند، به مراتب فضيلتش از حج مردمان دوران ظهور امام بيشتر است. البته در صورتى كه داراى معيارها و شرايطى باشد كه در ذيل بدان اشاره مى شود.

معرفت به امام زمان (عج) ، شرط قبولى اعمال

دل، بى تو تمنا نكند كوى منا را

آن هنگام كه خدا ابليس را به سجده آدم امر كرد، ابليس تكبر كرد و از خدا خواست كه او را از اين فرمان معاف دارد تا در عوض، عبادتى كند كه هيچ كس خدا را آن گونه عبادت نكرده باشد! خداوند در پاسخ او فرمود: «عبادت آن است كه من فرمان مى دهم، نه آنكه تو مى خواهى» .(2)در حقيقت، عبادت، اطاعت فرمان خداست و تنها به سجده رفتن و تضرع كردن عبادت نيست. نماز و دعا به شرطى عبادت است كه در اطاعت از فرمان خدا باشد.


1- قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِاللهِ ع الْعِبَادَة مَعَ الْإِمَامِ مِنْكُمُ المُسْتَتِرِ فِى السِّرِّ فِى دَوْلَة الْبَاطِلِ أَفْضَلُ أَمِ الْعِبَادَة فِى ظُهُورِ الحَقِّ وَ دَوْلَتِهِ مَعَ الْإِمَامِ الظَّاهِرِ مِنْكُمْ فَقَالَ يَا عَمَّارُ الصَّدَقَة فِى السِّرِّ وَ اللهِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَة فِى الْعَلَانِيَة وَ كَذَلِكَ عِبَادَتُكُمْ فِى السِّرِّ مَعَ إِمَامِكُمُ المُسْتَتِرِ فِى دَوْلَة الْبَاطِلِ أَفْضَلُ لِخَوْفِكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ فِى دَوْلَة الْبَاطِلِ وَ حَالِ الهُدْنَة مِمَّنْ يَعْبُدُ اللَهَ فِى ظُهُورِ الحَقِّ مَعَ الْإِمَامِ الظَّاهِرِ فِى دَوْلَة الحَقِّ وَ لَيْسَ الْعِبَادَة مَعَ الخَوْفِ فِى دَوْلَة الْبَاطِلِ مِثْلَ الْعِبَادَة مَعَ الْأَمْنِ فِى دَوْلَة الحَقِّ اعْلَمُوا أَنَّ مَنْ صَلَّى مِنْكُمْ صَلَاة فَرِيضَة وُحْدَاناً مُسْتَتِراً بِهَا مِنْ عَدُوِّهِ فِى وَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا كَتَبَ اللَهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِهَا خَمْساً وَ عِشْرِينَ صَلَاة فَرِيضَة وَحْدَانِيَّة ؛ بحارالانوار، ج5٢، ص١٢٧.
2- مضمون فوق در روايتى از امام صادق ع آمده است: بحارالانوار ج6٣، ص٢5٠.

ص:84

امام صادق (ع) فرمود:

به خدا قسم! اگر ابليس پس از نافرمانى و تكبر از اطاعت دستور خدا، به مقدار عمر دنيا بر خدا سجده مى كرد، براى او سودى نمى داشت و خدا از او نمى پذيرفت، مگر اينكه او طبق فرمان خدا بر آدم سجده مى كرد. وضعيت اين امت نيز كه بعد از پيامبر (ص) نافرمانى كردند و گمراه شدند چنين است. بعد از ترك گفتن پيشوايى كه پيامبر (ص) براى آنها منصوب كرد، خداوند هرگز عملى از آنها را نمى پذيرد و نيكى هاى آنها را بالا نمى برد، مگر اينكه از آن جهتى بيايند كه خدا امر كرده است و امامى را اطاعت كنند كه خدا به ولايتش امر كرده است و از درى وارد شوند كه خدا و رسول براى آنها گشوده اند.(1)

«محمد بن مسلم» از امام [باقر يا امام صادق] عليهما السلام نقل مى كند كه فرمود:

خاندانى در بنى اسرائيل بودند كه در پى چهل روز عبادت، هر چه از خدا طلب مى كردند، خداوند به آنها مرحمت مى فرمود. يكى از آنان به عبادتى چهل روزه پرداخت، ولى دعاى او پذيرفته نشد. به نزد حضرت عيسى شكايت كرد. حضرت عيسى (ع) تطهير كرد و نماز خواند. آن گاه به درگاه پروردگار دعا كرد.

وحى آمد: «اى عيسى! اين بنده ام از غير آن راهى آمده است كه بايد نزد من بيايد. او مرا درحالى مى خواند كه به نبوت تو شك دارد. بنابراين اگر به اندازه اى مرا بخواند كه گردنش قطع شود و


1- وسائل الشيعه، حسين حر عاملى، ج١، باب٢٩، ح5.

ص:85

بندهايش از هم بگسلد، من دعايش را مستجاب نخواهم كرد» . عيسى (ع) به وى رو كرد و فرمود: «پروردگارت را مى خوانى و در دل خود به پيامبرش شك دارى؟» گفت: «اى روح و كلمه خدا! به خدا سوگند همين طور است كه مى فرمايى. از خداوند بخواه كه اين شك را از دل من بزدايد» . عيسى (ع) براى وى دعا كرد و خداوند از وى پذيرفت و او در حد ساير افراد خاندان خويش قرار گرفت. ما خاندان نيز اين چنينيم؛ خداوند عمل بنده اى را كه درباره ما شك دارد، قبول نمى فرمايد.(1)

در عصر حاضر نيز، آن بابى كه هيچ عبادتى جز از طريق ولايت او پذيرفته نيست، وجود مقدس امام زمان (عج) است. در زيارت جامعه، خطاب به اين بزرگواران مى گوييم: « وبموالاتكم تقبل الطاعة المفترضة » ؛ «به سبب ولايت شماست كه خداوند عبادات واجب را مى پذيرد» . پس كسى كه خدا را از غير اين راه، بندگى كند، خدا از او نخواهد پذيرفت. امام صادق (ع) در نامه اى به «مفضل بن عمر» نوشت:

كسى كه نماز بخواند، زكات بدهد، حج و عمره به جا آورد، ولى معرفت آن كس كه خدا اطاعت او را واجب ساخته است نداشته باشد، نه نماز خوانده، نه روزه گرفته، نه زكات داده، نه حج و عمره به جا آورده، نه از جنابت غسل كرده، نه حرامى را رها


1- . . . . يَا عِيسَي إِنَّ عَبْدِي أَتَانِي مِنْ غَيْرِ الْبَابِ الَّذِي أُوتَي مِنْهُ إِنَّهُ دَعَانِي وَ فِي قَلْبِهِ شَكٌّ مِنْكَ فَلَوْ دَعَانِي حَتَّي يَنْقَطِعَ عُنُقُهُ وَ تَنْتَثِرَ أَنَامِلُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ فَالْتَفَتَ عِيسَي ع فَقَالَ تَدْعُو رَبَّكَ وَ فِي قَلْبِكَ شَكٌّ مِنْ نَبِيِّهِ قَالَ يَا رُوحَ اللهِ وَ كَلِمَتَهُ قَدْ كَانَ وَ اللهِ مَا قُلْتَ فَاسْأَلِ اللهَ أَنْ يَذْهَبَ بِهِ عَنِّي فَدَعَا لَهُ عِيسَي ع فَتَقَبَّلَ اللَهُ مِنْهُ وَ صَارَ فِي حَدِّ أَهْلِ بَيْتِهِ كَذَلِكَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يَقْبَلُ اللَهُ عَمَلَ عَبْدٍ وَ هُوَ يَشُكُّ فِيناَ ؛ مناقب ابن مغازلي شافعي، ص٢٩٧.

ص:86

كرده و نه حلالى را حلال داشته است. براى او نماز نيست هر چند كه ركوع و سجود كند و براى او زكات و حجى نخواهد بود. تمام اين اعمال با شناخت آن فردى انجام مى شود كه خداوند بزرگ با امر به اطاعت او بر مردم منت نهاده است.(1)

مضمون اين روايات در كتاب هاى حديثى شيعه آن قدر زياد است كه فقهاى شيعه در آغاز كتاب هاى فقهى خويش، بابى را گشوده اند با عنوان « ابطال العبادة بدون ولاية الائمۀ عليهم السلام و اعتقاد امامتهم » ، يعنى هر عبادتى كه بدون ولايت ائمه و اعتقاد به امامت آنها انجام شده باشد، باطل است. محدث بزرگ شيعه، «مرحوم شيخ حر عاملى» باب ٢٩ جلد اول از كتاب «وسائل الشيعه» خويش را به اين مطلب اختصاص داده و در آن ١٩حديث نقل كرده است و «محدث نورى» در «مستدرك الوسائل» ، 66حديث ديگر به آن افزوده است. اين قبيل روايات، در كتب اهل سنت نيز نقل شده است. «جابر بن عبدالله انصارى» از رسول خدا (ص) نقل مى كند كه حضرت فرمود:

اى على! اگر امت من آن قدر روزه بگيرند كه همچون كمان (گوژپشت) شوند و آن قدر نماز بخوانند كه چون زه (لاغر) شوند، ولى تو را دشمن بدارند، خداوند آنان را در آتش جهنم مى افكند.(2)

چنان كه امام حسن عسكرى (ع) در اين زمينه مى فرمايد:

زمين تا روز قيامت از حجت خدا بر خلقش خالى نيست و هركس


1- بحارالانوار ج٢٧، ص١٧5.
2- يَا عَلِيُّ لَوْ أَنَّ أُمَّتِي صَامُوا حَتَّي يَكُونُوا كَالحَنَايَا وَ صَلُّوا حَتَّي يَكُونُوا كَالْأَوْتَارِ ثُمَّ أَبْغَضُوكَ لَأَكَبَّهُمُ اللَهُ عَلَي وُجُوهِهِمْ فِي النَّار ؛ كمال الدين، ج٢، ص4٠٩.

ص:87

بميرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. فرمود به راستى اين سخن، درست است، چنانچه روز درست است. به او عرض شد: «اى پسر رسول خدا! حجت و امام بعد از تو كيست؟» فرمود: «پسرم محمد. او امام و حجت بعد از من است. هركس بميرد و او را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است. آگاه باشيدكه براى او غيبتى است كه نادانان در آن سرگردان شوند، مبطلان در آن هلاك گردند و تعيين كنندگان وقت ظهور دروغ گويند»(1)

از آنجايى كه نخستين شرط قبولى و كمال حج در هر زمان، شناخت حجت آن زمان است، در دوران غيبت بر منتظران واجب است حجت خدا، يعنى امام زمان (عج) را بشناسند؛ زيرا براساس روايات بسيارى، عبادت بدون ولايت نه تنها كامل نيست، بلكه اصلاً در درگاه پروردگار قبول نمى شود.

امام باقر (ع) در اين زمينه مى فرمايد:

همانا اگر مردى شب ها را به عبادت برخيزد، روزها را روزه دارد، تمام اموالش را صدقه دهد و در تمام دوران عمرش به حج رود، ولى امر ولايت حجت خدا را نشناسد تا از او پيروى كند و تمام اعمالش با راهنمايى او باشد، براى او از ثواب خداوند حقى نيست.(2)


1- أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّة لِلهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة وَ أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَة جَاهِلِيَّة فَقَالَ ع إِنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ فَقِيلَ لَهُ يَا ابن رَسُولِ اللهِ فَمَنِ الحُجَّة وَ الْإِمَامُ بَعْدَكَ فَقَالَ ابْنِى مُحَمَّدٌ هُوَ الْإِمَامُ وَ الحُجَّة بَعْدِى مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ مَاتَ مِيتَة جَاهِلِيَّة أَمَا إِنَّ لَهُ غَيْبَة يَحَارُ فِيهَا الجْاهِلُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا المُبْطِلُونَ وَ يَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ ؛ كافى، ج٢، ص4٠٠.
2- أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَة وَلِى اللهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِى ثَوَابِه ؛ كافى، ج٢، ص١٩.

ص:88

همچنين امام صادق (ع) مى فرمايد:

براى آن جوان پيش از آنكه قيام كند، غيبتى است. عرض كردم: «چرا؟» فرمود: «مى ترسد و با دست اشاره به شكم خود كرد» (مى ترسد شكمش را پاره كنند) . سپس فرمود: «اى زراره! اوست كه چشم به راهش باشند. اوست كه در ولادتش ترديد شود؛ برخى گويند پدرش بدون فرزند مرد. برخى گويند در شكم مادر بود [كه پدرش وفات يافت و به دنيا نيز نيامد] و برخى گويند دو سال پيش از وفات پدرش متولد شد و اوست كه در انتظارش باشند؛ ولى خداى عزوجل دوست دارد شيعه را بيازمايد. اى زراره! در زمان [غيبت] است كه اهل باطل، شك مى كنند» . زراره گويد: «عرض كردم، قربانت، اگر به آن زمان رسيدم چه كار كنم؟»

فرمود: «اى زراره! اگر به آن زمان رسيدى، خدا را با اين دعا بخوان: خدايا! خودت را به من بشناسان؛ زيرا اگر تو خودت را به من نشناسانى، من رسولت را نشناسم [براى اينكه هركس خدا را شناخت، بر او لازم مى داند كه از راه لطف، بندگانش را هدايت كند و كسى كه خدا را نشناخت، فرستاده او را هم نمى شناسد] خدايا! پيغمبرت را به من بشناسان؛ زيرا اگر تو پيغمبرت را به من نشناسانى، من حجت تو را نشناسم [براى اينكه امام، جانشين پيغمبر است و مقام و ارزش جانشين مربوط به مقام و ارزش جانشين گذار است. ازاين رو شيعه مى گويد كه امام بايد از لحاظ علم، عمل، اخلاق و عصمت مانند پيغمبر باشد] خدايا! حجت خود

ص:89

را به من بشناسان؛ زيرا اگر تو حجتت را به من نشناسانى، از طريق دينم گمراه مى شوم.(1)

امام صادق (ع) در اين روايت دعايى را وظيفه مهم منتظران در دوران غيبت مى داند كه در آن اشاره به شناخت امام زمان (عج) شده است. شايد اختصاص پيدا كردن اين دعا به دوران غيبت براى اين باشد كه در دوران پنهان زيستى امام، معرفت به او به سبب فقدان ظاهرى ايشان سخت تر از دوره هاى ديگر است. پس اين راه سخت را همه ما بايد بپيماييم. اما اين مهم، براى كسانى كه مى خواهند براى انجام دادن مناسك حج قدم به سرزمين وحى بگذارند، ضرورتش بيشتر آشكار مى شود؛ زيرا آنان به سرزمينى پا مى گذارند كه حجت خدا، امام زمان (عج) در آنجا حضور همه ساله دارد، و ناظر بر اعمال حجاج است. پس بر حاجيان، لازم و واجب است در اين سفر معنوى مراقب اعمال و رفتار خود باشند.

غفران در پرتو شناخت كعبه و امام

در روايات براى انجام دادن حج آثارى را برشمرده اند كه يكى از آنان، بخشش گناهان است. گفتنى است اين اثر درباره شناخت امام نيز


1- إِنَّ لِلْغُلَامِ غَيْبَة قَبْلَ أَنْ يَقُومَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَة وَ هُوَ المُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِى يُشَكُّ فِى وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ بِلَا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِيهِ بِسَنَتَيْنِ وَ هُوَ المُنْتَظَرُ غَيْرَ أَنَّ اللَهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ أَنْ يَمْتَحِنَ الشِّيعَة فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ المُبْطِلُونَ يَا زُرَارَة، قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَ أَى شَىءٍ أَعْمَلُ قَالَ يَا زُرَارَة إِذَا أَدْرَكْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِى نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِى رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِى حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِى ؛ كافى، ج١، ص٣٣٧.

ص:90

بيان شده است؛ چنان كه رسول گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

وَ مَنْ حَجَّ يُرِيدُ بِهِ وَجْهَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُرِيدُ بِهِ رِيَاءً وَ لَا سُمْعَةً غَفَرَ اللَهُ لَهُ الْبَتَّة.(1)

و كسى كه بقصد كسب رضاى خدا حج به جاى آورد و هدفش خودنمايى و حسن شهرت نباشد، البته خدا او را مى آمرزد.

همچنين حضرت مى فرمايد:

اى مردم! حج خانه خدا را به جا آوريد. هر خانواده اى كه حج كند، بى نياز و ثروتمند مى شود و هر خاندانى كه از حج اعراض كند، بيچاره و فقير خواهد شد. اى مردم! هيچ مؤمنى در موقف عرفات نمى ايستد، مگر اينكه خدا گناهان او را تا آن ساعت مى آمرزد.(2)

امام باقر (ع) درباره اثر شناخت امام مى فرمايد:

مَنْ عَرَفَنَا وَ أَقَرَّ بِوَلَايَتِنَا غَفَرَاللَهُ لَهُ ذُنُوبَه.(3)

هركسى ما را بشناسد و به ولايت ما اقرار داشته باشد، خدا گناهان او را مى بخشد.

در «تفسير عياشى» از قول «على بن عبدالعزيز» آمده است:

به امام صادق (ع) عرض كردم: «فدايت شوم [سؤالم] در مورد گفته خداى متعال است كه مى فرمايد: در آن نشانه هاى روشن


1- من لايحضره الفقيه، ج٢، ص٢٢٠.
2- مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَيْتَ فَمَا وَرَدَهُ أَهْلُ بَيْتٍ إِلَّا اسْتَغْنَوْا وَ لَا تَخَلَّفُوا عَنْهُ إِلَّا افْتَقَرُوا مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا وَقَفَ بِالمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إِلَّا غَفَرَ اللَهُ لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إِلَى وَقْتِه ذلك ؛ نهج الخطابه، علم الهدى خراسانى، ج١، ص١٢٢5؛ بحارالانوار، ج٣٧، ص٢١4.
3- بحارالانوار، ج65، ص5٨.

ص:91

است [از جمله] مقام ابراهيم است و هركس داخل آن [حرم] شود، در امان خواهد بود و حال آنكه گاهى مرجئه، قدرى، حرورى و زنديقى كه به خدا ايمان ندارند، داخل حرم مى شوند» . امام فرمود: «آنها هيچ احترامى ندارند» . گفتم: «پس مراد چه كسانى اند؟» . فرمود: «كسانى كه به ما و كعبه معرفت داشته باشند. آنها از گناهان خارج شده و امور دنيا و آخرتشان كفايت مى شود»(1)

همچنين امام صادق (ع) مى فرمايد:

كسى كه با معرفت به كعبه بنگرد و آن گاه حق ما و حرمت ما را برابر با حقّ كعبه و حرمت آن بشناسد، خدا همه گناهان او را مى آمرزد و امور دنيا و آخرت او را كفايت مى فرمايد.(2)

سه نكته مهم از اين گونه روايت ها استفاده مى شود: نخست، معرفت به خانه خدا و حجت خدا؛ دوم، حفظ حرمت خانه خدا و حجت خدا؛ سوم، بخشش گناهان حاجيان، نتيجه انجام دادن حج واقعى است.

پس غفران نتيجه مشترك خانه خدا و ولى خداست كه حاجيان با شناخت و احترام به آن دو، به دست مى آورند؛ زيرا بى شك، كعبه و حرمتش، زمزم و شرافتش، صفا و مروه و صفايش، قربانگاه و تقواى


1- قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِاللهِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ قَوْلُ اللهِ تَعَالَى آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ قَدْ يَدْخُلُهُ المُرْجِئُ وَ الْقَدَرِى وَ الحَرُورِى وَ الزِّنْدِيقُ الَّذِى لَا يُؤْمِنُ بِاللهِ قَالَ لَا وَ لَا كَرَامَة قُلْتُ فَمَنْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ وَ مَنْ دَخَلَهُ وَ هُوَ عَارِفٌ بِحَقِّنَا كَمَا هُوَ عَارِفٌ لَهُ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ كُفِى هَمَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة ؛ تفسير العياشى، ج١، ص١٩٠.
2- مَنْ نَظَرَ إِلَى الْكَعْبَة بِمَعْرِفَة فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنَا وَ حُرْمَتِنَا مِثْلَ الَّذِى عَرَفَ مِنْ حَقِّهَا وَ حُرْمَتِهَا غَفَرَ اللَهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ كَفَاهُ هَمَّ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة ؛ كافى، ج٢، ص٢4١.

ص:92

قربانى اش، رمى جمرات و طرد شيطانش، عرفات و نيايش خالصانه اش و سرزمين حرم با تمام بركاتش، در پرتو ولايت و امامتِ رسول خدا و اهل بيت است. اگر كعبه به همه اين شرافت ها مزيّن است، روح عمل و مناسكش، ولايت و شناخت امام و خضوع در برابر امام است.

خلاصه كلام آنكه وجود امام به حج معنا و مفهوم مى بخشد و شهر مكه كه ام القراى اسلام است، با وجود حجت خدا شرافت مى يابد؛ چنان كه خداوند متعال به مكه اى سوگند ياد مى كند كه پيغمبر در آن باشد. مكه اى كه پيامبر در آن نباشد، جز سنگ و گِل نيست: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ * وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ ؛ «قسم به اين شهر مقدس (مكه) ، شهرى كه تو در آن ساكنى» . (بلد: ١و ٢)

آرى، اگر خداوند به مكه سوگند ياد مى كند، به پاس احترام معصوم است. خداوند، كعبه و مسجدالحرام را به احترام آنان، به عظمت مى ستايد و مى فرمايد:

وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ (حج: ٢5)

و هركس بخواهد در اين سرزمين به انحراف و ستم روى آورد، ما از عذابى دردناك به او مى چشانيم.

همچنين اگر خداوند مى فرمايد:

أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفِيلِ * أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ * وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابِيلَ * تَرْمِيهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ * فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ (فيل: ١ - 5)

آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران (لشكر ابرهه كه براى نابودى كعبه آمده بودند) چه كرد؟ آيا نقشه آنها را در ضلالت

ص:93

[و تباهى] قرار نداد؟ و بر سر آنها پرندگانى را گروه گروه فرستاد كه با سنگ هايى از گل متحجر آنان را هدف قرار مى دادند. سرانجام آنها را همچون كاه خورده شده [و متلاشى] قرار داد.

شايد بتوان گفت اگر ابرهه با همه فيل هايش، به وسيله پرندگانى ذليل مى شود و فرار مى كند، بر اثر خشم خداوند است كه به علت وجود معصوم در آن سرزمين به وجود آمده است. اما فردى چون «ابن زبير» كه حسين بن على و على بن الحسين عليهما السلام را تنها گذاشت و به ياري شان نشتافت، اگر به درون كعبه هم پناه ببرد، كعبه با همه قداستى كه دارد ديگر حرمِ امن خدا نيست و با منجنيق حَجاج بن يوسف ويران مى شود.

آرى، حرمتِ كعبه به احترام امامتِ امام است. جان كعبه، ولايت است. روح كعبه، امامت است. اگر كسى امام را نشناخت، مصداق

« من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتةً جاهلية»(1)خواهد بود و او اگر حتى به درون كعبه پناه ببرد، ايمن نيست؛ چنان كه امام صادق (ع) درباره آيه شريفه وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً مى فرمايد:

مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَيْتَ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ الْبَيْتُ الَّذِى أَمَرَ اللَهُ بِهِ وَ عَرَفَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ حَقَّ مَعْرِفَتِنَا كَانَ آمِناً فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة.(2)

كسى كه قصد اين خانه كند و بداند كه آن همان خانه اى است كه خدا به زيارت آن فرمان داده است و ما اهل بيت را چنان كه شايسته شناخت است بشناسد، در دنيا و آخرت ايمن خواهد بود.


1- كمال الدين، ص4٠٩.
2- من لا يحضره الفقيه، ج٣، ص٣١.

ص:94

پس نخستين و مهم ترين شرط قبولى حج براى هر حج گزارى شناخت امام در هر زمانى است. لزوم و ضرورت اين شرط در دوران غيبت دو چندان خواهد بود؛ زيرا با مسئله غيبت، زمينه هاى انحراف و گمراهى، بيشتر فراروى منتظران قرار مى گيرد. ازاين رو لازم است منتظران با شناخت رهبر و مقتداى خويش، بيشتر در خودشان مصونيت ايجاد كنند و با شناخت كامل امام زمان (عج) زمينه حج كامل را براى خود ايجاد كنند.

پايبندى به ولايت امام زمان (عج)

اگر كعبه مطاف خاكيان است

ويا گر قبله افلا كيان است

طواف كعبه و دل هاي عشاق

به گرد مهدي صاحب زمان است(1)

ولايت پذيرى و پيروى از حجت الهى از جمله عوامل مهمى است كه در قبولى حج نقش اساسى دارد؛ يعنى حج بدون ولايت و پيروى از امام معصوم، نه تنها شاخصه كمال را ندارد، بلكه مورد قبول درگاه خدا نيز نيست. در عظمت ولايت همين بس كه در هيچ شرايطى نمى توان از پذيرش آن شانه خالى كرد. اما برخى از تعاليم اسلامى، نظير روزه، جهاد، خمس، زكات و. . . در برخى موارد به سبب اضطرار، تكليف آن از انسان برداشته مى شود؛ چنان كه امام باقر (ع) دراين زمينه مى فرمايد:

اسلام بر پنج پايه استوار است: بر پا داشتن نماز، دادن زكات، حج خانه خدا، روزه گرفتن در ماه رمضان و ولايت ما اهل بيت. خدا در چهار مورد از آنها رخصت داده، ولى در ولايت رخصت نداده


1- گردى از رهگذر دوست، على اصغر يونسيان، ص٣6٢.

ص:95

است. هركس مالى ندارد، زكات بر وى واجب نيست، هركس كه نزد او مالى نباشد، حج بر او واجب نيست، هركس مريض باشد نماز را نشسته مى خواند، روزه رمضان را مى خورد، ولى انسان چه سالم باشد، چه مريض و چه مال دار باشد و چه بى مال، ولايت بر او لازم و واجب است.(1)

آرى، امامت و پذيرش ولايت كه همان پيروى از امام معصوم (ع) در هر زمان است، اولاً جزو پرسش هاى نخستين آن دنيا از انسان است؛ ثانياً از لحاظ جايگاه، از ديگر تعاليم اسلامى، نظير نماز، روزه، حج و. . . برترى دارد و ثالثاً پذيرش نماز، روزه، حج و. . . متفرع بر پذيرش ولايت و اقرار به امامت ائمه عليهم السلام است؛ چنان كه امام صادق (ع) مى فرمايد:

روز قيامت هنگامى كه بنده برابر خدا ايستد، اول پرسش از او از نمازهاى واجب، از زكات واجب، از روزه واجب، از حج واجب و از ولايت ما خاندان است. اگر معترف به ولايت ما خاندان باشد و بر آن عقيده بميرد، نماز، روزه، زكات و حج او پذيرفته است و اگر برابر خدا اعتراف به ولايت ما نكند، خدا چيزى از اعمال او را نپذيرد.(2)


1- بُنِى الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ إِقَامِ الصَّلَاة وَ إِيتَاءِ الزَّكَاة وَ حِجِّ الْبَيْتِ وَ صَوْمِ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْوَلَايَة لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَجُعِلَ فِى أَرْبَعٍ مِنْهَا رُخْصَة وَ لَمْ يُجْعَلْ فِى الْوَلَايَة رُخْصَة مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ مَالٌ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ الزَّكَاة وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ مَالٌ فَلَيْسَ عَلَيْهِ حَجٌّ وَ مَنْ كَانَ مَرِيضاً صَلَّى قَاعِداً وَ أَفْطَرَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ الْوَلَايَة صَحِيحاً كَانَ أَوْ مَرِيضاً أَوْ ذَا مَالٍ أَوْ لَا مَالَ لَهُ فَهِى لَازِمَة وَاجِبَة؛ خصال، ج١، ص٢٧٨.
2- إِنَّ أَوَّلَ مَا يُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ بَيْنَ يَدَى اللهِ جَلَّ جَلَالُهُ الصَّلَوَاتُ [عَنِ الصَّلَوَاتِ] المَفْرُوضَاتِ وَ عَنِ الزَّكَاة المَفْرُوضَة وَ عَنِ الصِّيَامِ المَفْرُوضِ وَ عَنِ الحَجِّ المَفْرُوضِ وَ عَنْ وَلَايَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَإِنْ أَقَرَّ بِوَلَايَتِنَا ثُمَّ مَاتَ عَلَيْهَا قُبِلَتْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ وَ زَكَاتُهُ وَ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ يُقِرَّ بِوَلَايَتِنَا بَيْنَ يَدَى اللهِ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ يَقْبَلِ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُ شَيْئاً مِنْ أَعْمَالِه ؛ امالى، ص٢56.

ص:96

حج و اعلام پايبندى به ولايت

بى شك در پرتو حج و برنامه هاى آن است كه اجتماع ميليونى مسلمانان شكل مى گيرد و نيز از لحاظ موقعيت زمانى، حج، بهترين زمان براى اعلام و اعلان پذيرش ولايت امام زمان (عج) از طرف حاجيان است. بر اين اساس رسالت مهم حاجيان كه لازم است بدان پايبند باشند تا حج خويش را مزين به شاخصه هاى حج ابراهيمى كنند، به قرار ذيل است:

اولاً، به امام زمان (عج) معرفت كامل پيدا كنند؛

ثانياً، اعلان و اعلام ولايت امام زمان (عج) كنند و بدان اعتقاد قوى داشته باشند؛

ثالثاً، دوستى خود را نسبت به امام زمان (عج) اعلان كنند؛

رابعاً، در انجام دادن حج به اين مسئله باور داشته باشند كه امام زمان (عج) ناظر بر اعمال آنهاست؛

خامساً، نصرت و يارى خويش را به امام زمان خود (عج) اعلام كنند.

چنان كه در اين زمينه «فضيل» نقل مى كند كه امام باقر (ع) به مردمى كه گرد كعبه طواف مى كردند، نگاه كرد و فرمود:

در زمان جاهليت نيز اين گونه طواف مى كردند. همانا مردم دستور دارند كه گرد كعبه طواف كنند و سپس سوى ما بيايند و دوستى خود را به ما اعلام دارند و يارى خود را نسبت به ما عرضه كنند. سپس اين آيه را [كه دعاى حضرت ابراهيم (ع) درباره ذريه اش بود] قرائت فرمود: فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي

ص:97

إِلَيْهِمْ ؛ «تو دل هاى گروهى از مردم را متوجه آنها ساز» (ابراهيم: ٣٧)(1)

«ابوحمزه ثمالى» نيز مى گويد:

بر حضرت ابوجعفر (ع) داخل شدم. آن حضرت بر درى كه به سمت مسجد باز مى شد، نشسته بود و به مردمى كه طواف مى كردند، مى نگريست. حضرت به من فرمود: «اى ابوحمزه! اين مردم به چه امر شده اند؟» من ندانستم چه جواب بگويم و از جواب فرو ماندم. خود حضرت فرمود: «ايشان مأمورند كه اين سنگ ها را طواف كنند، سپس نزد ما آيند و دوستى خود را به ما نشان دهند»(2)

«ابوعبيده» مى گويد:

شنيدم امام باقر (ع) وقتى مردم را در مكه ديد و كارهاى آنها را ملاحظه كرد، فرمود: «اين كارها مانند كارهاى دوران جاهليت است. به خدا مأمور بدان نيستند. آنچه دستور دارند اين است كه حج را انجام دهند و به نذر خود وفا كنند و نزد ما آيند و ولايت خود را به ما اظهار كنند و نصرت خود را در اختيار ما گذارند»(3)


1- نَظَرَ إِلَى النَّاسِ يَطُوفُونَ حَوْلَ الْكَعْبَة فَقَالَ هَكَذَا كَانُوا يَطُوفُونَ فِى الْجاهِلِيَّة إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ يَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَنْفِرُوا إِلَيْنَا فَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نُصْرَتَهُمْ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآيَة فَاجْعَلْ أَفْئِدَة مِنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِم ؛ كافى، ج١، ص٣٩٢.
2- دَخَلْتُ عَلَى أَبِى جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى الْبَابِ الَّذِى إِلَى المَسْجِدِ وَ هُوَ يَنْظُرُ إِلَى النَّاسِ يَطُوفُونَ فَقَالَ يَا أَبَا حَمْزَة بِمَا أُمِرُوا هَؤُلَاءِ قَالَ فَلَمْ أَدْرِ مَا أَرُدُّ عَلَيْهِ قَالَ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ يَطُوفُوا بِهَذِهِ الْأَحْجَارِ ثُمَّ يَأْتُونَا فَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُم ؛ علل الشرايع، ج٢، ص4٠6.
3- وَ رَاَى النَّاسَ بِمَكَّة وَ مَا يَعْمَلُونَ قَالَ فَقَالَ فِعَالٌ كَفِعَالِ الْجاهِلِيَّة أَمَا وَ اللهِ مَا أُمِرُوا بِهَذَا وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا أَنْ يَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ فَيَمُرُّوا بِنَا فَيُخْبِرُونَا بِوَلَايَتِهِمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نُصْرَتَهُم ؛ كافى، ج١، ص٣٩٢.

ص:98

روايت مذكور، به اين نكته توجه مى دهد كه حجِ بدون امامت و بدون پذيرش ولايت با حجى كه انسان ها در دوران قبل از اسلام انجام مى دادند، هيچ تفاوتى ندارد. بلكه با پذيرش ولايت و امامت است كه حج راستين محقق مى شود و از فضاى تاريك جاهليت به فضاى روشن اسلام منتقل مى شود. همين نكته را مى توان در معرفت و شناخت امام نيز تجربه كرد؛ يعنى انسان با معرفت به امام و پى بردن به جايگاه او، از زندگى ظلمانى و جاهلى به زندگى روشن و بالنده خواهد رسيد؛ چنان كه رسول گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

مَن ماتَ وَ لَيسَ لَهُ اِمام مِن وُلدي ماتَ ميتة الجاهلية.(1)

هركسى بميرد و امامى از فرزندان مرا قبول نكند، به مرگ جاهليت مرده است.

«سدير» از امام باقر (ع) نقل مى كند:

« ابْدَءُوا بِمَكَّةَ وَ اخْتِمُوا بِنَا»(2)؛ «به مكه آغاز كنيد، و به ما ختم نماييد» .

همچنين حضرت فرمودند:

يَنْبَغِى لِلنَّاسِ أَنْ يَحُجُّوا هَذَا الْبَيْتَ وَ أَنْ يُعَظِّمُوهُ لِتَعْظِيمِ اللهِ إِيَّاهُ وَ أَنْ يَلْقَوْنَا أَيْنَمَا كُنَّا نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَى الله.(3)

سزاوار است كه مردم، اين خانه (كعبه) را زيارت كنند و او را بزرگ شمارند؛ چون خدايش بزرگ دانسته است و ما را در هر كجا بوديم، ملاقات كنند كه ما راهنمايان به سوى خداييم.


1- مسند الامام الرضا ع ، ج١، ص٩١.
2- من لا يحضره الفقيه، ج٢، ص55٨.
3- بحارالانوار، ج65، ص٨6.

ص:99

امام باقر (ع) در روايت ديگرى مى فرمايد:

همانا مردم مأمور شدند كه نزد اين سنگ ها (كعبه) آيند و گرد آن طواف كنند. سپس نزد ما آيند و ولايت خود را به ما اعلام دارند و همين است گفته خدا «و من هر كه را توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدايت شود، مى آمرزم» (طه: ٨٢) آن گاه با دست به سينه اش اشاره كرد و فرمود: «به سوى ولايت ما رهبرى شود»(1)

در ملاقاتى كه بين امام سجاد (ع) و «زهرى» صورت گرفت به خوبى وضعيت كسانى كه حجشان داراى شاخصه هاى حج ابراهيمى نيست، روشن مى شود. در روايت چنين آمده است:

امام سجاد (ع) در عرفات به زهرى فرمود: «اى زهرى! چه قدر سر و صدا زياد است و چه قدر حاجى اندك است!» زهرى گفت: «همه اين جماعت حاجى اند، آيا اندك اند؟»

فرمود: «اى زهرى! صورت خود را نزديك من بياور» . صورتش را به سوى آن حضرت خم كرد و حضرت دست مباركش را به صورت او كشيد. سپس فرمود: «به مردم نگاه كن» . زهرى گفت: «همه ايشان را ميمون ديدم. در بين ايشان از هر ده هزار نفر يكى به صورت انسان بود» . سپس به من فرمود: «نزديك بيا» . نزديكش رفتم. دستش را به صورتم كشيد و فرمود: «نگاه كن» . زهرى گفت: «همه مردم را به شكل خوك ديدم» . سپس


1- إِنّما أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَيَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَأْتُونَا فَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُمْ لَنَا وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ وَ إِنِّى لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ إِلَى وَلَايَتِنَا؛ كافى، ج١، ص٣٩٣.

ص:100

به من گفت: «نزديك بيا» . دستش را به صورتم كشيد. همه آنان را چهارپا ديدم، مگر تعداد اندكى كه به صورت انسان بودند. گفتم: «پدر و مادرم فدايت باد. نشانه هايت مرا به وحشت انداخت و كارهاى عجيبت مرا دچار حيرت كرد» . فرمود: «اى زهرى! حاجى نيست از اين جمعيت فراوان، مگر تعداد اندكى كه بين اين مردم ديدى» . سپس فرمود: «دستت را به صورتت بكش» . دستم را به صورت خود كشيدم. ملاحظه كردم كه همه آنان مثل اول، انسان اند.(1)

آنچه از سخنان امام سجاد بر مى آيد اين است كه حضرت، اين مطلب را به زهرى فهماندند كه گرچه جمعيت حاضر در عرفات خيلى زياد است، ليكن حقيقت افراد را باطن آنها مى سازد، نه ظاهرشان. ممكن است افراد در سرشمارى و آمار ظاهرى، به حساب بيايند، ولى در سرشماري اى كه مربوط به اسرار حج است، انسان نباشند و اين بحث گرچه در باب حج مطرح است، ليكن به سرّ ولايت برمى گردد، نه سرّ حج. مگر آنكه بگوييم بدان سبب كه ولايت بر اعمال و عبادات


1- قَالَ عَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ ع وَ هُوَ وَاقِفٌ بِعَرَفَاتٍ لِلزُّهْرِى: . . . يَا زُهْرِى مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ! فَقَالَ الزُّهْرِى: كُلُّهُمْ حُجَّاجٌ، أَ فَهُمْ قَلِيلٌ. فَقَالَ لَهُ: يَا زُهْرِى أَدْنِ لِى وَجْهَكَ. فَأَدْنَاهُ إِلَيْهِ، فَمَسَحَ بِيَدِهِ وَجْهَهُ، ثُمَّ قَالَ: انْظُرْ. [فَنَظَرَ] إِلَى النَّاسِ، قَالَ الزُّهْرِى: فَرَأَيْتُ أُولَئِكَ الخَلْقَ كُلَّهُمْ قِرَدَة، لَا أَرَى فِيهِمْ إِنْسَاناً إِلَّا فِى كُلِّ عَشَرَة آلَافٍ وَاحِداً مِنَ النَّاسِ. ثُمَّ قَالَ لِى: ادْنُ مِنِّى يَا زُهْرِى. فَدَنَوْتُ مِنْهُ، فَمَسَحَ بِيَدِهِ وَجْهِى ثُمَّ قَالَ: انْظُرْ. فَنَظَرْتُ إِلَى النَّاسِ، قَالَ الزُّهْرِى: فَرَأَيْتُ أُولَئِكَ الخَلْقَ كُلَّهُمْ [خَنَازِيرَ، ثُمَّ قَالَ لِى: أَدْنِ لِى وَجْهَكَ. فَأَدْنَيْتُ مِنْهُ، فَمَسَحَ بِيَدِهِ وَجْهِى، فَإِذَا هُمْ كُلُّهُمْ] ذِئْبَة إِلَّا تِلْكَ الخَصَائِصَ مِنَ النَّاسِ نَفَراً يَسِيراً. فَقُلْتُ: بِأَبِى وَ أُمِّى يَا ابن رَسُولِ اللهِ قَدْ أَدْهَشَتْنِى آيَاتُكَ، وَ حَيَّرَتْنِى عَجَائِبُكَ! قَالَ: يَا زُهْرِى مَا الحَجِيجُ مِنْ هَؤُلَاءِ إِلَّا النَّفَرُ الْيَسِيرُ الَّذِينَ رَأَيْتَهُمْ بَيْنَ هَذَا الخَلْقِ الجَمِّ الْغَفِيرِ. ثُمَّ قَالَ لِى: امْسَحْ يَدَكَ عَلَى وَجْهِكَ. فَفَعَلْتُ، فَعَادَ أُولَئِكَ الخَلْقُ فِى عَيْنِى نَاساً كَمَا كَانُوا أَوَّلاً ؛ التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكرى، ص6٠6.

ص:101

سايه افكن است، حقيقت ولايت در سرّ اعمال و عبادات ظهور مى كند. آنها ممكن است براى خدا و با مال حلال به مكه روند، مناسك حج و زيارت را هم به حسب ظاهر طبق دستور فقهى شان انجام دهند، اما وقتى فقه و احكامشان را از امام باقر و امام صادق عليهما السلام نمى گيرند و به رهبرى ائمه اطهار عليهم السلام ايمان ندارند و به ولايت تكوينى و تشريعى آنان معتقد نيستند، باطنشان انكار ولايت است و به صورت حيوان ظهور مى كند. در نتيجه حج، زيارت، روزه و نماز آنان، عبادت مقبول نخواهد بود.

اين صحنه گرچه در عرفات اتفاق افتاده است، ليكن ممكن است مشابه اين در صفوف طولانى نمازهاى جماعت هم اتفاق بيفتد و نمازگزار واقعى كم باشد. بنابراين ولايت نقش كليدى دارد و در روايات آمده است كه «والى» دليل و راهنماى خطوط كلى دين است. اگر دين پايه هايى دارد به نام نماز، روزه، زكات، حج و مانند آن، والى دليل و راهنما بر آنهاست. مُجرِى، مفسّر، مبيّن و حافظ حدود احكام دين است. متخلفان را مجازات و امتثال كنندگان را تشويق و تأييد مى كند و حدود الهى را حفظ مى نمايد. همان گونه كه اميرمؤمنان على (ع) در وصيت نامه اش فرمود:

وَ مُحَمَّداً (ص) فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا.(1)

و راجع به محمد (ص) سنّت و روش او را گم نكنيد و از دست ننهيد. اين دو ستون ديانت را برپا داريد و اين دو چراغ هدايت را برافروزيد و از نكوهش بركنار باشيد تا از حق نگريزيد.


1- كافى، ج١، ص٢٩٩.

ص:102

مراد از دو عمود و دو چراغ، قرآن و عترت است كه وصيت فرمود: «اين دو مشعل فروزان، قرآن و عترت (ولايت) را همچنان روشن نگاه داريد كه كار و امور شما به دست اينان كه رهبران الهى اند، انجام گيرد. اگر كسى به عمد حقيقت ولايت را رها كند، گرچه به نماز، روزه، زكات و حج عمل كند، چون فاقد آن سرّ است، قهراً انسانيت را هم از دست داده است؛ زيرا سرّ عبادات است كه تربيت كننده و انسان ساز است و اگر كسى به سرّ عبادت نرسد، انسان نيست»(1)

پيروى از نايبان عام امام زمان (عج)

نايبان امام زمان (عج) به دو گروه عام و خاص تقسيم مى شوند. نايبان خاص حضرت چهار نفر بودند به نام هاى «عثمان بن سعيد» ، «محمد بن عثمان» ، «حسين بن روح» و «على بن سمرى» . آنان در دوران غيبت صغرا زندگى كردند و در همين دوره، سرپرستى شيعيان را از ناحيه امام زمان (عج) به عهده داشتند.

اما گروه دوم، يعنى نايبان عام امام زمان (عج) فقها و مجتهدان جامع الشرايطاند كه در دوران غيبت كبرا زندگى مى كنند و براساس دليل هاى عقلى و نقلى، سرپرستى شيعيان را از ناحيه امام زمان (عج) به عهده دارند. وظيفه شيعيان نيز در عصر غيبت كبرا پيروى از آنان، گرفتن معارف دين از آنان و عمل به وظايف شرعى، به ويژه مناسك حج، طبق فتاواى آنان است؛ زيرا روايات متعددى بر اين وظايف دلالت دارد.


1- عرفان حج، عبدالله جوادى آملى، ص٨٢. با اندكى تصرف

ص:103

در ذيل به برخى از اين گونه روايات اشاره مى شود. امام هادى (ع) در اين زمينه مى فرمايد:

اگر در غيبت امام قائم (عج) علمايى نبودند كه مردم را به سوى او دعوت كنند، با براهين الهى از او دفاع نمايند، بندگان مستضعف خدا را از دام ابليس و يارانش برهانند و از بند نواصب (دشمنان اهل بيت) رهايى بخشند، همه مردم از دين خدا دست مى كشيدند و مرتد مى شدند. لكن علما كسانى اند كه زمام قلوب شيعيان ضعيف ما را در دست دارند و مهار مى كنند؛ همچون ناخداى كشتى كه سكّان آن را در دست دارد. اين گروه همان شخصيت هاى برتر نزد خداوندند.(1)

امام زمان (عج) در جواب «اسحاق بن يعقوب» به «عمرى» نوشت:

اما ظهور فرج در اختيار خداست. تعيين كنندگان وقت، دروغ مى گويند. در پيش آمدها به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا آنها حجت من اند بر شما و من حجت خدايم.(2)

مراد از اين راويان حديث، همان علماى دين اند كه ويژگى هايشان از سوى اهل بيت عليهم السلام بيان شده است. همچنان كه امام حسن عسكرى (ع) درباره فقها و شاخصه هاى آنها مى فرمايد:


1- لَوْلَا مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَة قَائِمِكُمْ ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِينَ إِلَيْهِ وَ الدَّالِّينَ عَلَيْهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللهِ وَ الْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِى أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللهِ وَ لَكِنَّهُمُ الَّذِينَ يُمْسِكُونَ أَزِمَّة قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّيعَة كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَة سُكَّانَهَا أُولَئِكَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ؛ الاحتجاج، ص١٨.
2- أَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللهِ وَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَة فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاة حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِى عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّة اللهِ ؛ بحارالانوار، ج٧5، ص٣٨٠.

ص:104

فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ.(1)

پس هر فقيهى كه مراقب نفس و حافظ دين خود باشد، با نفس خود مخالفت كند و مطيع امر مولا باشد، بر عوام است كه از چنين فقيهى تقليد كنند.

امام صادق (ع) در اين زمينه مى فرمايد:

نظر كنند به شخصى كه حديث ما را روايت مى كند، در حلال و حرام ما صاحب نظر است و احكام ما را مى فهمد، بايد به حكميت او راضى شوند. من او را حاكم شما قرار دادم. اگر طبق دستور ما حكم داد و يكى از آنها از او نپذيرفت، حكم خدا را سبك شمرده و ما را رد كرده است و آنكه ما را رد كند، خدا را رد كرده و اين در مرز شرك به خداست.(2)

نكته ها

از روايات مذكور، نكاتى استفاده مى شود كه برخى از آنها وظايف فقها نسبت به مردم و برخى ديگر وظايف مردم نسبت به فقها را بيان مى كند:

١. وظايف فقها:

الف) محافظت از دين مردم ( حَافِظاً لِدِينِهِ) ؛


1- بحارالانوار، ج٢، ص٨٨.
2- انظروا إلى مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فارْضَوا بِهِ حَكَماً فَإِنِّى قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمنا وَ لَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُكْمِ اللهِ اسْتَخَفَّ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَادُّ عَلَى اللهِ وَ هُوَ عَلَى حَدٍّ مِنَ الشِّرْكِ بِاللهِ ؛ كافى، ج٧، ص4١٢.

ص:105

ب) مخالفت با هوا و هوس خود ( مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ) ؛

ج) اطاعت عملى از دستورات خداوند ( مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ) ؛

د) دعوت كردن مردم به سوى امام زمان (عج) ( الدَّاعِينَ إِلَيْهِ) ؛

ه) معرفى امام زمان (عج) به مردم ( الدَّالِّينَ عَلَيْهِ) ؛

و) دفاع از دين و فرهنگ مهدوى (الذَّابِّينَ عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللهِ) ؛

ز) صيانت و حفاظت از مردم در برابر شبهات ( المُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ) ؛

ح) رهبرى و سرپرستى مردم ( يُمْسِكُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّيعَةِ كَمَا يُمْسِكُ صَاحِبُ السَّفِينَةِ سُكَّانَهَا) .

٢. وظايف مردم:

الف) رجوع به فقها ( أَمَّا الحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَي رُوَاةِ حَدِيثِنَا) ؛

ب) راضى بودن مردم به فتواى فقها ( فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمٍ وَ لَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُكْمِ اللهِ اسْتَخَفَّ) ؛

ج) حجت بودن قول فقها ( فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ) ؛

د) لزوم پيروى مردم از فقها ( فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ) .

ص:106

ص:107

فصل دوم: شرايط كمال حج در دوران غيبت كبرى

احساس حضور امام زمان (عج) در موسم

افزون بر شرايط صحت حج، شرايطى نيز وجود دارد كه مربوط به كمال حج است. به عبارت ديگر، اين شرايط، حج انسان را در رديف حج انسان هاى كامل قرار مى دهد. يكى از آن شرايط، احساس حضور امام زمان (عج) در موسم حج و ديدن اعمال حاجيان است و ديگرى عقيده به عرضه اعمال بر آن حضرت است؛ زيرا براساس روايات، پيامبر (ص) و امامان عليهم السلام بر اعمال همگان ناظرند. وجود مبارك حضرت بقيةالله، حجةبن الحسن (ع) افزون بر آنكه هر سال در مراسم حج، به ويژه در عرفات و منا حضور دارد و اعمال و رفتار حاجيان را مى بيند، اعمال مردم نيز بر آن حضرت عرضه مى شود كه در اين باره، روايات فراوانى داريم.

چنان كه امام صادق (ع) مى فرمايد:

ص:108

در هر بامداد، كردار بندگان نيكوكار و فاسق بر رسول خدا (ص) عرضه مى شود. پس برحذر باشيد [از كردار ناشايست] و همين است معناى قول خداوند: «عمل كنيد! خدا و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مى بينند»(1)

«سماعة» مى گويد:

از امام صادق (ع) شنيدم كه مى فرمود: «چرا پيغمبر (ص) را ناخوش و اندوهگين مى كنيد؟» مردى گفت: «ما چگونه او را ناخوش مى كنيم؟ !» فرمود: «مگر نمى دانيد كه اعمال شما بر آن حضرت عرضه مى شود و چون گناهى در آن ببيند، اندوهگينش مى كند؟ پس به پيغمبر بدى نكنيد و او را [با عبادات و طاعات خويش] مسرور سازيد.(2)

در روايت ديگرى چنين آمده است:

«عبدالله بن ابان» كه نزد حضرت رضا (ع) منزلتى داشت، مى گويد به آن حضرت عرض كردم: «براى من و خانواده ام به درگاه خدا دعا بفرما» . فرمود: «مگر من دعا نمى كنم؟ ! به خدا كه اعمال شما در هر صبح و شام بر من عرضه مى شود» . عبدالله مى گويد: «من اين مطلب را بزرگ شمردم» . به من فرمود: «مگر تو كتاب خداوند عزوجل را نمى خوانى كه مى فرمايد: بگو [اى


1- تُعْرَضُ الْأَعْمَالُ عَلَى رَسُولِ اللهِ ص أَعْمَالُ الْعِبَادِ كُلَّ صَبَاحٍ أَبْرَارُهَا وَ فُجَّارُهَا فَاحْذَرُوهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ تَعَالَى اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ؛ كافى، ج ١، ص ٢١٩.
2- سَمِعْتُهُ يَقُولُ مَا لَكُمْ تَسُوءُونَ رَسُولَ اللهِ ص فَقَالَ رَجُلٌ كَيْفَ نَسُوؤُهُ فَقَالَ أَمَا تَعْلَمُونَ أَنَّ أَعْمَالَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيْهِ فَإِذَا رَأَى فِيهَا مَعْصِيَة سَاءَهُ ذَلِكَ فَلَا تَسُوءُوا رَسُولَ اللهِ وَ سُرُّوه ؛ كافى، ج١، ص٢١٩.

ص:109

محمد] عمل كنيد! خدا و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را مى بينند. به خدا كه آن مؤمن، على بن ابى طالب است»(1)

البته در بعضى از اين اخبار، تنها سخن از پيامبر (ص) به ميان آمده است؛ در پاره اى ديگر از على (ع) و در بعضى ديگر پيامبر و امامان همگى ذكر شده اند. همان طور كه بعضى تنها عصر پنجشنبه را وقت عرض اعمال مى شمارند، بعضى همه روز، بعضى هفته اى دوبار، بعضى در آغاز هر ماه و بعضى به هنگام مرگ و گذاردن در قبر.

روشن است كه اين روايات، منافاتى با هم ندارند و همه آنها مى توانند صحيح باشند. درست همانند اينكه در بسيارى از مؤسسات، گزارش كاركرد روزانه را همه روز، گزارش كار هفته را در پايان هفته و گزارش كار ماه يا سال را در پايان ماه يا سال به مسئولان بالاتر مى دهند.

مسئله عرض اعمال، اثر تربيتى بسيارى در معتقدان به آن دارد؛ زيرا اگر انسان بداند كه افزون بر خدايى كه همه جا ناظر بر اعمال است، پيامبر (ص) و پيشوايان نيز، هر روز يا هر هفته از هر عملى، اعم از خوب يا بد در هر نقطه و هر مكان آگاه مى شوند، بدون شك در اعمال خود مراقبت بيشترى خواهد كرد. درست مثل اينكه كاركنان مؤسسه اى بدانند هر روز يا هر هفته گزارش تمام جزئيات اعمال آنها به مسئولان بالاتر داده مى شود.


1- عَبْداللهِ بن أَبَانٍ الزَّيَّاتِ وَ كَانَ مَكِيناً عِنْدَ الرِّضَا ع قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع ادْعُ اللَهَ لِى وَ لِأَهْلِ بَيْتِى فَقَالَ أَوَلَسْتُ أَفْعَلُ وَ اللهِ إِنَّ أَعْمَالَكُمْ لَتُعْرَضُ عَلَى فِى كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَة قَالَ فَاسْتَعْظَمْتُ ذَلِكَ فَقَالَ لِى أَمَا تَقْرَأُ كِتَابَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ قَالَ هُوَ وَ اللهِ عَلِى بن أَبِي طَالِبٍ؛ كافى، ج١، ص٢٢٠.

ص:110

همچنين اگر انسان باور داشته باشد كه امام زمان (عج) هر ساله در مراسم حج حضور مى يابد و بر اعمال حاجيان نظارت مى كند، يعنى افزون بر نظارت روزانه حضرت، در مراسم حج نيز هر لحظه بر اعمال حاجيان اشراف دارد و نظارت مى كند، اثر تربيتى بس بزرگى در انسان ايجاد مى كند و او را از گناه حفظ مى كند؛ زيرا وقتى انسان اعتقاد داشته باشد افزون بر خدا و رسولش، چشم نظاره گر ديگرى نيز مراقب اعمال اوست، بى شك بيشتر مواظب اعمال خويش خواهد بود و بيشتر به آن توجه مى كند؛ همچنان كه به تصريح بسيارى از روايات، آن حضرت در موسم حج، حضور دارد كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى شود:

امام صادق (ع) در اين زمينه مى فرمايد:

يَفقِدُ النّاسُ إِمامَهُم. يَشهَدُ المَوسِمَ فَيَراهُم وَلا يَرَونَه.(1)

مردم امامشان را نيابند، او در موسم حج حاضر مى شود و مردم را مى بيند، اما آنها او را نمى بينند.

همچنين حضرت فرمود:

إِنَّ لِلْقَائِمِ غَيْبَتَيْنِ يَرْجِعُ فِى إِحْدَاهُمَا وَ فِى الْأُخْرَى لَا يُدْرَى أَيْنَ هُوَ يَشْهَدُ المَوَاسِمَ يَرَى النَّاسَ وَ لَا يَرَوْنَهُ.(2)

قائم را دو غيبت است، در يكى از آنها برمى گردد و در ديگرى معلوم نمى شود كجاست. در موقع حج حضور مى يابد و مردم را مى بيند، ولى كسى او را نمى بيند.


1- كافى، ج١، ص٣٣٧.
2- الغيبه، ص١٧6.

ص:111

همچنين نايب خاص امام زمان (عج) ، محمد بن عثمان عَمْري رضى الله عنه مى گويد:

وَاللهِ إنَّ صاحِبَ هَذَا الْأَمرِ لََيحضُرُ المَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ، يَرَي النّاسَ وَيَعرِفُهم وَيَرَونَه وَلَا يَعرِفُونه.(1)

به خدا قسم! صاحب اين امر (امام زمان) ، همه ساله در موسم حج حاضر مى شود و مردم را مى بيند و مى شناسد و مردم نيز او را مى بينند، اما نمى شناسند.

از اين روايات دو نكته استفاده مى شود:

١. حضور همه ساله امام در مراسم حج؛

٢. در مراسم حج، امام زمان (عج) مردم را مى بيند و مى شناسد، ولى مردم او را مى بينند و نمى شناسند. البته ديده نشدن امام در روايت اول حمل بر اين مى شود كه مردم، ايشان را نمى شناسند؛ زيرا نشناختن، در واقع نوعى نديدن به حساب مى آيد.

آرى، در توجيه حضور همه ساله امام زمان (عج) در مراسم حج، بايد گفت كه در واقع، مقبول بودن حج به حضور امام معصوم است. امام زمان (عج) نيز با حضور خويش، رهبرى حج را به عهده دارد و با هدايت و رهبرى ايشان است كه حج مردم، نزد خدا پذيرفته مى شود. ازاين رو بايد مردم قبل از هر چيز، رهبر و اميرالحاج را به خوبى بشناسند و حضور وى را همواره در احساس خود داشته باشند تا با شناخت كامل به مناسك حج مقبول بپردازند.


1- من لايحضره الفقيه، ج٢، ص5٢٠.

ص:112

«جعفر حميرى» در اين زمينه از محمدبن عثمان پرسيد:

أَ رَأَيْتَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ نَعَمْ وَ آخِرُ عَهْدِى بِهِ عِنْدَ بَيْتِ اللهِ الحَرَامِ وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِى مَا وَعَدْتَنِى.(1)

آيا صاحب الأمر را ديده اى؟ گفت: «آرى و آخرين ديدار نزد بيت الله الحرام بود كه حضرت مى گفت: پروردگارا! آنچه به من وعده فرموده اى برآور» .

حميرى در روايت ديگرى مى گويد از نايب دوم شنيدم كه مى گفت:

رَأَيْتُهُ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِ مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ فِى المُسْتَجَارِ وَ هُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ انْتَقِمْ لِى مِنْ أَعْدَائِى.(2)

امام مهدى (عج) را ديدم كه در مستجار به پرده هاى كعبه آويخته شده بود و مى گفت: «پروردگارا! از دشمنان من انتقام بگير» .

همچنين «عبدالله بن صالح» مى گويد:

أَنَّهُ رَآهُ عِنْدَ الحَجَرِ الْأَسْوَدِ وَ النَّاسُ يَتَجَاذَبُونَ عَلَيْهِ وَ هُوَ يَقُولُ مَا بِهَذَا أُمِرُوا.(3)

خود او، آن حضرت را نزد حجرالأسود ديده است. مردم [براى بوسيدن حجر] نزاع و كشمكش داشتند و آن حضرت مى فرمود: به اين وضع مأمور نشده اند [بلكه اگر بوسيدن بدون مزاحمت ممكن شد بايد ببوسند، وگرنه به اشاره با دست اكتفا كنند].

پس اى زائر خانه دوست كه به سرزمين وحى قدم نهادى، همواره


1- كمال الدين، ج٢، ص44١.
2- همان.
3- كافى، ج١، ص٣٣١.

ص:113

خود را در محضر امام زمانت (عج) ببين؛ شايد زائرى كه در جوار تو به سعى و طواف مشغول است، امام زمانت باشد؛ زيرا او تو را مى بيند، اما چه بسا تو او را مى بينى، ولى نمى شناسى و به علت نشناختن او، در حضورش بى ادبى كنى. پس در اين سفر روحانى تا مى توانى بكوش ادب با خدا و خلق خدا را رعايت كنى. ازاين رو در برخورد با زائران ديگر، همواره جانب ادب و احترام را نگه دار، تند خويى مكن و به بحث و جدال مپرداز تا عنايت حضرت شامل حال تو شود.

حكايات ديدار با امام زمان (عج) در موسم حج

كعبه يك سنگ نشانى است كه ره گم نشود حاجى احرام دگر بند، ببين يار كجاست

در كتاب هاى معتبرى كه انديشمندان شيعه درباره امام زمان (عج) نوشته اند، داستان هاى متعددى درباره تشرف برخى عالمان برجسته به حضور امام زمان (عج) در موسم حج آمده است.

شيخ طوسى رحمه الله در كتاب «غيبت» از قول «حبيب بن محمد بن يونس بن شاذان صنعانى» مى نويسد:

بر «على بن ابراهيم بن مهزيار اهوازى» وارد شدم و از بازماندگان امام حسن عسكرى (ع) سؤال كردم. ايشان گفت: «مطلب بزرگى را از من پرسيدى» .

من بيست مرتبه به حج رفتم و در تمام اين سفرها قصدم ديدن امام زمان (عج) بود، ولى موفق نشدم تا آنكه شبى در خواب ديدم كسى مى گويد: «اى على بن ابراهيم! خداوند به تو فرمان داده است كه امسال

ص:114

نيز حج كنى!» .

چون موسم حج فرا رسيد، كارم را رو به راه كردم و به جانب مدينه رهسپار شدم. هنگامى كه به مدينه رسيدم، از بازماندگان امام حسن عسكرى (ع) جويا شدم، ولى اثرى از او نيافتم. در آنجا نيز پيوسته درباره منظورم فكر مى كردم تا آنكه به قصد مكه از مدينه خارج شدم. چون به «جحفه» رسيدم، يك روز در آنجا ماندم. آن گاه به سوى «غدير» كه در چهار ميلى جحفه بود حركت كردم. وقتى به مسجد جحفه رسيدم، نماز گزاردم و صورت به خاك نهادم و براى تشرف به خدمت فرزند امام يازدهم دعا و تضرع كردم. سپس به سمت «عسفان» و از آنجا به مكه رفتم و چند روزى در آنجا ماندم و به طواف خانه خدا و اعتكاف در مسجدالحرام پرداختم.

شبى در اثناى طواف، جوان زيباى خوشبويى را ديدم كه به آرامى راه مى رود و در اطراف خانه طواف مى كند. دلم متوجه او شد. برخاستم و به جانب او رفتم و تكانى به او دادم تا متوجه من شد. پرسيد: «از مردم كجايى؟» گفتم: «از اهل عراق» . پرسيد: «كدام عراق؟» گفتم: «اهواز» . پرسيد: «خصيب (خضيب) را مى شناسى؟» گفتم: «خدا او را رحمت كند. دعوت حق را اجابت كرد» . گفت: «خدا او را رحمت كند كه شب ها را بيدار بود و به درگاه خداوند بسيار مى ناليد و پيوسته اشكش جارى بود» . سپس پرسيد: «على بن ابراهيم مهزيار را مى شناسى؟ !» گفتم: «على بن ابراهيم منم» . گفت: «اى ابوالحسن! خدا تو را نگهدارد. علامتى را كه ميان تو و امام حسن عسكرى (ع) بود، چه كردى؟» گفتم: «اينك نزد من است» . گفت: «آن را بيرون بياور» . من دست در جيب بردم و آن را در

ص:115

آوردم. وقتى آن را ديد ديدگانش پر از اشك شد و گريست، به طورى كه لباس هايش از اشك، تر شد.

آن گاه فرمود: «اى پسر مهزيار! خداوند به تو اذن مى دهد! خداوند به تو اذن مى دهد. [دو بار فرمود] به اقامتگاه خود برو و صبر كن تا شب فرا رسد و تاريكى آن، مردم را فراگيرد. سپس برو به جانب [شعب بنى عامر] كه در آنجا مرا خواهى ديد» .

من به منزل خود رفتم. چون احساس كردم وقتش فرا رسيده است، اثاثم را جمع كردم. سپس لوازم را بار شتر كردم و به سرعت حركت كردم تا به شعب بنى عامر رسيدم.

ديدم همان جوان ايستاده است و بانگ مى زند كه اى ابوالحسن! بيا نزد من! چون نزديك وى رسيدم، ابتدا سلام كرد و گفت: «اى برادر با ما راه بيا» . با هم راه رفتيم و گفت وگو مى كرديم تا آنكه كوه هاى عرفات را پشت سر گذاشتيم و به طرف كوه هاى منا رفتيم. وقتى از آنجا نيز گذشتيم به ميان كوه هاى طائف رسيديم.

چون صبح كاذب دميد به من دستور داد كه پياده شوم و نماز شب بخوانم. بعد از نماز شب دستور داد كه نماز «وتر» بخوانم. من هم نماز وتر را خواندم، و اين فايده اى بود كه از وى كسب كردم. سپس امر كرد كه سجود كنم و تعقيب بخوانم. آن گاه نمازش را تمام كرد و سوار شد و به من هم دستور داد سوار شوم. با وى حركت كردم تا آنكه قله كوه طائف پيدا شد. پرسيد: «آيا چيزى مى بينى؟» گفتم: «آرى، تل ريگى مى بينم كه خيمه اى بر بالاى آن است و نور از داخل آن مى درخشد» . وقتى آن را ديدم خوشحال گشتم. گفت: «اميد و آرزوى تو در آنجاست» .

ص:116

آن گاه گفت برادر با من بيا. او مى رفت و من هم از همان راه مى رفتم تا اينكه از بلندى كوه پايين آمديم. سپس گفت: «پياده شو كه در اينجا سركشان، ذليل و جباران، خاضع مى شوند» . آن گاه گفت: «مهار شتر را رها كن» . گفتم: «به دست چه كسى بدهم؟»

گفت: «اينجا حرم قائم آل محمد است. كسى جز افراد با ايمان بدينجا راه نمى يابد و هيچ كس جز مؤمن از اينجا بيرون نمى رود. من هم مهار شترم را رها كردم و با او رفتم تا نزديك چادر رسيديم.

او نخست به درون چادر رفت و به من دستور داد كه در بيرون چادر توقف كنم تا او برگردد. سپس گفت: «داخل شو كه در اينجا جز سلامتى چيزى نيست» . من وارد چادر شدم و آن حضرت را ديدم نشسته و دو برد يمانى پوشيده كه قسمتى از يكى را روى دوش انداخته است.

اندامش در لطافت مانند گل بابونه و رنگ مباركش در سرخى همچون گل ارغوانى بود كه قطراتى از عرق مثل شبنم بر آن نشسته باشد، ولى چندان سرخ نبود. قد مباركش مانند شاخه درخت «بان»(1)يا «چوبه ريحان» بود. جوانى پاكيزه و پاك سرشت بود كه نه بسيار بلند و نه خيلى كوتاه، بلكه قدى متوسط داشت. سر مباركش گرد، پيشانى اش گشاده، ابروانش بلند و كمانى، بينى اش كشيده و ميان برآمده، صورتش كم گوشت و بر گونه راستش خالى مانند پاره مشكى بود كه بر روى عنبر


1- «بان» ، نام درختى است كه تنه آن راست و نرم است. برگ آن، مانند برگ درخت صفصاف و از تخم آن روغن خوشبو مى گيرند. اندام رسا را به آن درخت بلند تشبيه مى كنند. المنجد

ص:117

كوبيده، قرار دارد. هنگامى كه حضرتش را ديدم، سلام كردم و جوابى بهتر از سلام خود شنيدم.

سپس مرا مخاطب ساخت و احوال مردم عراق را پرسيد. عرض كردم: «آقا! مردم عراق (شيعيان) در كمال ذلت به سر مى برند و ميان ساير مردم خوارند» . فرمود: «پسر مهزيار! روزى فرا مى رسد كه شما بر آنان مسلط شويد و مالك آنها (مردم غير شيعه) باشيد؛ چنان كه امروز آنها بر شما مسلط شده اند. آنها در آن روز ذليل و خوار خواهند بود» .

عرض كردم: «آقا! جاى شما از ما دور و آمدنتان طول كشيده است!» فرمود: «پسر مهزيار! پدرم ابومحمد (امام حسن عسكرى (ع)) از من پيمان گرفت كه مجاور قومى نباشم كه خداوند بر آنها غضب كرده است و در دنيا و آخرت مورد نفرت و مستحق عذاب دردناك اند. همچنين امر فرمود كه جز در كوه هاى سخت و بيابان هاى هموار نمانم. به خدا قسم، مولاى شما (امام حسن عسكرى (ع)) خود رسم تقيه پيش گرفت و مرا نيز امر به تقيه فرمود و من اكنون در تقيه به سر مى برم تا روزى كه خداوند به من اجازه دهد و قيام كنم» .

عرض كردم: «آقا! چه وقت قيام مى فرمايى؟» فرمود: «موقعى كه راه حج را بر شما ببندند، خورشيد و ماه در يك جا جمع شوند و نجوم و ستارگان در اطراف آن به گردش درآيند» . عرض كردم:

«يابن رسول الله! اين علائم كى خواهد بود؟» فرمود: «در فلان سال و فلان سال «دابة الارض» در بين صفا و مروه قيام كند، درحالى كه عصاى موسى و انگشتر سليمان با او باشد و مردم را به سوى محشر سوق دهد» . [دابة الارض، يعنى متحرك در روى زمين و مقصود

ص:118

خود آن حضرت است].

على بن مهزيار افزود: «چند روز در خدمت حضرت ماندم. بعد از آنكه به منتهاى آرزوى خود رسيدم، اجازه گرفتم و به طرف منزلم برگشتم. به خدا قسم از مكه به كوفه آمدم، درحالى كه فقط غلام خدمتكار همراه داشتم و هيچ گونه خطرى نديدم»(1)

شيخ صدوق نيز ماجراى ديدار «أزدى» با صاحب الزمان را از قول او چنين نقل مى كند:

در شوط هفتم طواف متوجه شدم كه در طرف راست كعبه گروهى اجتماع كرده اند و جوان خوش صورت و خوشبويى كه آثار هيبت و عظمت از چهره اش نمايان بود، با زبان شيرينى براى مردم سخن مى گفت. من به طرف او رفتم تا با وى حرف بزنم. مردم مرا از نزديك شدن به طرف او منع كردند. پرسيدم: «اين كيست؟» گفتند: «اين فرزند حضرت رسول (ص) است كه هر سال، يك روز براى مردم ظاهر مى شود و با خواص خود سخن مى گويد» . به طرف او رفتم و عرض كردم: «اى آقاى من! آمده ام تا مرا هدايت كنيد» . او سنگ ريزه اى به من داد و من ديدم يك تكه طلاست. سپس از من پرسيد: «حجت بر تو ثابت شد؟ حق را درك كردى و بصيرت يافتى؟ ! مرا مى شناسى؟» گفتم: «نمى شناسم» . فرمود: «من مهدى و قائم زمانم. من زمين را پس از جور و ستم، از عدل و داد پر خواهم كرد. زمين هرگز از


1- الغيبه، ص٢6٣. با اندكى تصرف

ص:119

حجت خالى نمى شود و مردم در «فترت» نمى مانند. اين موضوع در دست تو امانت است و به برادرانت كه از اهل حق اند برسان» (1)

«ابونعيم انصارى زيدى» مى گويد من در مكه بودم و با جمعى از «مقصره» ، از جمله محمودى، علايى كلينى، ابوهاشم دينارى و ابوجعفر احول همدانى كه حدود سى مرد بودند، نزد مستجار، كنار كعبه نشسته بوديم. در ميان اين جمع به نظر من جز «محمد بن قاسم عقيلى» كسى مخلص نبود. روز ششم ذي حجه سال ٢٩٣ه. ق انجمن كرده بوديم. به ناگاه از صف طواف، جوانى نزد ما بيرون آمد كه در دو «ازار» محرم بود و نعلين در دست داشت. چون چشم ما بدو افتاد، از هيبت او همه از جا برخاستيم و احترام كرديم و كسى از ما نبود كه بر پا نايستاده باشد و به او سلام نكرده باشد. او در ميان ما نشست و به راست و چپ نگريست و فرمود: «شما مى دانيد كه ابوعبدالله امام ششم در دعاى «الحاح» چه مى گفت؟» گفتيم: «چه مى گفت؟» فرمود: «مى گفت بار خدايا! من از تو خواهش دارم بدان نام تو كه آسمان بدان برپاست و زمين بدان برجاست


1- قَالَ بَيْنَا أَنَا فِى الطَّوَافِ وَ قَدْ طُفْتُ سِتّاً وَ أُرِيدُ السَّابِعَ فَإِذَا بِحَلْقَة عَنْ يَمِينِ الْكَعْبَة وَ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ طَيِّبُ الرَّائِحَة هَيُوبٌ مَعَ هَيْبَتِهِ مُتَقَرِّبٌ إِلَى النَّاسِ يَتَكَلَّمُ فَلَمْ أَرَ أَحْسَنَ مِنْ كَلَامِهِ وَ لَا أَعْذَبَ مِنْ مَنْطِقِهِ فِى حُسْنِ جُلُوسِهِ فَذَهَبْتُ أُكَلِّمُهُ فَزَبَرَنِى النَّاسُ فَسَأَلْتُ بَعْضَهُمْ مَنْ هَذَا فَقَالُوا هَذَا ابن رَسُولِ اللهِ يَظْهَرُ لِلنَّاسِ فِى كُلِّ سَنَة يَوْماً لِخَوَاصِّهِ يُحَدِّثُهُمْ فَقُلْتُ سَيِّدِى مُسْتَرْشِداً أَتَاكَ فَأَرْشِدْنِى فَنَاوَلَنِى حَصَاة وَ كَشَفْتُ يَدِى عَنْهَا فَإِذَا بِسَبِيكَة ذَهَبٍ فَذَهَبْتُ فَإِذَا أَنَا بِهِ ع قَدْ لَحِقَنِى فَقَالَ لِى ثَبَتَتْ عَلَيْكَ الحُجَّة فَظَهَرَ لَكَ الحَقُّ وَ ذَهَبَ عَنْكَ الْعَمَى أَ تَعْرِفُنِى فَقُلْتُ لَا فَقَالَ أَنَا المَهْدِى وَ أَنَا قَائِمُ الزَّمَانِ أَنَا الَّذِى أَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّة وَ لَا تَبْقَى النَّاسُ فِى فَتْرَة وَ هَذِهِ أَمَانَة فَحَدِّثْ بِهَا إِخْوَانَكَ مِنْ أَهْلِ الحَق ؛ كمال الدين، ص444.

ص:120

و بدان حق را از باطل جدا مى كنى و بدان جداها را گرد مى آورى و گرد شده را پريشان مى سازى و بدان ريگ ها را مى شمارى و كوه ها را مى سنجى و دريا را پيمانه مى گيرى، كه بر محمد و خاندانش رحمت فرستى و در هر كارم به من گشايش دهى» . سپس برخاست به طواف رفت و ما همه به احترامش ايستاديم تا برگشت و فراموش كرديم بپرسيم تو كيستى؟

چون فردا همين وقت شد، باز از صف طواف جدا شد و نزد ما آمد و چون روز گذشته به احترام او بر پا ايستاديم و باز در ميان ما نشست و به راست و چپ نگريست و فرمود: «آيا مى دانيد اميرالمؤمنين (ع) پس از نماز فريضه چه مى گفت؟»

عرض كرديم: «چه مى گفت؟» فرمود: «مى گفت: بارخدايا! آوازها به سوى تو بلند است و صورت ها بر آستان تو به خاك است. گردن ها براى تو فرود آمده است و محاكمه اعمال با توست. اى بهترين سؤال شده و اى بهترين عطابخش! اى راستگو! اى آفريننده! اى كسى كه دستور دعا دادى و ضامن اجابت شدى! اى كسى كه فرمودى مرا بخوانيد تا پاسخ گويم! اى كسى كه فرمودى «هنگامى كه بندگانم از تو درباره من سؤال كنند [بگو] من نزديكم و دعاى دعا كننده را به هنگامى كه مرا مى خواند، پاسخ مى گويم. پس بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راه يابند [و به مقصد برسند]» . اى كسى كه گفتى: «اى بندگان من كه برخود اسراف و ستم كرده ايد، از رحمت خدا نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى آمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است» .

سپس بعد از ذكر اين دعا به راست و چپ نگريست و فرمود:

ص:121

«مى دانيد اميرالمؤمنين در سجده شكر چه مى فرمود؟» عرض كرديم: «چه مى فرمود» . فرمود: «مى گفت: اى كسى كه اصرار اصراركننده ها جز جود و كرم او نيفزايد! اى كسى كه خزينه هاى آسمان ها و زمين از آن اوست! اى كسى كه خزينه هر كم و بيش از اوست! اى كسى كه بدكردارى من، تو را از خوشرفتارى با من باز نمى دارد، از تو خواهش دارم كه با من چنان كنى كه شايسته توست؛ زيرا تو اهل جود و كرم و گذشتى. پروردگارا! با من چنان كن كه شايسته آنى. تو بر كيفر دادن، توانايى و من درخور آنم. نه در برابرت دفاعى دارم و نه پوزشى. من از گناهانم بيزارم و رو به سوى تو دارم. من به گناهان خود اعتراف مى كنم تا از من درگذرى كه تو بهتر از من آنها را مى دانى. به سوى تو برگشتم از هر خطايى كه كردم. پروردگارا! از هر بدى كه كردم مرا بيامرز. به من مهربانى كن و از آنچه مى دانى درگذر؛ زيرا تو عزيزتر و كريم ترى» .

سپس برخاست و به طواف رفت و ما هم به احترام او برخاستيم.

باز فردا همين وقت برگشت و ما هم، چون گذشته به پيشواز او به پا خاستيم و در ميان ما نشست و به راست و چپ نگريست و فرمود: «على بن الحسين (امام چهارم) را شيوه اين بود كه در اينجا [با دست خود اشاره به حجر و زير ميزاب طلا كرد] به سجده مى رفت و مى گفت: «بنده كوچكت بر آستان توست. مستمندت بر آستان توست. از تو خواهشى دارم كه جز تو بر آن توانايى ندارد» . سپس به راست و چپ نگريست و رو به محمد بن قاسم علوى كرد و فرمود: «اى محمد بن قاسم! تو عاقبت بخيرى ان شاءالله» و برخاست و به طواف رفت.

ص:122

همه ماها آنچه از دعا به ما آموخت، ياد گرفتيم. ولى فراموش كرديم كه از حال او جويا شويم، تا آنكه روز آخر اقامت در مكه، محمودى رو به ما كرد و گفت: «اين جوان را شناختيد؟» گفتيم: «نه» . گفت: «به خدا اين صاحب الزمان بود» . گفتيم: «اى ابوعلى! از كجا مى گويى؟» . گفت: «من هفت سال است كه از درگاه خدا خواهش داشتم كه صاحب الزمان را به من بنمايد. يك شب عرفه بود كه همين جوان را ديدم كه دعاى شب عرفه را مى خواند. از او پرسيدم: «از كدام مردمى؟» گفت: «از اين مردم» . پرسيدم: «از كدام قسم مردم؛ از عرب يا از موالى؟» گفت: «از مردم عرب» . پرسيدم: «از كدام تيره عرب ها؟» گفت: «از شريف ترين و بزرگوارترين آنان» . پرسيدم: «شريف ترين و بزرگوارترين آنان چه كسانى اند؟» گفت: «بنى هاشم» . پرسيدم: «از كدام خاندان بنى هاشم؟» گفت: «از صاحب برترين مقام و بلندترين درجه» . پرسيدم: «آنها كدام خاندان بنى هاشم اند؟» گفت: «آنان كه سرّها را شكافتند، مردم را اطعام كردند و در دل شب كه مردم خوابند، نماز به جاى آوردند» .

من دانستم كه او علوي نژاد است و او را براى آنكه از نژاد على بود، دوست داشتم. ولى يكباره از نظرم پنهان شد و ندانستم به آسمان بالا رفت يا به زمين فرو شد. از مردمى كه اطرافش بودند پرسيدم: «شما اين علوى را مى شناسيد؟» گفتند: «آرى، او هر سال با ما پياده به مكه مى آيد» . گفتم: «سبحان الله به خدا من در او اثر پياده روى نديدم» .

سپس از عرفه با دلى مالامال از غم فراقش به «مزدلفه» برگشتم و در آنجا خوابيدم. در خواب رسول خدا (ص) را ديدم كه به من فرمود: «اى محمد! مقصود خود را ديدى؟» عرض كردم: «اى آقاى من! كدام بود؟»

ص:123

فرمود: «آن را كه در سر شب ديدى صاحب الزمان شما بود»(1)

«آرى، وجود مبارك حضرت بقيّة الله، حجة بن الحسن (عج) هر سال در مراسم حج حضور دارد. (2)همچنين بسيارى از شاگردان خاصش كه تربيت شده اويند، در مراسم حضور دارند. حضرت (ع) مى تواند به شاگردان خود از راه ملكوت بفهماند كه چه كسى انسان است و چه كسى حيوان. ممكن است كسى در سرزمين عرفات و منا به وجود مبارك بقية الله الاعظم دعا هم بكند و دعاى فرج را هم بخواند، اما قلب او قلب انسان نباشد. ممكن است كسى مشكلى داشته باشد و مشكلش ناخودآگاه به بركت حضرت حجت (عج) حل شود؛ اما چنين نيست كه اگر عملى خارق عادت در حج يا در منا و عرفات پيدا شد، مستقيماً توسط وجود مبارك حضرت حجت باشد. احتمال دارد، وجود حضرت باشد و احتمال دارد اوليايى باشند كه دست پرورده آن حضرت اند.

ممكن است سالمندى، زن يا مرد و يا ناواردى راه خيمه را گم كند يا در بين راه بدون توشه بماند و يكى از اولياى تربيت شده مكتب امام عصر (عج) او را راهنمايى كند. چنين نيست كه هر اثر غيبى در مراسم حج به صورت مستقيم به حضرت ولى عصر (عج) مربوط باشد. خيلى توفيق مى خواهد و چنين تشرفى براى موحّدان برگزيده پيش مى آيد كه خود حضرت (عج) به بالين او بيايد. البته عنايت ايشان شامل اوليا، شاگردان، صالحان، صديقين و شهدايى مى شود كه تربيت يافته اويند. آنان مأمورانى اند كه به دستور ايشان مشكلات ديگران را


1- كمال الدين، ج٢، ص4٧٠. با اندكى تصرف
2- بحارالانوار، ج5٢، ص١5١.

ص:124

حل مى كنند و خلاصه اينكه حضرت و دست پروردگان ايشان، باطن ما را مى بينند»(1)

عنايت ويژه امام زمان (عج) به شيعيان در موسم حج

اشاره

افزون بر اينكه امام زمان (عج) همه ساله در مراسم حج حضور دارند، عنايت هاى ويژه اى نيز به شيعيان و علاقه مندان اهل بيت عليهم السلام دارند كه در اينجا به دو نمونه از آنها اشاره مى شود:

ملاقات شيخ صدوق با امام زمان (عج) در خواب

شيخ صدوق اصل ماجرا را چنين نقل كرده است:

شبى در عالم رؤيا ديدم كه در مكه ام و گرد خانه خدا طواف مى كنم. در دور هفتم نزد حجرالأسود آمدم و آن را لمس كردم و بوسيدم. در اين هنگام، دعاهايى را كه براى زمان بوسيدن حجرالأسود است، مى خواندم. در اين حال، مولاى خود حضرت مهدى (عج) را ديدم كه بر در كعبه ايستاده است. با خاطرى پريشان به حضرت نزديك شدم. حضرت با نگاهى به رخساره ام به فراستِ خود، راز دلم را دانست. به او سلام كردم. حضرت پس از جواب سلام، فرمود: «چرا درباره غيبت، كتابى نمى نويسى تا اندوه دلت را بزدايد؟» عرض كردم: «يابن رسول الله! در اين باره كتاب نوشته ام» . حضرت پاسخ داد: «منظورمان اين نيست كه همانند گذشته بنويسى. كتابى درباره موضوع غيبت بنگار و در آن غيبت هاى پيامبران عليهم السلام را بيان كن» .


1- عرفان حج، ص٣٧. با اندكى تصرف

ص:125

چون سخن حضرت به پايان رسيد، از ديدگانم پنهان شد. من از خواب بيدار شدم و تا طلوع فجر به دعا و گريه و مناجات پرداختم؛ چون صبح دميد، نگارش اين كتاب را آغاز كردم.(1)

ملاقات سيد بحرالعلوم با امام زمان (عج) در مكه

«آخوند, ملا زين العابدين سلماسى» از ناظر كارهاى سيد بحرالعلوم نقل مى كند:

در مدتى كه سيد در مكه سكونت داشت، با آنكه در شهر غربت به سر مى برد و از همه دوستان دور بود، از بذل و بخشش كوتاهى نمى كرد و اعتنايى به زياد شدن هزينه ها نداشت.

يك روز كه چيزى باقى نمانده بود، چگونگى حال را خدمت سيد عرض كردم، ايشان چيزى نفرمود.

برنامه سيد اين بود كه صبح طوافى دور كعبه مى كرد و به خانه مى آمد و به اتاقى مى رفت كه مخصوص خودش بود. شاگردان از هر مذهبى جمع مى شدند و او هم براى هر جمعى به روش مذهب خودشان درس مى گفت.

فرداى آن روزى كه از بى پولى شكايت كرده بودم، وقتى از طواف برگشت [و به اتاق مخصوصش رفت]، ناگاه كسى در را كوبيد. سيد به شدت مضطرب شد و خودش با عجله رفت و در را باز كرد.

شخص جليلى به هيئت اعراب داخل شد و در اتاق سيد نشست و سيد در نهايت احترام و ادب دم در نشست.


1- كمال الدين و تمام النعمه، مقدمه كتاب.

ص:126

ساعتى با هم صحبت كردند. بعد هم آن شخص برخاست. باز سيد با عجله از جا بلند شد و در خانه را باز كرد. دستش را بوسيد و آن بزرگوار را بر شترى كه كنار در خانه خوابيده بود، سوار كرد.

او رفت و سيد با رنگ پريده برگشت. حواله اى به دست من داد و گفت: «اين كاغذ، حواله اى است به مرد صرافى در كوه صفا. نزد او برو و آنچه حواله شده را بگير» .

حواله را گرفتم و نزد همان مرد بردم. وقتى آن را گرفت و در آن نظر كرد، كاغذ را بوسيد و گفت: «برو و چند حمال بياور» . من هم رفتم و چهار حمال آوردم. صراف مقدارى كه آن چهار نفر قدرت داشتند، پول فرانسه [هر پول فرانسه كمى بيشتر از پنج ريال عجم بود] آورد و ايشان برداشتند و به منزل آوردند.

پس از مدتى، روزى نزد آن صراف رفتم تا از او بپرسم كه اين حواله از چه كسى بود، اما با كمال تعجب نه صرافى ديدم و نه دكانى! از كسى كه در آنجا بود، پرسيدم: «اين صراف با چنين خصوصياتى كجاست؟» گفت: «ما اينجا هرگز صرافى نديده بوديم و اينجا مغازه فلان شخص است» .

دانستم اين موضوع، از اسرار پروردگار متعال بوده است.

همدمى حضرت خضر با امام زمان (عج) در حج

در روايات مختلف آمده است كه امام زمان (عج) در دوران غيبت داراى سى «موالى» است (1)كه آنها در خدمت حضرت اند و به فرمان حضرت به


1- بحارالانوار، ج5٢، ص١5٨.

ص:127

امور شيعيان مى پردازند. حضرت خضر (ع) ، از جمله افرادى است كه در دوران غيبت، همدم و همراه امام زمان (عج) است؛ يعنى حضرت خضر در كنار امام زمان و به امر ايشان انجام وظيفه مى كند. از جمله وظايف حضرت خضر در دوران غيبت، حضور در مراسم حج و دعا براى شيعيان است و به يقين اين حضور با امام زمان (عج) همراه است. زيرا طبق روايت، همدمى و همراهى حضرت خضر با امام زمان (عج) قطعى است. پس حج امام مهدى با حضور حضرت خضر است؛ چنان كه امام رضا (ع) مى فرمايد:

چون خضر آب زندگانى نوشيد تا نفخ صور زنده است. او نزد ما مى آيد و به ما سلام مى كند و ما صداى او را مى شنويم، ولى خود او را نمى بينيم. هر جا از وى نام برند حاضر مى شود. پس هركسى از شما نام او را مى برد، به او سلام كند. خضر هر سال در موسم حج حاضر مى شود و تمام اعمال حج را انجام مى دهد، و در عرفه مى ايستد و براى استجابت دعاى مؤمنان آمين مى گويد. خداوند وحشت قائم ما را در طول غيبتش، به وسيله انس با او برطرف مى كند و تنهايى او را به رفاقت با وى مبدل مى سازد.(1)


1- إِنَّ الخَضِرَ شَرِبَ مِنْ مَاءِ الحَيَاة فَهُوَ حَى لَا يَمُوتُ حَتَّى يُنْفَخَ فِى الصُّورِ وَ إِنَّهُ لَيَأْتِينَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْنَا فَنَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ لَا نَرَى شَخْصَهُ وَ إِنَّهُ لَيَحْضُرُ حَيْثُ ذُكِرَ فَمَنْ ذَكَرَهُ مِنْكُمْ فَلْيُسَلِّمْ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَحْضُرُ المَواسِمَ فَيَقْضِى جَمِيعَ المَناسِكِ وَ يَقِفُ بِعَرَفَة فَيُؤَمِّنُ عَلَى دُعَاءِ المُؤْمِنِينَ وَ سَيُؤْنِسُ اللهُ بِهِ وَحْشَة قَائِمِنَا ع فِى غَيْبَتِهِ وَ يَصِلُ بِهِ وَحْدَتَه ُ؛ بحارالانوار، ج5٢، ص١5٢.

ص:128

ص:129

بخش چهارم: نقش مكه در رخداد ظهور

اشاره

ص:130

ص:131

فصل اول: مكه محل ظهور و قيام حضرت مهدى (عج)

اشاره

از روايات استفاده مى شود كه در آستانه ظهور، شرارت و فتنه دشمنان حضرت مهدى (عج) ، نظير دجال و سفيانى به همه جا مى رسد و هيچ سرزمينى از فتنه و شرارت آنها در امان نيست، مگر سرزمين مكه و مدينه كه مردم مى توانند به آنجا پناه ببرند؛ همچنان كه پيامبر گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

اى مردم! خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد، مگر اينكه قوم خود را از خطر وجود «دجال» ترسانيد و خداوند او را تا امروز به تأخير انداخت. پس هرگاه كارهاى او براى شما مشتبه شد، [مطلب بر شما مشتبه نشود]؛ زيرا خداى شما يك چشمى و كور نيست. او درحالى كه سوار بر الاغى است كه فاصله ميان دو گوشش يك ميل راه باشد، خروج مى كند، بهشت و جهنم با اوست و كوهى از نان و نهرى پر از آب دارد. بيشتر پيروانش يهودى و زنان و عرب هاى باديه نشين و بيابانى اند. او به جز مكه

ص:132

و مدينه و حومه آنها به همه جاى روى زمين قدم مى گذارد و وارد مى شود.(1)

همچنين امام باقر (ع) مى فرمايد:

ظَهَرَ السُّفْيَانِيُّ وَ يَشْتَدَّ الْبَلَاءُ وَ يَشْمَلَ النَّاسَ مَوْتٌ وَ قَتْلٌ وَ يَلْجَئُونَ مِنْهُ إِلَى حَرَمِ اللهِ تَعَالَى وَ حَرَمِ رَسُولِهِ.(2)

زمانى كه سفيانى ظاهر مى شود، بلا شدت مى يابد و مرگ و قتل مردم را فرا مى گيرد و از ترس كشته شدن به خانه خدا و حرم پيغمبر پناه مى برند.

پس نقش مكه و مدينه در طول تاريخ، نقش بى بديل و سرنوشت ساز بوده است و خواهد بود؛ يعنى اين دو مكان مقدس، هم درگذشته تاريخِ انسان، نقش داشته است و به نوعى همه انبيا، اوليا و مردم را با اديان گوناگون به دور خود جمع كرده و خاستگاه فرهنگ و ايدئولوژى صحيح سراسر جهان بوده است و هم آينده روشن و زندگى خوب انسان از آنجا رقم مى خورد.

مسئله مهدويت و ظهور نيز از مسائل بسيار مهمى است كه تاريخ بشر با آن رقم خورده است و خوب زيستن همراه با عدالت و معنويت فراگير در جامعه بشرى در پرتو آن تجربه مى شود. ازاين رو مى طلبد براى رعايت شأن جايگاه مهدويت و ظهور و نيز تأثيربخشى بيشتر در ميان


1- أَيُّهَا النَّاسُ مَا بَعَثَ اللهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ قَدْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ الدَّجَّالَ وَ إِنَّ اللَهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ أَخَّرَهُ إِلَى يَوْمِكُمْ هَذَا فَمَهْمَا تَشَابَهَ عَلَيْكُمْ مِنْ أَمْرِهِ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَيْسَ بِأَعْوَرَ إِنَّهُ يَخْرُجُ عَلَى حِمَارٍ عَرْضُ مَا بَيْنَ أُذُنَيْهِ مِيلٌ يَخْرُجُ وَ مَعَهُ جَنَّة وَ نَارٌ وَ جَبَلٌ مِنْ خُبْزٍ وَ نَهَرٌ مِنْ مَاءٍ أَكْثَرُ أَتْبَاعِهِ الْيَهُودُ وَ النِّسَاءُ وَ الْأَعْرَابُ يَدْخُلُ آفَاقَ الْأَرْضِ كُلِّهَا إِلَّا مَكَّة وَ لَابَتَيْهَا وَ المَدِينَة وَ لَابَتَيهَ؛ الخرائج و الجرائح، ج٣، ص١١4٣.
2- بحارالانوار، ج5١، ص٢65.

ص:133

مردم، خاستگاه و محل آغازين آن داراى شأن و منزلت آسمانى و جهانى باشد. بر اين اساس مى بينيم مكه، پايگاه توحيدى و خاستگاه اسلام، مكانى است كه نهضت جهانى مهدوى از آنجا شروع مى شود و به جهان گسترش مى يابد و از همين مكان مقدس و جهانى، منجى بشر، ياران خود را فرا مى خواند و برنامه هاى جهانى خود را براى مردم اعلام مى كند. روايات بسيارى در منابع شيعه و سنى به اين موضوع تصريح كرده اند. ازاين رو شيعيان و سنيان در اين مسئله اتفاق نظر دارند كه امام مهدى (عج) در مكه ظهور و قيام مى كند. امام باقر (ع) در اين زمينه مى فرمايد:

چون قائم ما ظاهر شود، تكيه به كعبه دهد و ٣١٣ مرد گرد او جمع شوند و اول سخنش اين آيه باشد: بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ؛ «آنچه خداوند براى شما باقى گذارده، برايتان بهتر است، اگر ايمان داشته باشيد» . (هود: ٨6) سپس گويد: من بقية اللَّه و حجت خدا و خليفه او بر شمايم و هيچ مؤمنى نباشد، مگر آنكه به اين لفظ او را سلام دهد: «السلام عليك يا بقية اللَّه فى ارضه» و چون ده هزار مرد براى او فراهم شود، خروج كند و در زمين معبودى جز خداى عزوجل نماند.(1)

در يك روايت طولانى «مفضل» مى گويد به امام صادق (ع) گفتم:


1- فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْكَعْبَة وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ ثَلَاثُمِائَة وَ ثَلَاثَة عَشَرَ رَجُلًا وَ أَوَّلُ مَا يَنْطِقُ بِهِ هَذِهِ الْآيَة بَقِيَّتُ اللهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ثُمَّ يَقُولُ أَنَا بَقِيَّة اللهِ فِى أَرْضِهِ وَ خَلِيفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَيْكُمْ فَلَا يُسَلِّمُ عَلَيْهِ مُسَلِّمٌ إِلَّا قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّة اللهِ فِى أَرْضِهِ فَإِذَا اجْتَمَعَ إِلَيْهِ الْعِقْدُ وَ هُوَ عَشَرَة آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ فَلَا يَبْقَى فِى الْأَرْضِ مَعْبُودٌ دُونَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ؛ كمال الدين، ج١، ص٣٣١.

ص:134

اى آقاى من! [امام مهدى] از كجا و چگونه ظاهر مى شود؟ فرمود: «اى مفضل! او به تنهايى آشكار مى شود و تنها به طرف خانه خدا مى آيد و تنها داخل كعبه مى شود. . . . آن گاه بين ركن و مقام مى ايستد و با صداى رسا مى گويد: «اى نقبا و مردمى كه به من نزديكيد، و اى كسانى كه خداوند شما را پيش از ظهور من روى زمين براى يارى من ذخيره كرده است، براى اطاعت از من به سوى من بياييد!» صداى او به اين افراد مى رسد و آنها در شرق و غرب عالم، درحالى كه بعضى در محراب عبادت و گروهى خوابيده اند، به يك چشم به هم زدن، بين ركن و مقام نزد او خواهند بود.(1)

شبهه

برخى افراد مخالف درباره محل ظهور امام زمان دو شبهه مطرح كرده اند: نخست اينكه مى گويند شيعيان اعتقاد دارند كه امام زمانشان در سرداب زندگى مى كند و تا زمان ظهور از آنجا بيرون نمى آيد.(2)دوم اينكه شيعيان اعتقاد دارند كه سرداب، محل ظهور امام زمان است.(3)


1- قَالَ المُفَضَّلُ يَا سَيِّدِى فَمِنْ أَيْنَ يَظْهَرُ وَ كَيْفَ يَظْهَرُ يَا مُفَضَّلُ يَظْهَرُ وَحْدَهُ وَ يَأْتِى الْبَيْتَ وَحْدَهُ. . . وَ يَقِفُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ المَقَامِ فَيَصْرُخُ صَرْخَة فَيَقُولُ يَا مَعَاشِرَ نُقَبَائِى وَ أَهْلَ خَاصَّتِى وَ مَنْ ذَخَرَهُمُ اللَهُ لِنُصْرَتِى قَبْلَ ظُهُورِى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ائْتُونِى طَائِعِينَ فَتَرِدُ صَيْحَتُهُ ع عَلَيْهِمْ وَ هُمْ عَلَى مَحَارِيبِهِمْ وَ عَلَى فُرُشِهِمْ فِى شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا فَيَسْمَعُونَهُ فِى صَيْحَة وَاحِدَة فِى أُذُنِ كُلِّ رَجُلٍ فَيَجِيئُونَ نَحْوَهَا وَ لَا يَمْضِى لَهُمْ إِلَّا كَلَمْحَة بَصَرٍ حَتَّى يَكُونَ كُلُّهُمْ بَيْنَ يَدَيْهِ ع بَيْنَ الرُّكْنِ وَ المَقَام؛ مهدى موعود، ترجمه جلد سيزدهم بحارالانوار، على دوانى، ص١١5٣.
2- سير اعلام النبلاء، ذهبى، ج١٢، ص٣٩١؛ الاصابه، ابن حجر، ج٢، ص4٣٨؛ الصراع بين الاسلام والوثنيه، عبدالله على القصيمى، ج١، ص٣٧4.
3- انساب، سمعانى، ج٣، ص٢٠٢؛ معجم البلدان، حموي، ج٣، ص١٧٣؛ الاعلام، زركلى، ج6، ص٨٠؛ البداية و النهايه، ابن كثير، ج٩، ص4٩؛ تفسير، ابن كثير، ج٢، ص٣4؛ تاريخ، ابن اثير، ج١، ص ١٨٩.

ص:135

پاسخ

اولاً: اين نسبت ها بى اساس است و شيعه چنين اعتقادى ندارد، بلكه هيچ يك از مدعيان اين شبهه، سند و مدركى براى ادعايشان ندارند كه شيعيان در كدام كتاب خويش اين اعتقاد را مطرح كرده اند.

ثانياً: روايات صحيح بسيارى كه مكه را محل ظهور امام مهدى دانسته است، دليل محكمى بر عقيده شيعه و رد شبهه هاى مخالفان است.

مرحوم «علامه امينى» در كتاب «الغدير» در پاسخ به اين بهتان مى فرمايد:

تهمت سرداب، زشت است؛ زيرا شيعه عقيده ندارد كه امام در سرداب مخفى شده است و از آنجا ظهور مى كند. اى كاش آنان كه اين تهمت را زده اند، دست كم حرفشان را يكى مى كردند. «ابن بطوطه» در سفرنامه اش مى گويد (1)١در حله است. «قرمانى» در «اخبارالدول» مى گويد در بغداد است و ديگران مى گويند در سامرا و «قصيمى» نيز نمى داند كجاست، ازاين رو جايى را نام نمى برد تا عيبش آشكار نشود.(2)

همچنين «آيت الله صافى گلپايگانى» درباره «محب الدين» (خطيب مدينه منوره) مى فرمايد:

از اشتباهات فاحش ايشان به پيروى از گذشتگانش اين است كه عقيده در «سرداب بودن امام» را به شيعه نسبت مى دهد و گمان مى كند كه وكلاى امام باب سرداب بوده اند. درحالى كه


1- الغدير، عبدالحسين امينى، ج٢، ص١٩٨.
2- همان، ج٣، ص٣٠٨.

ص:136

كتاب هاى شيعه در دست است، حتى از اين بهتان در كتاب هايى نيز كه قبل از ولادت امام نوشته شده اند، اثرى نيست(1)

امام باقر (ع) در زمينه مكان ظهور امام مهدى (عج) مى فرمايد:

إِذَا ظَهَرَ المَهْدِىُّ (عج) بِمَكَّةَ مَا بَيْنَ الحَجَرِ الْأَسْوَدِ وَ بَابِ الْكَعْبَةِ فَنَادَى جَبْرَائِيلُ وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ مِنَ الْآفَاق. (2)

زمانى كه حضرت مهدى (عج) در مكه بين حجرالأسود و در كعبه ظهور مى كند، جبرئيل ندا مى دهد و ياران و اصحاب حضرت از نقاط دور، نزد او جمع مى شوند.

باز حضرت مى فرمايد:

تَنزِلُ الرّاياتُ السُّودُ الَّتِى تَخرُج مِن خُراسانَ اِلى الكوفةِ فاذا ظَهرَ المَهدىُّ بمكة بُعثَتْ اليه بِالْبَيعة.(3)

پرچم هاى سياهى كه در خراسان برافراشته مى شوند، در كوفه فرود مى آيند. پس هنگامى كه مهدى (عج) در مكه ظهور كند، براى بيعت نزد او فرستاده مى شوند.

و نيز فرمود:

يَظهَر المهَدىُّ (عج) بِمكَّةَ عِندَ العشاءِ وَ مَعه رايةُ رَسولِ الله (ص) وَ قَميصُه وَ سَيفُه وَ عَلامةٌ وَ نورٌ وَ بيانٌ فَاذا صَلَّى الْعِشاءَ نادى بأعلَى صَوتِه يَقولُ اُذكِّركم الله أَيُّها الناسُ وَ مَقامَكم بَينَ يدَى رَبِّكم وَ قَدْ اَكَّد الحُجَّة وَ بَعثَ الأْنبياءَ و أَنزلَ الْكِتابَ يَأمُركُم أنْ لا تُشركُوا بِه شَيئاً وَ أنْ تُحافِظُوا


1- مجموعة الرسائل، لطف الله صافى، ج٢، ص4٠5. با اندكى تصرف
2- الخرائج و الجرائح، ج٢، ص٩٣٧.
3- الملاحم و الفتن فى ظهور الغائب المنتظر عج ، ابن طاووس، ص 56.

ص:137

على طاعَةِ الله وَ طاعةِ رَسولهِ (ص)(1)

مهدى (عج) در مكه موقع عشاء ظهور مى كند و پرچم و پيراهن و شمشير رسول خدا (ص) با او خواهد بود و علامت و نور و بيانى با آن حضرت است. پس از آنكه نماز عشاء را خواند با صداى بلند مى گويد: «ايهاالناس» من خدا را به ياد شما مى آورم و آن موقعى را كه مقابل او قرار مى گيريد، خاطرنشان شما مى كنم؛ زيرا كه خدا حجت را تمام كرده و انبيا و كتاب فرستاده است تا شما را امر كنند كه براى او چيزى را شريك قرار ندهيد و فرمان او و پيغمبرش را اطاعت كنيد.

اميرمؤمنان على (ع) در اين باره مى فرمايد:

اِذا هَزمتْ الرَّاياتُ السُّود خَيلُ السُّفيانى التَّى فِيها شُعيبُ بن صالحٍ تَمنَّى النَّاسُ المَهدىَّ فَيَطلُبونه فَيَخرُج مِن مَكَّةَ و مَعهُ رَايةُ رسولِ الله (ص) فَيُصلِّى رَكعتينِ بَعدَ أنْ يَيأسَ النَّاسُ مِن خُروجِه لِما طالَ عَليهم مِنَ الْبَلاءِ فَاذِا فَرغَ مِن صَلاتِه انْصرفَ فَقالَ أيُّها النَّاسُ أَلَحَّ البلاءُ بِأُمَّةِ مُحمَّدٍ (ص) وَ بأهلِ بَيتهِ خاصّةً قُهِرنا و بُغى عَلَينا.(2)

موقعى كه پرچم هاى سياه سپاه سفيانى كه «شعيب بن صالح» در ميان آن است به اهتزاز درآيد، مردم، مهدى (عج) را آرزو و طلب مى كنند. پس آن حضرت با پرچم رسول خدا (ص) از مكه خروج مى كند بعد از آنكه مردم به علت بلاهاى طولانى از خروج او مأيوس مى شوند. آن گاه دو ركعت نماز مى خواند. وقتى از نماز


1- الملاحم و الفتن فى ظهور الغائب المنتظر عج ، ص65.
2- كنزالعمال، ج١4، ص5٩٠.

ص:138

فارغ شد، برمى گردد و مى گويد: «ايهاالناس! بلا به امت محمّد (ص) ، به ويژه به اهل بيت آن حضرت رسيد و ما مقهور و مظلوم واقع شديم» .

فرق ظهور با قيام

گفتنى است كه ظهور و قيام هر كدام معناى مستقلى دارند، ولى كتاب هايى كه در اين عرصه نوشته شده اند، كمتر به اين موضوع توجه كرده اند و كمتر ميان آنها تمايز قائل شده اند. ازاين رو لازم است، ميان اين دو لفظ با استناد به رواياتى كه در اين باره وارد شده است، بازشناسى معنايى صورت پذيرد تا جايگاه معنايى ظهور و قيام روشن شود.

«ظهور» در لغت به معناى آشكارشدن است.(1)اما در اصطلاح، به معناى ظهور حضرت مهدى (عج) و اعلان روز موعود جهانى است. به تعبير ديگر، وقتى خداوند فرا رسيدن روز موعود را اراده كند و به حضرت مهدى (عج) اجازه ظهور دهد، حضرت نيز با اعلام جهانى، آمدن خويش را به گوش جهانيان مى رساند. در اين هنگام، ظهور صورت گرفته است.

اما «قيام» به مرحله بعد از ظهور اطلاق مى شود كه رهبر جهانى در مدت زمان معين، با فراهم كردن مقدمات با لشكريان بسيار از مكه خارج مى شود و با شروع نهضت جهانى زمينه تثبيت و استقرار نظام جهانى را پى ريزى مى كند. ازاين رو ظهور با قيام چند فرق اساسى دارد:

١. ظهور، يك امر دفعى و ناگهانى است، اما قيام، امرى تدريجى است


1- العين، خليل بن احمد، ج4، ص٣٧.

ص:139

كه با تدبير امام مهدى (عج) رخ مى دهد.

در اين باره از پيامبر گرامى اسلام (ص) سؤال شد:

مَتَى يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ فَقَالَ (ع) مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ الَّتِي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَة(1)

از پيغمبر (ص) پرسش شد چه زمانى « قائم» از ذريه ات ظهور مى كند؟ فرمود: ظهور او همانند وقوع قيامت است كه جز او [نمى تواند] وقت آن را آشكار سازد [و آن، حتى] در آسمان ها و زمين، سنگين [و بسيار پراهميت] است و جز به طور ناگهانى به سراغ شما نمى آيد.

تعبيرات به كار رفته، در اين روايت نظير واژه «بغتة» و تشبيه وقت ظهور به وقت قيامت، حكايت از ناگهانى و دفعى بودن ظهور مى كند؛ چنان كه در قرآن نيز روى دفعى بودن وقت قيامت تأكيد شده است. پس وقت ظهور نيز مثل وقت قيامت ناگهانى خواهد بود.

اما چنان كه بيان شد، قيام و نهضت جهانى حضرت مهدى (عج) به صورت تدريجى شروع مى شود كه روايت ذيل به اين مطلب اشاره دارد.

امام صادق (ع) مى فرمايد:

بعد أن تعقد له البيعة بمكة يسير منها إلى الكوفة، ثم يفرق الجنود إلى الأمصار.(2)

پس از آنكه در مكه مراسم بيعت انجام گرفت، به سوى كوفه


1- كمال الدين، ج٢، ص٣٨٣.
2- الملاحم و الفتن، ص5٢.

ص:140

حركت مى كند و در نزديكى كوفه منزل مى گيرد. آن گاه سپاهيانش را به اطراف مى فرستد.

٢. از جمله شرايط ظهور، آماده شدن ياران خاص امام مهدى (عج) است. يكى از عواملى كه ظهور حضرت را به تأخير مى اندازد و حضرت را همچنان در پس پرده غيبت نگه مى دارد، آماده نبودن ٣١٣ يار خاص حضرت است. البته براى قيام جهانى امام مهدى (عج) ، افزون بر وجود ياران خاص، به ياران عام نيز نياز است كه در برخى روايات بدان اشاره شده است. امام صادق (ع) در اين باره مى فرمايد:

أَمّا لَوْ كَمُلَتِ الْعِدَّةُ المَوْصُوفَةُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ كَانَ الَّذِى تُرِيدُون.(1)

اگر آن شماره اى كه به سيصد و ده و اندى، توصيف شده است، تكميل شود، خواسته شما انجام خواهد گرفت.

بى ترديد مى توان از اين روايات چنين نتيجه گرفت كه با مهيا شدن ٣١٣ تن از ياران خاص، ظهور امام مهدى (عج) تحقق مى يابد و با مهيا شدن ياران خاص و عام، قيام حضرت آغاز مى شود. پس در واقع، آمادگى ياران خاص، شرط ظهور و آمادگى ياران خاص و عام، شرط قيام حضرت مهدى (عج) است.

درباره آمادگى ياران عام از امام صادق (ع) نقل شده است:

سپس از مكه خارج مى شود مثل اينكه در حلقه است. ابوبصير مى گويد: «پرسيدم حلقه چيست؟» فرمود: «ده هزار مرد است كه جبرئيل در سمت راست و ميكائيل در سمت چپ او قرار دارند و در آن هنگام پرچم را به اهتزاز در مى آورد و همه جا


1- الملاحم و الفتن، ص٢٠٣.

ص:141

مى گرداند و اين همان پرچم و زره سابق پيغمبر است و شمشير پيغمبر به نام «ذوالفقار» را نيز حمايل مى كند.(1)

٣. علم به زمان وقوع ظهور تنها نزد خداوند است و كسى غير از او نمى تواند زمان دقيق ظهور را تعيين كند. ازاين رو وقوع ظهور به وقوع قيامت تشبيه شده است و چنانچه زمان وقوع قيامت را تنها خدا مى داند، زمان وقوع ظهور را نيز فقط خدا مى داند. البته رهبر جهانى، زمان شروع قيام و نهضت جهانى را تعيين مى كند و با تدبير آگاهانه ايشان چگونگى قيام مشخص مى شود.

امام مهدى (عج) در توقيعى كه براى «اسحاق بن يعقوب» نوشت، فرمود:

« أَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللهِ وَ كَذَبَ الْوَقَّاتُون»(2)؛ «اما ظهور فرج، بسته به خواست خداوند است و تعيين كنندگان وقت ظهور دروغگويند» .

4. ظهور امام مهدى (عج) از لحاظ زمانى، مقدم بر قيام است.

افزون بر موارد مذكور كه بيانگر تفاوت و تمايز ميان ظهور و قيام است، در روايتى از امام صادق (ع) ، تفاوت آن دو به وضوح بيان شده است: «همانا امام پيروز و پنهان از ما خاندان است و چون خداوند اراده كند كه امر او را ظاهر سازد، در دلش نكته اى گذارد. سپس ظاهر شود و به امر خداى تبارك و تعالى قيام كند» .(3)


1- ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْ مَكَّة حَتَّى يَكُونَ فِى مِثْلِ الحَلْقَة قُلْتُ وَ مَا الحَلْقَة قَالَ عَشَرَة آلَافِ رَجُلٍ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهِ ثُمَّ يَهُزُّ الرَّايَة الجَلِيَّة وَ يَنْشُرُهَا وَ هِى رَايَة رَسُولِ اللهِ ص السَّحَابَة وَ دِرْعُ رَسُولِ اللهِ ص السَّابِغَة وَ يَتَقَلَّدُ بِسَيْفِ رَسُولِ اللهِ ص ذِى الْفَقَار؛ بحارالانوار، ج5٢، ص٣٠٧.
2- الإحتجاج على أهل اللجاج، ج٢، ص4٧٠.
3- إِنَّ مِنَّا إِمَاماً مُظَفَّراً مُسْتَتِراً فَإِذَا أَرَادَ اللَهُ عَزَّ ذِكْرُهُ إِظْهَارَ أَمْرِهِ نَكَتَ فِى قَلْبِهِ نُكْتَة فَظَهَرَ فَقَامَ بِأَمْرِ اللهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى؛ كافى، ج١، ص٣٩٣.

ص:142

از دو واژه «ظهر» و «قام» در حديث كه با حرف «فاء» آمده است، دوگانه بودن موضوع ظهور و موضوع قيام، تقدم ظهور بر قيام و وجود فاصله زمانى ميان ظهور و قيام استفاده مى شود.

مكه محل اجراى نخستين سخنرانى امام مهدى (عج)

از آنجايى كه مكه موقعيت جهانى دارد و مورد توجه ويژه جهانيان است و مردم جهان با نگاه خاص به آن مى نگرند، امام مهدى (عج) نخستين پيام خويش را در اين مكان، يعنى كنار خانه خدا به اطلاع مردم جهان مى رساند. همچنين از اين طريق، افزون بر معرفى جايگاه رهبرى جهانى خود، مردم را نسبت به قيام، اهداف آن و برنامه هاى حكومت جهانى، آشنا مى كند.

چنان كه «عمر بن مفضل» از امام صادق (ع) درباره ظهور و سخنرانى امام مهدى (عج) چنين نقل مى كند:

در آن وقت آقاى ما قائم تكيه به خانه خدا مى دهد و مى گويد: اى اهل عالم! هركس مى خواهد آدم و شيث را ببيند، بداند كه من همان آدم و شيث هستم. هركس مى خواهد نوح و پسرش سام را ببيند، بداند كه من همان نوح و سام هستم. هركس مى خواهد ابراهيم و اسماعيل را ببيند، بداند كه من همان ابراهيم و اسماعيل هستم. هركس مى خواهد موسى و يوشع را ببيند، بداند كه من همان موسى و يوشع هستم. هركس مى خواهد عيسى و شمعون را ببيند، بداند كه من همان عيسى و شمعون هستم. هركس مى خواهد محمد (ص) و اميرالمؤمنين (ع) را ببيند، بداند كه من همان

ص:143

محمد و على هستم. هركس مى خواهد حسن و حسين را ببيند، بداند كه من همان حسن و حسين هستم. هركس مى خواهد امامان از فرزندان حسين را ببيند، بداند كه من همان ائمه اطهار هستم. دعوت مرا بپذيريد و نزد من جمع شويد كه هر چه خواهيد به شما اطلاع مى دهم.(1)

با توجه به اين سخنرانى امام زمان (عج) ، چند نكته درخور توجه و استفاده است:

١. نهضت و حكومت جهانى امام مهدى (عج) تحقق بخش اهداف همه انبيا و اوليا در طول تاريخ است؛

٢. اين سخنان، توجه همه پيروان اديان آسمانى را به حضرت جلب مى كند و به نوعى بسترهاى هدايتى آنان فراهم مى شود؛

٣. حركت و نهضت حضرت، جهانى است و همه اديان آسمانى و پيروان آنها را در برمى گيرد. امام باقر (ع) در اين زمينه مى فرمايد:

هنگام قيام، پشت خود را به كعبه مى گذارد و ٣١٣ نفر ياران مخصوصش اطراف او اجتماع مى كنند. اول آيه اى كه مى خواند اين است: بَقِيَّتُ اللهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (هود: 86) پس از


1- سَيِّدُنَا الْقَائِمُ عج مُسْنِدٌ ظَهْرَهُ إِلَى الْكَعْبَة وَ يَقُولُ يَا مَعْشَرَ الخَلَائِقِ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ وَ شَيْثٍ فَهَا أَنَا ذَا آدَمُ وَ شَيْثٌ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى نُوحٍ وَ وَلَدِهِ سَامٍ فَهَا أَنَا ذَا نُوحٌ وَ سَامٌ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ فَهَا أَنَا ذَا إِبْرَاهِيمُ وَ إِسْمَاعِيلُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مُوسَى وَ يُوشَعَ فَهَا أَنَا ذَا مُوسَى وَ يُوشَعُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى عِيسَى وَ شَمْعُونَ فَهَا أَنَا ذَا عِيسَى وَ شَمْعُونُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَمِيرِالمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِمَا فَهَا أَنَا ذَا مُحَمَّدٌ ص وَ أَمِيرُالمُؤْمِنِينَ ع أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى الحَسَنِ وَ الحُسَيْنِ عليهما السلام فَهَا أَنَا ذَا الحَسَنُ وَ الحُسَيْنُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى الْأَئِمَّة مِنْ وُلْدِ الحُسَيْنِ ع فَهَا أَنَا ذَا الْأَئِمَّة: أَجِيبُوا إِلَى مَسْأَلَتِى فَإِنِّى أُنَبِّئُكُمْ بِمَا نُبِّئْتُمْ بِهِ وَ مَا لَمْ تُنَبَّئُوا بِه؛ بحارالانوار، ج5٣، ص٩.

ص:144

اين خواهد گفت: من بقيه پروردگار و خليفه و حجت او در ميان شمايم.(1)

حجرالأسود، حجت و شاهد صدق امام (ع)

اشاره

براساس روايات ائمه معصوم عليهم السلام حجرالأسود، سنگى بهشتى است كه به امر الهى به زمين آمده و داراى مأموريت هاى ويژه اى است كه يكى از آنها ثبت بيعت مردم با خدا و رسولش است. از «ابن عباس» نقل شده است كه پيامبر اكرم (ص) فرمود:

ركن (حجرالأسود) دست راست خداى تعالى در زمين است و پروردگار آن را در روز قيامت مبعوث مى كند، درحالى كه زبان و دو لب و دو چشم دارد و در آن روز به سخن مى آيد و با زبانى گويا براى كسانى كه استلامش كرده اند، شهادت مى دهد. استلام (دست ماليدن و بوسه زدن) حجر در امروز بيعت است براى كسانى كه بيعت با رسول خدا (ص) را درك نكردند.(2)

«حلبى» مى گويد: «از امام (ع) پرسيدم: براى چه حجرالأسود را مسّ مى كنند؟» حضرت فرمود: «زيرا تجديد عهد بندگان با خدا در همين مسّ كردن است» . در حديث ديگرى آمده است كه امام (ع) در جواب سؤال مذكور فرمود:


1- فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَى الْكَعْبَة وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ ثَلَاثُمِائَة وَ ثَلَاثَة عَشَرَ رَجُلًا فَأَوَّلُ مَا يَنْطِقُ بِهِ هَذِهِ الْآيَة بَقِيَّتُ الله خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ثُمَّ يَقُولُ أَنَا بَقِيَّة اللهِ وَ خَلِيفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَيْكُم؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، ص464.
2- أَنَّ الرُّكْنَ يَمِينُ اللهِ تَعَالَى فِى الْأَرْضِ وَ لَيَبْعَثَنَّهُ اللَهُ يَوْمَ الْقِيَامَة وَ لَهُ لِسَانٌ وَ شَفَتَانِ وَ عَيْنَانِ وَ لَيُنْطِقَنَّهُ اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَة بِلِسَانٍ طَلْقٍ ذَلْقٍ يَشْهَدُ لِمَنِ اسْتَلَمَهُ بِحَقِّ اسْتِلَامِهِ الْيَوْمَ بَيْعَة لِمَنْ لَمْ يُدْرِكْ بَيْعَة رَسُولِ اللهِ ص ؛ علل الشرايع، ج٢، ص4٢٧.

ص:145

براى اينكه وقتى حق تعالى از بندگان ميثاق گرفت، به حجر امر فرمود تا عهد بندگان را با خود داشته باشد. پس هركس كه پيمان دوستى را حفظ كند، حجر برايش شهادت مى دهد كه او به عهدش وفادار بوده است. (1)

از ديگر مأموريت هاى حجرالأسود، گواهى بر حقانيت امام معصوم به ويژه امام زمان (عج) است. در اينجا فقط به دو ماجرا در اين باره اشاره مى شود:

گواهى حجرالأسود بر امامت امام سجاد (ع)

امام باقر (ع) فرمود:

وقتى حسين بن على عليهما السلام به شهادت رسيد، محمد بن حنفيه كسى را به دنبال امام سجاد فرستاد و با او خلوت كرد و گفت: «اى پسر برادر! تو مى دانى كه رسول خدا (ص) وصيت و امامت پس از خود را به على بن ابى طالب (ع) سپرد. سپس به حسن و بعد هم به حسين عليهما السلام رسيد. پدرت (ع) در حالى به شهادت رسيد كه به كسى وصيّت نكرد. من عموى تو و هم ريشه توام، و من در اين سن از تو به آن مقام شايسته ترم. پس در مسئله وصيت و امامت با من منازعه و مخالفت مكن» .

حضرت على بن الحسين عليهما السلام بدو گفت: «اى عمو! رعايت تقواى الهى كن و ادعاى چيزى را مكن كه حق تو نيست. من تو را


1- لِمَ يُسْتَلَمُ الحَجَرُ قَالَ لِأَنَّ مَوَاثِيقَ الخَلَائِقِ فِيهِ وَ فِى حَدِيثٍ آخَرَ قَالَ لِأَنَّ اللَهَ تَعَالَى لَمَّا أَخَذَ مَوَاثِيقَ الْعِبَادِ أَمَرَ الحَجَرَ فَالْتَقَمَهَا فَهُوَ يَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ بِالمُوَافَاة؛ علل الشرايع، ج٢، ص4٢٣.

ص:146

موعظه مى كنم كه از بى خبران نباشى. اى عمو! به درستى كه پدرم (ع) پيش از آنكه به سوى عراق حركت كند، به من وصيّت كرد و ساعتى پيش از شهادت با من در اين باره عهد بست و سلاح رسول خدا (ص) نزد من است. پس متعرّض آن مشو. وگرنه مى ترسم عمرت كوتاه و حالت دگرگون شود. بى شك خداوند تبارك و تعالى عهد فرموده است كه امامت و وصيت را فقط در نسل حسين (ع) قرار دهد. اگر قبول ندارى بيا برويم نزد حجرالأسود تا از آن طلب حكم كنيم» .

امام باقر (ع) فرمود:

كلام ميان آن دو در مكه بود تا اينكه نزد حجرالأسود رفتند. حضرت سجاد (ع) به محمدبن حنفيه گفت: «ابتدا شما به درگاه خداوند ناله و ابتهال كن و بخواه كه حجر را برايت به نطق آورد. سپس من درخواست مى كنم» . محمد ناله و ابتهال و درخواست كرد، ولى هيچ جوابى از حجر نشنيد.

حضرت فرمود: «اى عمو! بى شك اگر تو وصى و امام بودى، حتماً جوابت مى داد» . محمد گفت: «اى پسر برادرم! حال تو بخواه» . پس آن حضرت دست به درگاه خداوند شد. سپس خطاب به حجر گفت: «تو را قسم به آن خدايى كه در تو ميثاق انبيا و اوصيا و همه مردم را قرار داد كه با زبان عربى مبين بگويى وصى پس از حسين بن على كيست» .

پس حجر آن چنان به جنبش آمد كه نزديك بود از جا كنده شود. سپس خداوند آن را به زبان عربى گويا كرد. پس گفت:

ص:147

«خداوندا! به درستى وصيت و امامت پس از حسين بن على بن ابى طالب به على فرزند حسين پسر على بن ابى طالب و فرزند فاطمه زهرا دختر رسول خدا (ص) مى رسد» . پس محمدبن حنفيه بازگشت و پس از آن معتقد به ولايت آن حضرت شد.(1)

حجرالأسود، حجت و شاهد امام زمان (عج)

«كلينى» در كافى از «بكير بن اعين» نقل مى كند كه از حضرت صادق (ع) پرسيدم:

چرا خداوند حجرالأسود را در اين ركن قرار دارد و در ركن ديگرى قرار نداد؟ و. . . فرمود: خداوند، حجرالأسود را كه گوهرى


1- رُوِى عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع قَالَ: لمّا قُتِلَ الحُسَيْنُ بن على ع أَرْسَلَ مُحَمَّدُ بن الحَنَفِيَّة إِلَى عَلِى بن الحُسَيْنِ ع فَخَلَا بِهِ ثُمَّ قَالَ يَا ابن أَخِى قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ كَانَ جَعَلَ الْوَصِيَّة وَ الْإِمَامَة مِنْ بَعْدِهِ لِعَلِى بن أَبِي طَالِبٍ ع ثُمَّ إِلَى الحَسَنِ ثُمَّ إِلَى الحُسَيْنِ وَ قَدْ قُتِلَ أَبُوكَ رَضِى اللهُ عَنْهُ وَ صَلَّى عَلَيْهِ وَ لَمْ يُوصِ وَ أَنَا عَمُّكَ وَ صِنْوُ أَبِيكَ وَ أَنَا فِى سِنِّى وَ قِدْمَتِى أَحَقُّ بِهَا مِنْكَ فِى حَدَاثَتِكَ فَلَا تُنَازِعْنِى الْوَصِيَّة وَ الْإِمَامَة وَلَا تُخَالِفْنِى قَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ ع اتَّقِ اللَهَ وَ لَا تَدَّعِ مَا لَيْسَ لَكَ بِحَقٍّ إِنِّى أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ يَا عَمِّ إِنَّ أَبِي ع أَوْصَى إِلَى قَبْلَ أَنْ يَتَوَجَّهَ إِلَى الْعِرَاقِ وَ عَهِدَ إِلَى فِى ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يُسْتَشْهَدَ بِسَاعَة وَ هَذَا سِلَاحُ رَسُولِ اللَهِ ص عِنْدِى فَلَا تَعَرَّضْ لِهَذَا فَإِنِّى أَخَافُ عَلَيْكَ بِنَقْصِ الْعُمُرِ وَ تَشَتُّتِ الحَالِ وَ إِنَّ اللَهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَبَى إِلَّا أَنْ يَجْعَلَ الْوَصِيَّة وَ الْإِمَامَة فِى عَقِبِ الحُسَيْنِ فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَى الحَجَرِ الْأَسْوَدِ حَتَّى نَحْتَكِمَ إِلَيْهِ وَ نَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ قَالَ الْبَاقِرُ ع وَ كَانَ الْكَلَامُ بَيْنَهُمَا وَ هُمَا يَوْمَئِذٍ بِمَكَّة فَانْطَلَقَا حَتَّى أَتَيَا الحَجَرَالْأَسْوَدَ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ ع لِمُحَمَّدٍ ابْتَدِئْ فَابْتَهِلْ إِلَى اللَهِ وَ اسْأَلْهُ أَنْ يُنْطِقَ لَكَ الْحَجَرَ ثُمَّ سَلْهُ فَابْتَهَلَ مُحَمَّدٌ فِى الدُّعَاءِ وَ سَأَلَ اللَهَ ثُمَّ دَعَا الْحَجَرَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ ع أَمَا إِنَّكَ يَا عَمِّ لَوْ كُنْتَ وَصِيّاً وَ إِمَاماً لَأَجَابَكَ فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدٌ فَادْعُ أَنْتَ يَا ابن أَخِى فَدَعَا اللَهَ عَلِيُّ بْنُ الحُسَيْنِ ع بِمَا أَرَادَ ثُمَّ قَالَ أَسْأَلُكَ بِالَّذِى جَعَلَ فِيكَ مِيثَاقَ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِيثَاقَ الْأَوْصِيَاءِ وَ مِيثَاقَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ لمّا أَخْبَرْتَنَا بِلِسانٍ عَرَبِى مُبِينٍ مَنِ الْوَصِى وَ الْإِمَامُ بَعْدَ الحُسَيْنِ بن عَلِى فَتَحَرَّكَ الحَجَرُ حَتَّى كَادَ أَنْ يَزُولَ عَنْ مَوْضِعِهِ ثُمَّ أَنْطَقَهُ اللَهُ بِلِسانٍ عَرَبِى مُبِينٍ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ الْوَصِيَّة وَ الْإِمَامَة بَعْدَ الحُسَيْنِ بن عَلِى بن أَبِى طَالِبٍ إِلَى عَلِى بْنِ الحُسَيْنِ بْنِ عَلِى بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ ابن فَاطِمَة بِنْتِ رَسُولِ اللهِ ص فَانْصَرَفَ مُحَمَّدٌ وَ هُوَ يَتَوَلَّى عَلِى بن الحُسَيْنِ ع ؛ الاحتجاج، ج٢، ص١4٢.

ص:148

بهشتى بود براى آدم آورد و در آن ركن قرار داد به علت آن پيمانى كه از مردم گرفته بود؛ زيرا خداوند در آن مكان از فرزندان آدم كه در پشت هاى پدرانشان بودند، پيمان بندگى گرفت و در آنجا بود كه تمام بنى آدم، يكديگر را ديدند. همچنين از آنجا پرنده اى بر قائم فرود مى آيد كه نخستين كسى است كه با وى بيعت مى كند و او، به خدا قسم، جبرئيل است و در همين جا، قائم پشت خود را به آن تكيه مى دهد. آن ركن، حجت و دليل بر وجود قائم است»(1)


1- عَنْ بُكَيْرِ بن أَعْيَنَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ ع لِأَى عِلَّة وَضَعَ اللهُ الحَجَرَ فِى الرُّكْنِ الَّذِى هُوَ فِيهِ وَ لَمْ يُوضَعْ فِى غَيْرِهِ قَالَ فَقَالَ وَضَعَ الحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَ هِى جَوْهَرَة أُخْرِجَتْ مِنَ الجَنَّة إِلَى آدَمَ ع فَوُضِعَتْ فِى ذَلِكَ الرُّكْنِ لِعِلَّة الْمِيثَاقِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمَّا أَخَذَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ حِينَ أَخَذَ اللَهُ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ فِى ذَلِكَ المَكَانِ وَ فِى ذَلِكَ المَكَانِ تَرَاءَى لهُمْ وَ مِنْ ذَلِكَ المَكَانِ يَهْبِطُ الطَّيْرُ عَلَى الْقَائِمِ عج فَأَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُهُ ذَلِكَ الطَّائِرُ وَ هُوَ وَ اللهِ جَبْرَئِيلُ ع وَ إِلَى ذَلِكَ المَقَامِ يُسْنِدُ الْقَائِمُ ظَهْرَهُ وَ هُوَ الْحُجَّة وَ الدَّلِيلُ عَلَى الْقَائِمِ؛ كافى، ج4، ص١٨5.

ص:149

فصل دوم: مكه محل تجمع و بيعت ياران امام مهدى (عج)

اشاره

رسول گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

« مَثلُ الإمامِ مَثلُ الْكَعبةِ تؤُتى ولاتَأتى» (1)؛ «مثل امام، مثل كعبه است كه نزدش مى روند و او نزد كسى نمى آيد» .

از جمله تفاوت هاى اساسى ميان پيامبر و وصى اين است كه پيامبر براى تبليغ و ترويج دين به سراغ مردم مى رود و آنها را به انجام دادن تعاليم آسمانى ترغيب و تشويق مى كند. ولى وصى و امام لازم نيست به سراغ مردم برود، بلكه بايد مردم براى فراگيرى تعاليم دينى به دنبال امام بروند و از ايشان آموزه هاى دين را ياد بگيرند. اميرمؤمنان على (ع) در پاسخ به خوارج مى فرمايد:

آنچه گفتيد كه من وصى سيدالأنبياء بودم و آن را ضايع و خراب كردم، پس [بدانيد] شما كافر شديد و [آن سه نفر را] بر من مقدم


1- الإنصاف فى النص على الأئمة عليهم السلام، هاشم بحرانى، ص5٣٣.

ص:150

كرديد و امر خلافت و ولايت را از من گرفتيد.

بر اوصياى انبيا لازم نيست كه مردم را به سوى خويش فراخوانند؛ زيرا خداوند انبيا را مبعوث كرد تا مردمان را به پيروى از خود فراخوانند، ولى مردم به سوى وصى هدايت مى شوند و او بى نياز است از اينكه مردم را به سوى خود بخواند و اين اطاعت و پيروى از براى آن كسى است كه ايمان به خدا و رسولش دارد؛ چنان كه خدا مى فرمايد: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً ؛ «و براى خدا بر مردم [واجب] است كه آهنگ خانه [او] كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند و هركس كفر ورزد [و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده] و خداوند از همه جهانيان، بى نياز است» . (آل عمران:٩٧) . پس اگر مردمان حج را ترك كنند، خانه خدا (كعبه) به سبب ترك مردم كافر نمى شود. اما آنان كه ترك طواف و حج كنند، كافر مى شوند؛ زيرا خداى عالم آن مكان محترم را نشانه قرار داده است.(1)

پس بر اين اساس امام مهدى (عج) نيز همانند كعبه است و بر ياران خاص آن حضرت لازم است از اطراف زمين خود را به ايشان برسانند؛ چنان كه امام باقر (ع) در اين زمينه مى فرمايد:

آن گاه خداوند ٣١٣ نفر از ياران او را بدون قرار قبلى، مانند


1- أَمَّا قَوْلُكُمْ إِنِّى كُنْتُ وَصِيّاً فَضَيَّعْتُ الْوَصِيَّة فَأَنْتُمْ كَفَرْتُمْ وَ قَدِمْتُمْ عَلَى وَ أَزَلْتُمُ الْأَمْرَ عَنِّى وَ لَيْسَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ الدُّعَاءُ إِلَى أَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا يَبْعَثُ اللهُ الْأَنْبِيَاءَ ص فَيَدْعُونَ إِلَى أَنْفُسِهِمْ وَ أَمَّا الْوَصِى فَمَدْلُولٌ عَلَيْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ الدُّعَاءِ إِلَى نَفْسِهِ وَ ذَلِكَ لِمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَقَدْ قَالَ اللَهُ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً فَلَوْ تَرَكَ النَّاسُ الحَجَّ لَمْ يَكُنِ الْبَيْتُ لِيَكْفُرَ بِتَرْكِهِمْ إِيَّاهُ وَ لَكِنْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِتَرْكِهِمْ لِأَنَّ اللَهَ تَعَالَى قَدْ نَصَبَهُ لَهُمْ عَلَما؛ الاحتجاج على أهل اللجاج، ج١، ص ١٨٩.

ص:151

پاره هاى ابر فصل پاييز، در مكه جمع مى كند. سپس اين آيه را تلاوت فرمود: أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً ؛ «هر جا باشيد خداوند همه شما را حاضر مى كند» . سپس مردم با مهدى در بين ركن و مقام بيعت مى كنند درحالى كه عهدنامه پيغمبر نيز با اوست.(1)

امام باقر (ع) در روايت ديگرى مى فرمايد:

به خدا قسم ٣١٣ نفر كه پنجاه زن نيز ميان آنهاست، مانند قطعه هاى ابر در فصل پاييز، بدون قرار قبلى، يكباره در مكه جمع مى شوند. . . سپس آن ٣١٣ نفر در بين ركن و مقام با مهدى بيعت مى كنند. آن گاه از مكه بيرون مى آيند(2)

همچنين حضرت فرمود:

ياران قائم، ٣١٣ مرد از فرزندان عجم خواهند بود كه بعضى از آنان در روز ميان ابر حمل مى شوند، درحالى كه به نام خود و به نام پدر، نسب و ويژگى هايش معروف است و بعضى از آنان در بستر به خواب باشند پس [حضرت را] در مكه بدون قرار قبلى ديدار كنند.(3)


1- فَيَجْمَعُ اللهُ لَهُ أَصْحَابَهُ ثَلَاثَمِائَة وَ ثَلَاثَة عَشَرَ رَجُلًا فَيَجْمَعُهُمُ اللهُ عَلَى غَيْرِ مِيعَادٍ قَزَعٌ كَقَزَعِ الخَرِيفِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَة أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً بقره: ١4٨ فَيُبَايِعُونَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدُ رَسُولِ اللهِ ص ؛ بحارالانوار، ج5٢، ص٣٠6.
2- . وَ اللهِ ثَلَاثُ مِائَة وَ بِضْعَة عَشَرَ رَجُلًا فِيهِمْ خَمْسُونَ امْرَأَة يَجْتَمِعُونَ بِمَكَّة عَلَى غَيْرِ مِيعَادٍ قَزَعاً كَقَزَعِ الخَرِيفِ. . . ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْ مَكَّة هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ الثَّلَاثُمِائَة وَ بِضْعَة عَشَرَ يُبَايِعُونَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ المَقَامِ. . . ؛ بحارالانوار، ج5٢، ص٢٩١.
3- أَصْحَابُ الْقَائِمِ ثَلَاثُمِائَة وَ ثَلَاثَة عَشَرَ رَجُلًا أَوْلَادُ الْعَجَمِ بَعْضُهُمْ يُحْمَلُ فِى السَّحَابِ نَهَاراً يُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ وَ نَسَبِهِ وَ حِلْيَتِهِ وَ بَعْضُهُمْ نَائِمٌ عَلَى فِرَاشِهِ فَيُوَافِيهِ فِى مَكَّة عَلَى غَيْرِ مِيعَاد؛ بحارالانوار، ج5٢، ص٣١5.

ص:152

امام صادق (ع) مى فرمايد: «امام مهدى (عج) ظهور نمى كند مگر در يكى از سال هاى فرد، مثل يك، سه، پنچ، هفت يا نه» . همچنين از حضرت نقل شده است:

[هنگام ظهور] در بيست و سوم ماه رمضان به اسم امام مهدى (عج) ندا داده مى شود و در روز عاشورا قيام مى فرمايد. گويا مى بينم كه در روز دهم محرم، ميان ركن و مقام مى ايستد و شخصى براى بيعت كردن با او ندا مى كند. پس در اين هنگام ياران امام زمان (عج) از اطراف زمين با طى الارض براى بيعت با حضرت، خود را به ايشان مى رسانند تا زمين را پر از عدل و داد سازند. سپس از مكه به طرف كوفه خارج مى شوند و از آنجا حضرت سپاهيانش را به شهرهاى مختلف مى فرستد.(1)

امام باقر (ع) مى فرمايد:

إِذَا ظَهَرَ المَهْدِىُّ (عج) بِمَكَّةَ مَا بَيْنَ الحَجَرِ الْأَسْوَدِ وَ بَابِ الْكَعْبَةِ فَنَادَى جَبْرَائِيلُ (ع) وَ اجْتَمَعَ إِلَيْهِ أَصْحَابُهُ مِنَ الْآفَاق.(2)

زمانى كه حضرت مهدى (عج) در مكه بين حجرالأسود و در كعبه ظهور مى كند، جبرئيل ندا مى كند و ياران و اصحاب حضرت از نقاط دور نزد او جمع مى شوند.


1- لا يخرج إلا فى وتر من السنين سنة إحدى أو ثلاث أو خمس أو سبع أو تسع وعنه قال: ينادى باسم القائم فى ليلة ثلاث وعشرين من رمضان ويقوم فى يوم عاشوراء وكأنى به فى العاشر من المحرم قائما بين الركن والمقام وشخص ينادى على يده البيعة فيسير إليه أنصاره من أطراف الأرض تطوى لهم طيا حتّى يبايعوه فيملأ الله الأرض به عدلا ثم يسير من مكة حتّى يأتى الكوفة فيفرق الجنود منها إلى الأمصار؛ بعض ما ورد فى حركة الظهور المقدس، مركز المصطفى، ج١٣، ص٣4٩.
2- الخرائج و الجرايح، ج٢، ص٩٢6.

ص:153

امام صادق (ع) مى فرمايد:

هنگامى كه به امام اجازه [ظهور] داده مى شود، خدا را به نام عبرانى اش مى خواند. آن گاه ٣١٣ نفر از ياران آن حضرت همچون پاره هاى ابر پاييزى جمع مى شوند. آنان پرچمداران اند. بعضى از ايشان شبانه از بسترش ناپديد مى شود و بامداد در مكه است و پاره اى از ايشان در روز ديده مى شوند كه در ميان ابر مى روند، درحالى كه نام خودش و نام پدرش و مشخصاتش و نسبش شناخته شده است.(1)

چند نكته از اين روايت اخير استفاده مى شود:

١. از واژه « يَسِيرُ فِي السَّحَابِ » برداشت مى شود كه شايد امام صادق (ع) براساس علم امامت كه احاطه بر همه زمان ها دارد، اشاره به پروازهاى هوايى در اين زمان داشته باشد.

٢. واژه « قَزَعٌ كَقَزَعِ الخَرِيفِ » ، سرعت ياران امام مهدى (عج) را مى رساند كه با سرعت فوق العاده كه در برخى از روايات تعبير به طى الارض شده است، خويش را به حضرت مى رسانند.

برخى از اين روايت هاى بيان شده، مكه را و برخى ديگر كعبه و مقام و ركن را محل تجمع ياران دانسته اند كه نشان از دقت نظر در تعيين محل ظهور دارند؛ زيرا برخى روايات، شهر محل ظهور را معين مى كنند و آن را مكه مى دانند. برخى ديگر به محل خاص آن شهر، يعنى كعبه


1- إِذَا أُذِنَ الْإِمَامُ دَعَا اللَهَ بِاسْمِهِ الْعِبْرَانِى فَأُتِيحَتْ لَهُ صَحَابَتُهُ الثَّلَاثُمِائَة وَ ثَلَاثَة عَشَرَ قَزَعٌ كَقَزَعِ الْخَرِيفِ فَهُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِيَة مِنْهُمْ مَنْ يُفْقَدُ مِنْ فِرَاشِهِ لَيْلاً فَيُصْبِحُ بِمَكَّة وَ مِنْهُمْ مَنْ يُرَى يَسِيرُ فِى السَّحَابِ نَهَاراً يُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ وَ حِلْيَتِهِ وَ نَسَبِه؛ غيبت، نعمانى، ص٣١٣.

ص:154

اشاره مى كنند و سرانجام پاره اى از روايات، محل دقيق بيعت، يعنى بين ركن و مقام ابراهيم و كنار حجرالأسود را مشخص مى كنند تا هيچ گونه شك و شبهه اى در محل ظهور باقى نماند. پس رواياتى كه محل تجمع ياران را مكه مى دانند، در واقع اشاره به كعبه و مقام و ركن دارند؛ يعنى ياران امام زمان (عج) كنار كعبه با حضرت بيعت مى كنند.

البته از آنجايى كه امام زمان (عج) رهبرِ نهضتِ جهانى است، و گستره نهضت او تمام زمين را در برمى گيرد و از آنجايى كه او به دنبال تحقق اهداف عالى، نظير گسترش عدالت، معنويت، دين، رفاه، آسايش و. . . در ميان مردم است، پس بايد ياران آن حضرت نيز داراى ويژگى ها و صفات برجسته اى باشند؛ همچون ايمان، دلى استوار، روحيه اى عالى و با نشاط، جوان و پرتحرك. در ضمن لازم است اين بيعت در مكانى صورت پذيرد كه سبب استحكام و تقويت مفاد پيمان ميان بيعت كنندگان شود.

ازاين رو مى طلبد مراسم بيعت كنار كعبه، نخستين قبله گاه مسلمانان و نخستين پايگاه توحيدى، انجام پذيرد. ازاين رو در رواياتى كه از ائمه معصوم عليهم السلام درباره بيعت ياران امام زمان (عج) نقل شده، دو نكته درخور توجه است:

1-مكان و زمان بيعت

در روايات متعدد مكان بيعت، بيت الله الحرام و كعبه، كنار حجرالأسود، مشخص شده است. رسول گرامى (ص) درباره مكان بيعت مى فرمايد:

إِنَّهُ يُبَايَعُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ المَقَامِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللهِ وَ المَهْدِىُّ فَهَذِهِ

ص:155

أَسْمَاؤُهُ ثَلَاثَتُهَا.(1)

در بين ركن و مقام از مردم بيعت مى گيرد. نام وى احمد و عبدالله و مهدى است و هر سه اسامى اوست.

امام باقر (ع) مى فرمايد:

به خدا قسم ٣١٣ نفر كه پنجاه زن نيز ميان آنهاست مانند قطعه هاى ابر در فصل پاييز، بدون وقت قبلى (ناگهانى) در مكه معظمه جمع مى شوند و اين تأويل كلام خداوند است كه مى فرمايد: أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً إِنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ ؛ «هر جا باشيد خداوند همه شما را حاضر مى كند؛ زيرا او بر هر چيزى تواناست» . در آن موقع مردى از خاندان پيغمبر مى گويد: «اين شهر (مكه) مردمى ستمگر دارد» . سپس آن ٣١٣ نفر بين ركن و مقام با او بيعت مى كنند و در حالى از مكه خارج مى شود كه پيمان رسول خدا (ص) و پرچم و سلاحش را در دست دارد و وزيرش با اوست. در آن وقت نداكننده اى در مكه از آسمان او را به نام صدا مى زند و مردم را به ظهورش اطلاع مى دهد.(2)

اما امام صادق (ع) درباره زمان ظهور، مى فرمايد:

در شب بيست و سوم به نام امام قائم (عج) ندا مى شود و در روز


1- بحارالانوار، ج5٢، ص ٢٩١.
2- وَ اللهِ ثَلَاثُ مِائَة وَ بِضْعَة عَشَرَ رَجُلًا فِيهِمْ خَمْسُونَ امْرَأَة يَجْتَمِعُونَ بِمَكَّة عَلَى غَيْرِ مِيعَادٍ قَزَعاً كَقَزَعِ الخَرِيفِ يَتْبَعُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ هِى الْآيَة الَّتِى قَالَ اللَهُ: ايْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً إِنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَىءٍ قَدِيرٌ فَيَقُولُ رَجُلٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص وَ هِى الْقَرْيَة الظَّالِمَة أَهْلُهَا ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْ مَكَّة هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ الثَّلَاثُمِائَة وَ بِضْعَة عَشَرَ يُبَايِعُونَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ المَقَامِ مَعَهُ عَهْدُ نَبِى اللهِ ص وَ رَايَتُهُ وَ سِلَاحُهُ وَ وَزِيرُهُ مَعَهُ فَيُنَادِى الْمُنَادِى بِمَكَّة بِاسْمِه؛ بحارالانوار، ج5٢، ص٢٩4.

ص:156

عاشورا قيام مى كند و آن روزى است كه حسين بن على عليهما السلام در آن كشته شد. گويا آن جناب را مى نگرم كه در روز شنبه، دهم محرم، ميان ركن و مقام مى ايستد و جبرئيل در سمت راست او فرياد مى زند: «بيعت براى خدا!» پس شيعيان آن حضرت از اطراف زمين به سويش رهسپار مى شوند و زمين زير پايشان به سرعت پيچيده مى شود تا خدمتش رسند و با او بيعت كنند و خدا به وسيله او زمين را از عدل و داد پر كند، چنانچه از جور و ستم پر شده باشد.(1)

پيامبر گرامى اسلام (ص) مى فرمايد:

يُبايِع لَه النّاسُ بَينَ الرُّكنِ وَ المقامِ، يُرد اللهُ به الدّينَ، وَ يُفتحُ له فُتوحٌ، فَلايَبقى عَلَى وَجهِ الاْرضِ إلّا مَن يَقولُ: لا اله إلّا الله.(2)

مردم ميان ركن و مقام با ايشان (امام زمان) بيعت مى كنند. خدا به واسطه او دين را حاكم مى كند و پيروزي هايى را نصيب او مى كند. پس كسى روى زمين باقى نمى ماند، مگر اينكه اعتقاد به يگانگى خدا دارد.

2-مفاد پيمان نامه بيعت امام مهدى (عج) با ياران

بى شك دو نكته مهم در مفاد پيمان نامه وجود دارد كه درخور توجه است: نخست شاخصه هاى مهمى كه در مفاد وجود دارد و رهبر جهانى


1- يُنَادَى بِاسْمِ الْقَائِمِ ع فِى لَيْلَة ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ وَ يَقُومُ فِى يَوْمِ عَاشُورَاءَ وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِى قُتِلَ فِيهِ الحُسَيْنُ بن على ع لَكَأَنِّى بِهِ فِى يَوْمِ السَّبْتِ الْعَاشِرِ مِنَ المُحَرَّمِ قَائِماً بَيْنَ الرُّكْنِ وَ المَقَامِ جَبْرَئِيلُ ع عَنْ يَدِهِ الْيُمْنَى يُنَادِى الْبَيْعَة لِله فَتَصِيرُ إِلَيْهِ شِيعَتُهُ مِنْ أَطْرَافِ الْأَرْضِ تُطْوَى لهُمْ طَيّاً حَتَّى يُبَايِعُوهُ فَيَمْلَأُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛ الارشاد، مفيد، ج٢، ص٣٩٧.
2- معجم احاديث الامام المهدى، ج١، ص455.

ص:157

بر اجراى آن بسيار تاكيد دارد. دوم پايبندى شخص رهبر جهانى و عمل كردن ايشان به مفاد پيمان نامه.

در روايت اميرمؤمنان على (ع) درباره مفاد پيمان نامه امام زمان (عج) با يارانش و بندهاى آن چنين آمده است:

فَيقولُ أنا مَعكُم عَلى أنْ لا تُولّوا، ولا تَسرقوا، ولا تَزنوا، ولا تَقتُلوا مُحرّما، ولا تَأتوا فاحِشةً، ولا تَضربوا أحداً إلّا بِحقِّه، ولا تَكنِزوا ذَهباً وَلا فِضةً ولا بُرّا ولا شَعيرا، ولا تَأكُلوا مالَ الْيتيمِ، وَلا تَشهَدوا بِغيرِ ما تَعلَمون، ولا تَخرّبُوا مَسجداً، ولا تَقبَحوا مُسلِما، ولا تَلعنوا مؤاجراً إلّا بِحقِّه، ولاتَشربوا مُسكرا، ولا تَلبَسوا الذَّهبَ وَلاَ الْحريرَ ولا الدِّيباجَ، ولاتَبيعوها رِباً، ولا تَسفِكوا دَماً حَراماً، ولا تَغدروا بِمُستأمنٍ، ولاتَبقوا عَلى كافرٍ ولا منافقٍ، وتَلبسون الخَشنَ مِن الثّيابِ، وتَتوسَّدون التُّراب عَلى الخُدود، وتُجاهدون فى الله حَقَّ جِهاده، ولا تَشتمون، وتُكرهون النَّجاسةَ، وتَأمرون بِالمَعروفِ، وَتَنهونَ عَن المُنكَر. فإذا فَعلتُم ذلك فَعَلىَّ أنْ لا أَتَّخذَ حاجبا ولا ألبسَ إلّا كما تَلبَسون، ولا أرَكبَ إلّا كما تَركبون، وأرضى بِالْقليلِ، وأملَأ الأرضَ عَدلا كَما مُلئت جَورا، وأعْبدُ الله عزّ وجلّ حَقَّ عبادته، وأفى لكم وَتَفوا لى. قالُوا: رَضينا وَاتَّبعناك عَلى هذا. فَيُصافِحهم رَجُلاً رَجُلاً.(1)

بندهاى پيمان نامه عبارت اند از:

١. مساعدت: « أن لا تولّوا» ؛ «دست از همراهى برنداريد» ، يعنى در همه شرايط هميار و همكار هم باشيم.


1- معجم احاديث الامام المهدى، ج٣، ص٩5.

ص:158

٢. اجتناب از سرقت: « ولا تسرقوا » ؛ «سرقت نكنيد» .

٣. اجتناب از زنا: « ولا تزنوا » ؛ «زنا نكنيد» . اجتناب از فساد اخلاقى و رعايت عفت عمومى.

4. پرهيز از قتل: « ولا تقتلوا محرّماً » ؛ «نكشيد كسى را كه كشتنش حرام است» .

5. پرهيز از گناه: « ولا تأتوا فاحشة » ؛ «گناه كبيره انجام ندهيد» .

6. دورى از ظلم: « ولا تضربوا أحداً إلّا بحقّه » ؛ «كسى را مگر به اندازه مجازاتش در حدّ فرمان الهى مزنيد» .

٧. دورى از مال اندوزى: « ولا تكنزوا ذهباً و لا فضّهً و لا بُرّا و لا شعيرا » ؛ «به جمع كردن منابع ارزشمندى، چون طلا، نقره و. . . مپردازيد» .

٨. نخوردن مال يتيم: « ولا تأكلو مال اليتيم » ؛ «اموال يتيمان را مخوريد» .

٩. پرهيز از دروغ: « ولا تشهدوا بغير ما تعلمون » ؛ «به آنچه نمى دانيد شهادت و گواهى ندهيد» .

١٠. حفظ نمادهاى اسلامى: « ولا تخرّبوا مسجداً » ؛ «مسجد و نمازگاهى را تخريب نكنيد» ؛ جلوگيرى از تخريب نمادهاى توحيد و اجتماع مسلمانان.

١١. حفظ آبروى مسلمان: « ولا تقبحوا مسلماً » ؛ «مسلمانى را تقبيح نكنيد» .

١٢. جلوگيرى از اجحاف در حق كارمندان: « ولا تلعنوا مؤاجراً إلّا بحقّه » ؛ «كارگرى را بدون پرداخت دستمزدش اخراج نكنيد» .

١٣. پرهيز از مسكرات: « ولا تشربوا مسكراً » ؛ «شراب مخوريد» .

١4. اجتناب از فخرفروشى: « ولا تلبسوا الذهب و لا الحرير و لا الديباج » ؛ «لباس هاى فاخر و مغاير با دستورات اسلامى نپوشيد» .

ص:159

١5. پرهيز از ربا: « ولا تبيعوها رباً » ؛ «معامله ربوى مكنيد. ريشه كنى ارتزاق از كار بى زحمت و تجارت پول» .

١6. جلوگيرى از ريختن خون هاى ناحق: « ولا تسفكوا دماً حراماً » ؛ «خون ناحقى را مباح مشماريد» .

١٧. پرهيز از عهدشكنى: « ولا تغدروا بمستأمن » ؛ «با كسى كه شما را امين پنداشت، عهدشكنى نكنيد» .

١٨. پرهيز از هرگونه عمليات تروريستى: « ولا تبقوا على كافرٍ ولا منافقٍ » ؛ «در كمين كافرى يا منافقى منشينيد» .

١٩. بهره مندى از زندگى متوسط و زاهدانه: « وتلبسون الخشن من الثياب» ؛ «لباس و جامه درشت بر تن كنيد» . پرهيز از جلوه نمايى در مظاهر زندگى دنيا.

٢٠. تلاش و مجاهده در راه خدا: « وتجاهدون في الله حق جهاده » ؛ «و در راه خدا، حق كوشش و جهاد را به جاى آوريد» . بيان محوريّت تلاش و كوشش جهت به ثمر رسيدن انقلاب جهانى و پرهيز از كسالت و تنبلى.

٢١. پرهيز از بد زبانى: « ولا تشتمون » ؛ «و دشنام ندهيد» .

٢٢. پاكيزه زندگى كردن: « وتكرهون النجاسه » ؛ «و نجاست را بد شماريد» .

٢٣. تلاش براى اجرايى شدن خوبى ها و محو بدي ها در جامعه: « وتأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر » ؛ «و به نيكى امر كنيد و از زشتى نهى نماييد» .

در ادامه روايت شريف، حضرت در پى شروط خويش با ياران

ص:160

زبده اش، تعهدات خود را در قبال اين بيعت نامه بيان مى كند و مى فرمايد:

پس اگر به حقوقى كه من بر شما دارم عمل كرديد، بر من نيز واجب است كه دربان و حاجبى براى خود قرار ندهم ( لا اتّخذ حاجباً) و جز آنچه مى پوشيد برتن نكنم و جز آنچه سوار مى شويد، سوار نشوم ( ولا ألبس إلّا كما تلبسون ولا أركب إلّا كما تركبون) به كم بسنده كنم ( وأرضي بالقليل) . زمين را همان گونه كه از جور انباشته شده، از عدل پركنم. ( وأملأ الارض عدلاً كما ملئت جوراً) . و حق عبادت خداى عزوجل را به جاى آورم ( وأعبدالله عزّوجل حقّ عبادته) . تا وفادارى متقابل بين من و شما وجود داشته باشد ( وأفي لكم و تفوا لي) [در اين هنگام] ياران مى گويند: «ما راضى هستيم و در اين امور و اين پيمان نامه از تو پيروى و حمايت مى كنيم» . آن گاه مهدى (عج) با تك تك دست مى دهد و بيعت مى كند.

نتيجه سخن

بى شك نقش مكه در زمينه سازى و تحقق ظهور، نقشى تأثيرگذار و مهم است. به طوري كه آغازين حركت منجى بشر، امام زمان (عج) از مكه خواهد بود. همچنين حضرت ياران خويش را در آن مكان الهى فرامى خواند و همه ياران حضرت كنار كعبه اجتماع مى كنند. در همين مكان مقدس و جهانى، ياران امام زمان (عج) با حضرت پيمان مى بندند. سرزمين مكه كه در حقيقت، سرزمين وحى است، نخستين سخنان امام زمان را به خود مى بيند و حضرت برنامه ها و اهداف نهضت مقدس

ص:161

خويش را در اين مكان به اطلاع مردم مى رساند و در همين جاست كه امام زمان در اثبات حقانيت خويش از حجرالأسود يارى مى طلبد و نهضت و قيام خويش را آغاز مى كند. بى شك اين موارد نقش مهم و تأثيرگذار مكه را در بسترسازى و تحقق ظهور امام زمان (عج) به نمايش مى گذارد.

ص:162

ص:163

كتابنامه

* قرآن

* نهج البلاغه

١. آموزش عقايد، محمدتقى مصباح يزدى، چاپ هشتم، تهران، امير كبير، ١٣٨١ه. ش.

٢. آيات ولايت در قرآن، ناصر مكارم شيرازى، قم، نسل جوان، ١٣٨١ه. ش.

٣. الإحتجاج على أهل اللجاج، احمد طبرسى، مشهد، مرتضى، ١4٠٣ه. ق.

4. احكام القرآن، احمد بن على جصاص، بيروت، دار احياء التراث العربى، ١4٠5ه. ق.

5. الارشاد، محمد بن محمد بن نعمان (شيخ مفيد) ، قم، كنگره شيخ مفيد، ١4١٣ه. ق.

6. الارشاد، محمد بن نعمان (شيخ مفيد) ، تهران، انتشارات اسلاميه، ١٣٨٠ه. ش.

٧. اصل الشيعة و اصولها، محمدحسين كاشف الغطاء، مؤسسة الإمام على (ع) ، ١4١5ه. . ق.

٨. إعلام الوري بأعلام الهدي، طبرسى، چاپ سوم، تهران، اسلاميه.

ص:164

٩. امالي، ابن بابويه (شيخ صدوق) ، چاپ پنجم، بيروت، اعلمي، ١4٠٠ه. ق.

١٠. الامام على بن ابى طالب (ع) ، احمد رحمانى همدانى، تهران، المنير للطباعة و النشر، ١4١٧ه. ق.

١١. انسان كامل، مرتضى مطهرى، تهران، صدرا.

١٢. انوار العرفان، ابوالفضل داورپناه، تهران، انتشارات صدرا، ١٣٧5ه. ش.

١٣. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، تهران، اسلاميه.

١4. بداية المعارف الإلهيه، سيدمحسن خرازى، چاپ چهاردهم، قم، جامعه مدرسين، ١4٢6ه. ق.

١5. البرهان فى تفسير القرآن، سيدهاشم بحرانى، تهران، بنياد بعثت، ١4١6ه. ق.

١6. البلاغ، محمدصادق تهرانى، قم، ١4١٩ه. ق.

١٧. پرتوى از قرآن، سيدمحمود طالقانى، چاپ چهارم، تهران، شركت سهامى انتشار، ١٣6٢ه. ش.

١٨. التبيان، محمد طوسى، بيروت، داراحياء التراث العربي.

١٩. تحفة الاحوزى، مباركفورى.

٢٠. تفسير العياشي، محمد بن مسعود العياشي، تهران، چاپخانه علميه، ١٣٨٠ه. ق.

٢١. تفسير القرآن العظيم، اسماعيل بن عمرو بن كثير، بيروت، دارالكتب العلميه، ١4١٩ه. ق.

٢٢. تفسير الميزان، سيد محمدحسين طباطبايى، قم، جامعۀ مدرسين، ١٣٧4ه. ش.

٢٣. تفسير منسوب به امام حسن عسكري (ع) ، مدرسه امام مهدى (عج) .

٢4. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازى، قم، دارالكتب الاسلاميه، ١٣6٣ه. ش.

ص:165

٢5. تفسير نور الثقلين، عبدعلى عروسى حويزى، قم، اسماعيليان، ١4١5ه. ق.

٢6. جامع البيان في تفسير القرآن، محمد طبرى، بيروت، دارالمعرفه، ١4١٢ه. ق.

٢٧. الجامع لاحكام القرآن، محمد بن احمد قرطبى، تهران، ناصرخسرو، ١٣64ه. ش.

٢٨. الخرائج و الجرائح، قطب راوندى، قم، مدرسه امام مهدى (عج) ، ١4٠٩ه. ق.

٢٩. دلائل الصدق، محمدحسن مظفر، قم، انتشارات بصيرتى.

٣٠. شواهد التنزيل، حسكانى، تهران، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ١4١١ه. ق.

٣١. صهباى حج، عبدالله جوادى آملى، قم، اسراء، ١٣٨٨ه. ش.

٣٢. الطرايف، سيد بن طاووس، قم، خيام، ١4٠٠ه. ق.

٣٣. العدد القويه، رضي الدين على بن يوسف حلى، قم، كتابخانه آيت الله مرعشى.

٣4. عرفان حج، عبدالله جوادى آملى، قم، اسراء.

٣5. عقايد الاماميه، محمدرضا مظفر، قم، انصاريان، ١٣٧٣ه. ش.

٣6. علل الشرائع، ابن بابويه (شيخ صدوق) ، قم، داورى.

٣٧. العمده، ابن بطريق حلى، قم، جامعه مدرسين، ١4٠٧ه. ق.

٣٨. عيون اخبار الرضا (ع) ، ابن بابويه (شيخ صدوق) ، قم، انتشارات جهان، ١٣٧٨ه. ق.

٣٩. الغدير، عبدالحسين امينى، دارالكتاب العربى، بيروت، ١4٠٣ه. ق.

4٠. الغيبه، محمد طوسى، قم، موسسة المعارف الاسلاميه.

4١. الغيبه، محمد نعمانى، تهران، مكتبة الصدوق، ١٣٩٧ه. ق.

4٢. فتح الباري، احمد بن حجر عسقلانى، چاپ دوم، لبنان، دارالمعرفة.

ص:166

4٣. فتح الغدير، محمد شوكانى، دمشق، دار ابن كثير، ١4١٢ه. ق.

44. فرائد السمطين، حموينى.

45. كافى، محمد بن يعقوب كلينى، ترجمه: كمره اى، اسوه، ١٣٧4ه. ش.

46. كمال الدين، ابن بابويه (شيخ صدوق) ، تهران، اسلاميه، ١٣٧٧ه. ش.

4٧. كنزالعمال، متقى هندى، بيروت، موسسة الرساله، ١4٠٩ه. ق.

4٨. لسان العرب، ابن منظور، قم، نشر ادب حوزه، ١4٠5ه. ق.

4٩. مسند الامام الرضا (ع) ، عزيزالله عطاردى، مشهد، آستان قدس رضوى، ١4٠6ه. ق.

5٠. مسند الامام الرضا (ع) ، عزيزالله عطاردى، المؤتمر العالمى الامام الرضا، ١4٠6ه. ق.

5١. مصباح المنير، احمد بن محمد المقري الفيومي، تهران، دارالهجرة، ١4٠5ه. ق.

5٢. معجم احاديث الامام المهدي، على كورانى، چاپ دوم، قم، مؤسسة المعارف الاسلاميه، ١٣٨6ه. ش.

5٣. المفردات، حسين بن محمد راغب اصفهانى، دمشق، دارالعلم، ١4١٢ه. ق.

54. الملاحم و الفتن، سيد بن طاووس، قم، نشر صلوات، ١٣٨٣ه. ش.

55. من لايحضره الفقيه، ابن بابويه (شيخ صدوق) ، چاپ دوم، قم، جامعه مدرسين، ١4٠4ه. ق.

56. المنتهى، علامه حلّى.

5٧. مواهب الرحمان في تفسير القرآن، عبدالاعلى موسوى سبزوارى، چاپ دوم، بيروت، مؤسسه اهل بيت: ، ١4٠٩ه. ق.

ص:167

5٨. مهدى موعود، على دوانى، چاپ بيست و پنجم، تهران، دارالفكر الاسلاميه، ١٣٧5ه. ش.

5٩. النكت الاعتقاديه، شيخ مفيد، چاپ دوم، بيروت، دارالمفيد، ١4١4ه. ق.

6٠. النكت الاعتقاديه، شيخ مفيد، قم، كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، ١4١٣ه. ق.

6١. نهج الخطابه، علم الهدى خراسانى، كتابخانه صدر.

6٢. ولايت فقيه، عبدالله جوادى آملى، قم، اسراء، ١٣٧٨ه. ش.

6٣. الهدايه، ابن بابويه (شيخ صدوق) ، قم، مؤسسه امام الهادي (ع) ، ١4١٨ه. ق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109